اسم - صفحه 64

جستجوی تازه
با تغییر گزینه های زیر، اسم دلخواه خود را پیدا کنید

روژییار/rozhiyar/

روزگار


دختر

کردی
روشام/rosham/

برازنده، شایسته، لایق


پسر

فارسی
روشانا/roshana/

روشنایی و نور


دختر

فارسی
روشاک/roshak/

نام یکی از سرداران ایرانی در جنگ اسکندر مقدونی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
روشن چهر/r.-čehr/

دارای چهره ی تابناک، ( روشن، چهر = چهره )، آن که چهره ای روشن و تابان دارد


دختر

فارسی
روشن رخ/r.-rokh/

روشن چهر


دختر

فارسی
روشن مهر/r.-mehr/

خورشید درخشان، خورشیدِ درخشان


پسر، دختر

فارسی
روشنان/ro(w)šanān/

ستارگان


دختر

فارسی
روشینا/roshina/

روشنایی


دختر

فارسی
روفیا/rufia/

معرب روپیا، زیبا


دختر

سانسکریت
روما/roma/

آسمان


دختر، پسر

فارسی، آشوری
رومانگ/romang/

دختر ماه چهره


دختر

کردی
روماک/romak/

صادق و درست کردار، در گویش مازندران راست و منظم


پسر

مازندرانی، فارسی
رومیسا/romisa/

دختر سپید رو، دختری که مانند رومیان است، سپید رو


دختر

فارسی
رابحه/rabehe/

با سود، سود آور


دختر

عربی
رابر/rabar/

پیشوا و رهبر


پسر

کردی
رابو/rabo/

نام گلی از گلهای بهاری


دختر

فارسی

گل
رابونا/rabona/

بزرگتر


پسر

فارسی
رابیا/rabiya/

مشهور، نامدار، معروف


دختر

فارسی
رابین/rabin/

معتمد


پسر

کردی
راتاناز/rātā nāz/

بخشنده، با شکوه، بخشنده باشکوه


دختر

فارسی
راتینا/rātinā/

صمغی که از درخت جاری می شود، ( یونانی، ratino ) ( = راثینا = راتینج ) صمغی که از درخت جاری می شود


دختر

یونانی

طبیعت
راثین/rāsin/

سردار ایرانی که از گزنفون شکست خورد، سردار سپاه ایران درجنگ با سردار «سدمونی »


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
زر بار/zar bār/

زربخش، آن که زر بارد، آن که زر از دستش بارد و زر بخشد


دختر

فارسی
زراتشت

زرتشت، دارنده شتر زرد، نام پیامبر ایرانی در زمان گشتاسپ پادشاه کیانی


پسر

فارسی
زراختر/zar akhtar/

ستاره ی طلایی، ستاره ی زرین


دختر

فارسی
زراره/zorāre/

نام یکی از اصحاب امام جعفر صادق ( ع )، ( اَعلام ) نام چند تن از صحابیان است و نیز نام یکی از اصحاب ...


پسر

عربی
زرآسا/zar āsā/

مثل طلا، مانند زر، ( زر، آسا ( پسوند شباهت ) )، به معنی مثل طلا، زرین


دختر

فارسی
زراسپ/zarasp/

( در اعلام ) نام پسر طوس بن نوذر است و او داماد کیکاووس بوده، از شخصیتهای شاهنامه، نام سرداری ایران ...


پسر

فارسی
زراوه/zarave/

نام پهلوانی ایرانی


پسر

فارسی
زربان/zar bān/

از نام های حضرت ابراهیم خلیل ( ع )، ا، مصحف زرمان، ن، ک، زروان


پسر

عربی

مذهبی و قرآنی
زربانو/zar-bano/

بانویی که چون زر می درخشد، نام دختر رستم پهلوان شاهنامه


دختر

فارسی

تاریخی و کهن
زربین/zarbin/

سرو کوهی


دختر

فارسی
زرپری/zar pari/

آن که چون زر و پری درخشنده و زیباست


دختر

فارسی
زرتا/zarta/

همتای زر، درخشان و زیبا چون طلا


دختر

فارسی
زرتاج/zartaj/

زرین تاج، زر ( فارسی ) + تاج ( فارسی ) زرین تاج


دختر

فارسی
زرحیا

آن که خداوند باعث وجود او شد


پسر

عبری
زرخاتون/zar-khatun/

طلا بانو، زر ( طلا ) + خاتون ( بانو )


