پیشنهادهای ابوالفضل نجفی (١١٩)
1. جایگذاری ( مثلا یک فرد در یک شغل و. . ) 2. دوره کارآموزی
1. موفقیت بزرگ ( پیشرفت یا دستاورد یا کشف بزرگ/مهم ) 2. پیشرفت کردن
1. عایق کردن ( روکش کردن ) 2. معنای مشابه به بالایی را دارد: محافظت کردن
1. طفره رفتن از / اجتناب کردن از 2. فرار کردن از ( هر چیزی )
1. قدردانی/تشکر 2. درک/فهم 3. ارزیابی ( فرد ) 4. افزایش ( قیمت یا ارزش چیزی ) ( با in میاد )
Adj: ورق گردان/ متحول کننده/سرنوشت ساز ( چیزی که تغییر دهنده بازی است )
صلاحیت داشتن/ واحد شرایط شدن
پول را دور ریختن ( در واقع همان پرداخت کردن است اما بار منفی دارد. انگار مثلا پول رو هدر دادی )
۱. ( احساس ) ناکامی ۲. نامیدی Noun
جرأت/جرأت مندی NOUN
با جرأت
جامعه پسند ( adj )
1. شورشی ( کسی که علیه حکومت شورش میکند ) 2. عصیانگر ( کسی که مثل مردم جامعه رفتار نمیکنه و ارزش های جامعه را رد میکند )
1. طبقه/قشر ( در جامعه ) 2. لایه/رگه ( در زمین )
همرنگی
همریختی
1. اجرا کردن ( قانون ) 2. مجبور کردن/وادار کردن ( کسی به انجام کاری یا اطاعت از قانون و. . . )
از عهده کاری برامدن مقاابله کردن با غلبه کردن با/بر
تداخل داشتن ر وی هم افتادن ( روی هم قرار گرفتن ) هموپوشانی داشتن_ همپوشانی کردن اشتراک داشتن _
برداشت/ تفسیر ( از محیط اجتماعی )
عفونت ( سرایت/ابتلا )
مبتلا کردن/ الوده کردن
ارتقا دادن ( سطح چیزی ) بالا بردن
Gross 1. حال بهم زن/چندش اور 2. ناخالص Adj Grossly به شدت ( به طور حال بهم زنی/ به طور چندش اوری ) Adv
Gross 1. حال بهم زن/چندش اور 2. ناخالص Adj Grossly به شدت ( به طور حال بهم زنی/ به طور چندش اوری ) Adv
پخش /پراکندگی/ انتشار Noun
1. رئیس 2. ارشد
Identify foreclosur هویت تحمیلی یا هویت ارثی
● مشغول بودن ( درگیر ( چیزی ) شدن ) ● مشارکت کردن ● نامزد کردن
V: ترکیب کردن N: ترکیب Adj: ترکیبی/مرکب N: محوطه ( ی فنس کشی یا دیوارکشی شده که دارای چند ساختمان است )
اشکار/ قابل توجه
روانشناسی عصب نگر ( عصب روانشناسی )
Noun: جایزه Adj: با ارزش/ ارزشمند
متخصص اسیب شناسی روانی/اسیب شناس روان
اسیب شناسی روانی
متخصص اسیب شناسی/ اسیب شناس
اسیب شناسی ( پاتولوژی )
متخصص مغز و اعصاب/ عصب شناس
عصب شناسی ( نورولوژی )
متخصص اعصاب و روان/ روانشناس عصب نگر
علت ناشناخته
ADJ عجول/عجولانه/بی فکر/بی فکرانه
صمیمی ( نزدیک ) Adi Intimate relationship رابطه ی صمیمی ( نزدیک )
افراد سنتی ( افراد پیرو سنت و رسوم )
1. مسئولیت ( قانونی ) 2. بدهی ( البته باید به صورت جمع باشد و به معنی بدهی ها می شود ) مثال: assets and liabilities دارایی ها و بدهی ها 3. ( در رو ...
تلاش همه جانبه ( تلاش مصرانه )
اصلی:همه جانبه گاهی: مصرانه _ مشترک Adj
- قدرت دادن/بخشیدن - صاحب اختیار و قدرت کردن
1. رقیق _ رقیق کردن ( زیست شناسی - میکرب شناسی ) تعریف: کاستن از غلظت و قدرت محلول یا مخلوط 2. کم کردن ( ارزش/قدرت چیزی )