اسم - صفحه 91

جستجوی تازه
با تغییر گزینه های زیر، اسم دلخواه خود را پیدا کنید

مهرکیش/m.-kiš/

آن که دارای آیین مهرورزی و مهربانی می باشد، ( به مجاز ) مهربان و با محبت، ( مهر = مهربانی، محبت، کی ...


پسر

فارسی

طبیعت، کهکشانی
مهریار/mehr yār/

دوست و یار خورشید، دارنده ی مهربانی و محبت، ( به مجاز ) مهربان، ( مهر = مهربانی و محبت، یار ( پسوند ...


دختر، پسر

فارسی

طبیعت، کهکشانی
مهریانا/mehr yana/

خورشید نیکی رسان


دختر

فارسی، اوستایی
مهریز/mehriz/

شهری در استان یزد، زیباروی کوچک، ماه کوچک، ( اَعلام ) نام شهری در استان یزد که در گذشته مهرگرد، مهر ...


دختر

فارسی

تاریخی و کهن، طبیعت، کهکشانی
مهریماه/mehri-mah/

ماه مهربان


دختر

فارسی

کهکشانی
مهژین/mahzhin/

ماه زندگی


دختر

کردی
مهسانه/mahsaneh/

آن که چون ماه زیبا و درخشان است


دختر

فارسی
مهسایه/mah sāye/

( به مجاز ) پرتو ماه، مهتاب، زیبارو، ( مه = ماه، سایه )


دختر

فارسی

طبیعت، کهکشانی
مهست/ma(e)ha(e)st/

بزرگترین و مهمترین، نام پسر داریوش پادشاه هخامنشی، ( در قدیم ) بزرگترین، مهمترین، اعلی حضرت ( صفت ی ...


دختر، پسر

فارسی

تاریخی و کهن
مهسو/mah su/

روشنی ماه، ( به مجاز ) زیبارو، ( مه = ماه، سو = روشنی، روشنایی )


دختر

ترکی، فارسی

طبیعت، کهکشانی
مهسین/mahsin/

مانند ماه


دختر

فارسی
مهشب/mahshab/

ماه شب


دختر

فارسی
مهشیده/mah šide/

مهشید، پرتو ماه، ه ( پسوند نسبت ) )، منسوب به مهشید


دختر

فارسی

طبیعت، کهکشانی
مهگان/mahgan/

چون ماه زیبا


دختر

فارسی
مهناد/mohnād/

فریاد بلند


پسر

فارسی
مهند/mahnad/

مَه پاره، ( به مجاز ) زیبارو، تکه ای از ماه، اندکی از ماه، به فتح میم و ه و سکون نون و دال، نامی خر ...


دختر، پسر

فارسی

طبیعت، کهکشانی
مهنیا/mahniya/

آنکه اجداد و پدرانش از بزرگان و نیکان است، نوع:دخترانه ریشه اسم:فارسی معنی:آنکه اجداد و پدرانش از ب ...


دختر

فارسی
مهوا/mahva/

ماه شب چهارده


دختر

فارسی

کهکشانی
مهوار/mahvar/

ماه زیبارو


دختر

فارسی

کهکشانی
مهوأن/mahvān/

مهبان، نگهبان ماه، مجازا زیبا و مهتاب رو، ( = مَهبان )، ) مَهبان


دختر

فارسی

طبیعت، کهکشانی
مهوند/mehvand/

منسوب به بزرگی و مِهتری، ( به مجاز ) مِهتر و بزرگتر، ( مِه = مِهتر، بزرگتر، وند ( پسوند نسبت ) )


پسر

فارسی
مهکام/meh kām/

( به مجاز ) آن که وصالش مورد آرزوست، معشوق، [مِه = مهتر، بزرگتر، کام = ( در قدیم ) ( به مجاز ) آن ک ...


دختر

فارسی

طبیعت، کهکشانی
مهکیا/meh kiyā/

پادشاه ماه، ملکه ماه، دختر یا پسر زیبا روی، ( مِه = مهتر، بزرگتر، کیا = پادشاه، حاکم، بزرگ و سرور ) ...


دختر، پسر

فارسی
مهیاره/mahyare/

آن که از ماه دست بند دارد


دختر

فارسی
مهیاز/mah yāz/

ماهِ بهاری، ماه فصل بهار، ( به مجاز ) زیباروی لطیف، ( مه = ماه، یاز = بهار، فصل بهار )


دختر

ترکی، فارسی

طبیعت
مهیتا/mahita/

زیبا و درخشان مانند ماه، زیبا و درخشان مانند ماه مرکب از مه ( ماه ) +ی نسبت + تا تشبیه


دختر

فارسی
مهیرا/mahira/

زن کدبانو، زن اصیل زاده


دختر

عربی
مهیره/mahire/

زن کدبانو، زن اصیل زاده


دختر

عربی
مهیشا/mahišā/

ویژگی آن که ماه روی و شاداب است، ( مَهی، شا = شاد )


دختر

فارسی

طبیعت، کهکشانی
مهیمنه/mahimane/

ایمن شده، یکی از صفات خداوند


دختر

عربی
مهین رخ/mahin rokh/

ماه رخ، ماه چهر، ( مَه = ماه، ین ( پسوند نسبت )، رخ = چهره )، = ماه رخ


دختر

فارسی

طبیعت، کهکشانی
مهین زاد/mehin zād/

مِهزاد، بزرگ زاده، [ ( مِه = مِهتر، بزرگتر، ین ( پسوند نسبت )، زاد = زاده ) ]، ( = مِهزاد )، [ مِهز ...