دختر

فارسی

تاریخی و کهن
زرداده/zardadeh/

نام پهلوانی ایرانی و عموزاده گرشاسپ پهلوان نامدار


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
زرداشت

زرتشت، دارنده شتر زرد، نام پیامبر ایرانی در زمان گشتاسپ پادشاه کیانی


پسر

فارسی
زردخت/zar doxt/

زری دخت، ( = زری دخت )، مرکب از زر ( طلا ) + دخت ( دختر )


دختر

فارسی
زردهشت

زرتشت، دارنده شتر زرد، نام پیامبر ایرانی در زمان گشتاسپ پادشاه کیانی


پسر

فارسی
زردیس/zar dis/

مثل طلا و زر، ( زر، دیس ( پسوند شباهت، ( به مجاز ) گران قیمت و پر بها، ( زر + دیس ( پسوند شباهت ) ) ...


دختر

فارسی
زرسا/zarsa/

مانند زر


دختر

فارسی
زرشام/zar sham/

نام دختری از خاندان جمشید پادشاه کیانی


دختر

فارسی

تاریخی و کهن
زرفام/zar fām/

به رنگ زر، طلایی، ( زر، فام ( پسوند ) )


دختر

فارسی
زرقا/zargha/

برنگ آسمان


دختر

عربی
زرگل/zar gol/

زرین گل


دختر

فارسی

گل
زرگیسو/zar gisu/

گیسو طلایی، مو طلایی


دختر

فارسی
زرمان/zar mān/

مانند زر، بسیار زیبا، ( در اعلام ) یکی از نام های حضرت ابراهیم خلیل ( ع ) است


دختر

فارسی

مذهبی و قرآنی
زرماه/zarmah/

ماه طلایی


دختر

فارسی
زرمهر/zar mehr/

از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر سوفر، ( اَعلام ) ) نام سوخرای ( سوفرای )، وی از تخمه ی ( نژاد ) کارن ( ...


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
زرمینه/zarmine/

زر به معنی طلا و مینه به معنی محبت کردن


دختر

فارسی
زرناز/zarnaz/

گل گران قیمت با ارزش، مرکب از زر ( طلا ) + ناز ( کرمه )


دختر

فارسی
زرنشان/zar-neshan/

زرنگار، نوعی صنعت در طلاکاری


پسر

فارسی
زرنگار/zar negār/

دارای نقش هایی از طلا، آنچه در آن زر به کار رفته است


پسر

فارسی
زرنگیس/zarangis/

زرین گیس زرین گیس


دختر

فارسی
زرنوش/zar nuš/

زر و طلای جاوید، ( زر، نوش = جاوید، جاویدان )، ( اَعلام ) نام شهری که دارا آن را بنا کرده است، ( زر ...


پسر، دختر

فارسی
زروان/zarvān/

ایزدِ زمانِ بی پایان، ( اوستایی، zrvan )، در اوستا به معنی«زمان» و از آن فرشته ی زمانه ی بی کرانه ا ...


پسر

فارسی، عربی، اوستایی
زروان داد

مرکب از زروان ( نام ایزدی ) + داد ( داده )، نام یکی از پسران مهرنرسی، وزیر بهرام گور پادشاه ساسانی، ...


پسر

فارسی
زروان دخت/zarvan dokht/

مرکب از زروان ( نام ایزدی )، دخت ( دختر )، مرکب از زروان ( نام ایزدی ) + دخت ( دختر )


دختر

فارسی

تاریخی و کهن
زروانمهر

مرکب از زروان ( نام ایزدی ) + مهر ( خورشید )


پسر

فارسی
زروند/zarvand/

دارنده ی زر و طلا، صاحب زر


پسر

فارسی
زرکا/zarka/

گیلکی نوعی پرنده


دختر

فارسی

پرنده
زرکام/zar kām/

خوشبخت، خوش اقبال، ( اعلام ) نام دهی در شهرستان صومعه سرا


دختر

فارسی
زریا/zarya/

جای پر آب، دریا


دختر

کردی
زریاب/zar yāb/

یابنده ی زر، زر، آب زر، زرباف، به تعبیری یابنده ی زر، ( اَعلام ) علی ابن نافع، زریاب: [قرن هجری] مو ...


