پیشنهادهای ali_llj (٤٢٤)
ترساندن، تشر رفتن، تهدید کردن، قلدری کردن، چشم غره رفتن Threat, intimidate
متین، سنگین، محجوب، موقر She's too demure and acts well
استارت کاری را زدن، جرقه چیزی را زدن Start, embark, launch
خرخون، درس خون Nerd Someone who studies too much
بهتر کردن، بهبود بخشیدن، ارتقا Improve, make better I must enrich my life and have better lifestyle!
روستایی، دهاتی، برونشهری
آفرین! خودشه! ادامه بده! همینه! ماشاالله!
یه اصطلاحه خوب بخوابی خواب راحت داشته باشی راحت بخوابی
درد، تیر کشیدن My heart feels aching
پناهگاه، پناه، جایی که انسان بتواند آنجا بماند و پناه ببرد به آن Shelter A refuge for a homeless A shelter for a homeless
- پرورشگاه - مهدکودک
دو معنی داره: 1_تیرگی، تاریکی، سیاهی Darkness 2_دلتنگی کردن Miss
لرزیدن، در حال لرزیدن بر اثر هرچیزی مثل سرما یا ترس!
سردرگم، مردد، دودل He's always torn and ain't able to decide right!
سرزنش کردن، تشر رفتن، غر زدن، دعوا کردن، توبیخ کردن He accepted her scolding because she always complaining
دو تا معنی داره - دچار تیک عصبی شدن، چشمم می پره و هی پلک میزنه. - عکس العمل سریع، تند و تیز بودن، فرز بودن ( در گیم و بازی )
منفعت داشتن، سود داشتن، سود بخش بودن What's the benefits of using this app? Is this even profitable ?
بخشش، بخشیدن، فضل، بزرگی Lying to my face Thought you would've shown a little grace!
مشتاقانه، از سر یا روی اشتیاق
حرومزاده، کثیف، دغل باز، ناپاک Bastard Recently you became too filthy, I don't wanna see you no more!
شوخ طبع، لطیفه گو، بامزه، زبون دار
رفقا، دوستان، بچه ها، داداشیا Guys, folks, homies بیشتر در قدیم این کلمات استفاده میشده و کوچه بازاری است
اخم کردن، ناراضی بودن Sulk You even look better when you frown girl!
تبعید، تبعید کردن، دور شده a woman and her children journey to find the family's patriarch, who was exiled years before
عزاداری کردن ، احساس اندوه کردن، غصه خوردن Look at your face, It wears a thousand sorrows
دیدار دوباره، بهم رسیدن، دور هم جمع شدن We'll reunite EACH other soon buddy
پرهیز کردن، خودداری کردن، منع کردن Pilots must abstain from alcohol for 24 hours before flying!
تاثیر، نفوذ، اثر، تاثیر کردن بر. . . ، تحت تاثیر قرار دادن، تاثیر گذاشتن I'm a bad influence u should ignore me and . . . . .
مثال زدنی، موثر، عالی، معرکه، مهیج Your interview was so sensational and outstanding, everybody liked it!
صدای کلفت، صدای خش دار، صدا عمیق و کلفت
تصمیم گرفتن، تصمیم محکم گرفتن I'm determined to help you with your homeworks!
آشتی، آتش بس، صلح I won't take no truce with him!
پیشرفته، حرفه ای، ماهر Professional, expert We employ some of the most advanced aircraft in the world to complete our missions and defend our country.
زشت، نامطلوب، شرم آور، چندش آور These exams are hideous, I can't stand it no more!
جلف، مسخره، ننر، ضایع، لوس، بی مزه
ممنوع کردن، تحریم کردن، اجازه داده نشده Allow is the opposite of Forbid It's forbidden to touch this photo frame!
خوشتیپ، خوش لباس I'm definitely out dressed you من قطعا از تو خوشتیپ ترم!
محرمانه، مخفیانه، موزیانه، سری، موزی This project is wildly hush hush and important for our company!
فازت چیه؟ مشکلت چیه؟ هدفت چیه؟
ساکت، حرف نزن، سکوت کن، ادامه نده
دوستان املای صحیح این کلمه petrichor هست به معنای" بو خاک بعد از باران"
outdid سنگ تموم گذاشتن، همه تلاش خود را کردن، زحمت خود را کشیدن You outdid yourself تو سنگ تموم خودتو گذاشتی، تو تلاشتو کردی!
پاداش، انعام، دستمزد، کارمزد، جایزه Bonus, tip
سخت، شدید، تنگاتنگ، طاقت فرسا Severe, complex A fierce battle
سست، ضعیف، فرتوته، ناتوان، بی توان Feeble, flimsy
معمولی، ناچیز، ساده، پیش پا افتاده Average Seems like you don't have problem with being medicore
خرج از شهر، حومه شهر، بیرون شهر، حاشیه شهر countryside
خداحافظ، تا بعد
تالیف شده، گرد آوری شده، جمع آوری شده، تهیه شده The first Persian dictionary was compiled around 1000 years ago!!!
representation مثال، نمونه، نماد You're the exact representation of your father! مترادف: instance, example