دختر

فارسی
مهین شاد/mahin šād/

ترکیب دو اسم مهین و شاد ( زیباروی و خوشحال )، ( مَه = ماه، ین ( پسوند نسبت )، شاد ) ( به مجاز ) زیب ...


دختر

فارسی
مهین فروغ/mahin foruq/

ترکیب دو اسم مهین و فروغ ( زیباروی و روشنی )، ( مَهین، فروغ = نور و روشنایی )، نور و روشنایی ماه، م ...


دختر

فارسی، عربی

طبیعت، کهکشانی
مهینا/mahinā/

مهین، منسوب به ماه، زیباروی، بزرگترین، ا ( پسوند نسبت ) )، منسوب به مهین


دختر

فارسی

کهکشانی
مواهب/mavāheb/

موهبت ها، بخشش ها و انعام ها، موهبت


دختر

عربی
موتا/muta/

نام یکی از سرداران دیلمی


پسر

فارسی
موتمن/mo’taman/

مورد اعتماد، امین، معتمد


پسر

عربی
نجیب الدین/najiboddin/

شریف و پارسا در دین، ( اَعلام ) نجیب الدین سمرقندی: ( = محمّدابن علی ) [قرن و هجری] پزشک ایرانی، مؤ ...


پسر

عربی

مذهبی و قرآنی
نجیبه/najibe/

اصیل، شریف، هر چیز ممتاز، مؤنث نجیب، عفیف، پاکدامن


دختر

عربی
ندیم/nadim/

همنشین، دوست، همصحبت، همنشین و هم صحبت، به ویژه با بزرگان


پسر

عربی
نرجس خاتون

مرکب از نرجس و خاتون، لقب مادر حضرت مهدی عج الله فرجه الشریف


دختر

فارسی
نرجس زهرا/n.-zahrā/

ترکیب دو اسم نرجس و زهرا ( نوعی گل خوشبو و روشن تر )، ( معرب ـ عربی ) از نام های مرکب، نرجس و زهرا


دختر

فارسی، عربی

مذهبی و قرآنی، گل
نرداگشسپ

از شخصیتهای شاهنامه، نام سرداری از سپاهیان بهرام چوبین


پسر

فارسی
نرسا/narsa/

در اساطیر زوروانیه نام یکی از خدایان


دختر

فارسی
نرسه/narse/

نرسی، فرشته و ایزدی است نظیر جبرئیل حامل وحی و او پیک اهورامزدا است، ( اوستایی ) گونه ی دیگر نرسی، ...


دختر

اوستایی

مذهبی و قرآنی
نرگس خاتون/narges-khatun/

ترکیب دو اسم نرگس و خاتون ( نوعی گل خوشبو و لقب زنان اشرافی )


دختر

فارسی

گل
نرگس دخت/n.-dokht/

دختر نرگس، دختر مثل نرگس، ( به مجاز ) دختر زیبا و با طراوت، ( نرگس، دخت = دختر )، د نرگس


دختر

فارسی

طبیعت، گل
نرگس زهرا/n.-zahrā/

ترکیب دو اسم نرگس و زهرا ( نوعی گل خوشبو و روشن تر )، ( فارسی ـ عربی ) از نام های مرکب، نرگس و زهرا


دختر

فارسی، عربی

گل، مذهبی و قرآنی
نرگسه/nargese/

منسوب و شبیه به نرگس، ( به مجاز ) ستاره، ( نرگس، ه ( پسوند نسبت و شباهت ) )، م نرگس


دختر

فارسی

گل
نرگسی/nargesi/

منسوب به نرگس، نوعی غذا، ( به مجاز ) عشوه به صورت زبان درآوردن معشوق در مقابل عاشق، نوعی پارچه ی لط ...


دختر

فارسی

گل
نزاکت/nezakat/

پاکیزگی، ادب، خوش اخلاقی، خوی خوش، رفتارپسندیده


دختر

فارسی
هما دیس/h.-dis/

خوش اقبال، خوشبخت و سعادتمند، ( هما، دیس ( پسوند شباهت ) )، مثل هما، شبیه به هما


دختر

فارسی
همام/homām/

سرور، مهتر، پادشاه بلندهمت، مرد بزرگ و دلیر و بخشنده، شیر درنده، دارای مقام و منزلت و فضایل ارجمند، ...