پسر

فارسی
زریدخت/z.-dokht/

دختر زرین، ( به مجاز ) دختر گران قیمت، دختر قیمتی و پربها


دختر

فارسی
زرین تاج

زرین ( فارسی ) + تاج ( معرب ) آن که تاجی از طلا بر سر دارد


دختر

فارسی
زرین گل

آن که چون گلی زرین زیبا و درخشان است


دختر

فارسی
زرین گیس

آن که موهایی به رنگ طلا دارد، نام زنی در منظومه ویس و رامین


دختر

فارسی
زرین مهر/z.-mehr/

خورشید طلایی، ( زرین، مهر = خورشید )، ( به مجاز ) زیباروی آفتاب چهره


دختر

فارسی
زرین نرگسه

ستاره های آسمان


دختر

فارسی
زرین نگار

آراسته شده با زر


دختر

فارسی
زرین همای

همای زرین، آفتاب


دختر

فارسی
زرین هور

خورشید طلایی


دختر

فارسی
زرین کلاه

زرین تاج


پسر

فارسی
زرینار/z.-nār/

انار طلایی


دختر

فارسی
دلبرناز/delbar-naz/

دختر نازدار، زیبا


دختر

فارسی
دلبین/delbin/

صاحب دل و جان


پسر

فارسی
دلپذیر/del pazir/

دل پسند، دلخواه، پسندیده، مرغوب، آنچه انسان بپسندد و به آن دل ببندد، مطبوع


دختر

فارسی
دلجو/del ju/

دلخواه، پسندیده، شایسته، نوازش کننده، تسلی دهنده، مهربان، ( به مجاز ) خوب، زیبا پسندیده، ( در قدیم ...


دختر

فارسی
دلخوش/del khoš/

مسرور، شادمان، خرم، شاد، خوشحال، راضی، ( به مجاز ) شادمان و خرسند، ( در قدیم ) با شادمانی و خرسندی


دختر

فارسی
دلرام/del rām/

دلارام، آرامش دهنده دل، محبوب، معشوق، ( = دلارام ) ← دلارام


دختر

فارسی
دلربا/delroba/

رباینده دل


دختر

فارسی
دلربای/del robay/

زیبا، جذاب، معشوق، محبوب، نام نوعی عتیق که دارای دانه های ریز براق است


دختر

فارسی
دلرخ/del rokh/

رخی چون دل


دختر

فارسی
دلرفین/delrefin/

دلربا


دختر

کردی
دلسان/delsan/

دل فریب


دختر

کردی
دلستان/delsetān/

دل ستاننده، دلربا، دلبر، دلکش، معشوق، محبوب، بسیار زیبا و جذاب، نوعی عقیق


دختر

فارسی
دلشید/del šid/

خورشیدِ دل، فروغِ دل، روشنایی دل، مایه ی شادی، خوشحالی و مسرت دل


دختر

فارسی

طبیعت، کهکشانی
دلفروز/del foruz/

( مجاز ) مایه شادی دل، زیبا، پسندیده و گرامی، موجب شادی دل، زیبا و پسندیده


دختر

فارسی
دلگشا/del gošā/

شادی آفرین و فرحبخش، ( در موسیقی ایرانی ) رِنگی در دستگاه سه گاه، ( در تصوف ) صفت فیاضی و فتاحی خدا ...


دختر

فارسی

هنری
دلگون/del gon/

مانند دل، مرکب از دل+ گون ( مانند )


دختر

فارسی
دلنشین/del nešin/

خوش آیند، آن چه در دل نشیند، مؤثر، ( به مجاز ) خوشایند و پسندیده


دختر

فارسی
دلنوش/delnush/

گوارای دل، مطبوع


دختر

فارسی
دلنیکا/delnika/

دختر خوش قلب


دختر

فارسی
دلهان/delhan/

پادشاه دل


دختر

ترکی، فارسی
دلوار/delvar/

دلاور، دلیر، بی باک، نام شهری در استان بوشهر، محل تولد رئیس علی دلواری مبارز و وطن پرست شجاع ایرانی


دختر

فارسی
دلوان/delvan/

دختر مهربان


دختر

کردی



انتخاب ریشه اسم

انتخاب گروه اسم

برچسب ها

اسم