پسر

عربی
همام الدین

دارای مقام و منزلت در دین


پسر

عربی
هماوند/homa-vand/

از نامهای امروزی زرتشتیان


پسر

فارسی
همایون بخت

خوشبخت، خجسته بخت، کامیاب


دختر

فارسی
همایون چهر

خوشروی، خوش سیما و زیبا


دختر

فارسی
همایون دخت/homa-yun-dokht/

دختر فرخنده و مبارک


دختر

فارسی
همراد/hamrād/

ویژگی دو کس که در همت، سخاوت شبیه به هم باشند، سخاوت، شجاعت و جوانمردی و کرم شبیه به هم باشند


پسر

فارسی
همراه/hamrāh/

همدم، مونس، قرین، آن که در کنار دیگری راهی را طی می کند، ( به مجاز ) آن که با دیگران توافق و سازگار ...


دختر

فارسی
همنواد/ham navad/

از شخصیتهای شاهنامه در زمان ساسانیان


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
هموند

اعضاء ( نگارش کردی


دختر

کردی
همیشه بهار

گیاهی زینتی یا خودرو با گلهای زرد یا نارنجی که در تمام مدت سال دیده می شود


دختر

فارسی
هنار/henar/

مانند انار زیبا، انار ( نگارش کردی


دختر

کردی
هناس/henas/

نفس


دختر

کردی
هناسه/hanase/

نفس


دختر

کردی
هناو/honav/

زهره، شجاعت، شجاعت ( نگارش کردی


دختر

کردی
هنرمند/honarmand/

آن که توانا در خلق آثار هنری است، آن که دارای مهارت و فنی است، ( در قدیم ) آن که دارای فضل و کمال ی ...


پسر

فارسی، کردی
هنی

گوارا، خوب، خوش


پسر

عربی
هوار

قشلاق، خیمةسلطان در قشلاق ( نگارش کردی


پسر

کردی
هوال/haval/

رفیق، خبر، رفیق ( نگارش کردی


پسر

کردی
هوبان/huban/

نگهبان خوبی ها


پسر

فارسی
هوبخت/hobakht/

خوشبخت


دختر

فارسی
هوبر/hobar/

دربردارنده نیکی، نام میرآخور داریوش پادشاه هخامنشی


پسر

پهلوی، اوستایی

تاریخی و کهن
هوپاد/hupād/

نیک سرشت، ( هو = خوب، پاد = نگهبان )، نگهبان خوب


پسر

فارسی
هوپند/hupand/

ویژگی کسی که نصیحت، سفارش و توصیه های او خوب است، ( به مجاز ) پند و اندرزگوی خوب، ( هو = خوب، پند = ...


دختر

فارسی
هوتخش

صنعت گر ( نگارش کردی


پسر

کردی
هوتس/hutos/

نام دختر کوروش پادشاه هخامنشی، به ضم ت، آتوسا، همسر داریوش و مادر خشایارشا


دختر

فارسی

تاریخی و کهن
هوتسا/hutsā/

آتوسا، ( = آتوسا )


دختر

یونانی
هوتوس

آتوسا، نام دختر کوروش پادشاه هخامنشی، همسر داریوش و مادر خشایارشا


دختر

فارسی
هوتک/hotak/

نام روستایی در نزدیکی کرمان


پسر

فارسی
هوچهر/hučehr/

دارای صورت خوب، خوبرو، ( هو = خوب، چهر = صورت، چهره، نژاد )، ( به مجاز ) زیبارو، دارای نژاد و اصل خ ...


دختر

فارسی
هود

نام پیامبر قوم عاد، نام سوره ای در قرآن کریم


پسر

عربی
هودا/hudā/

نیک اندیش، نیک خواه، دانا، بخرد


دختر

فارسی
هوده

راست، درست


دختر

فارسی
هودین/hudin/

دین خوب، آئین نیک، ( هو = خوب، دین ) دین خوب، آن که دارای دین و آئین خوب باشد


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
هور/hur/

خورشید، مهر، خور، از شخصیتهای شاهنامه، نام دانایی پرهیزکار در زمان بهرام گور پادشاه ساسانی


دختر

اوستایی، فارسی
هوراز/horaz/

دوست صمیمی، دوست صمیمی ( نگارش کردی


پسر

کردی
هورآسا/hur āsā/

خورشید آسا، مثل خورشید، زیبارو، ( هور = خورشید، آسا ( پسوند شباهت ) )


دختر

فارسی، اوستایی
هورآفرین/hur afarin/

آفریننده خورشید


دختر

فارسی
هورامان

منطقةایی در کردستان نزدیک ( نگارش کردی


پسر

کردی
هوراماه/hura-mah/

دختر زیبای بهشتی


دختر

فارسی
نوژیان/nozhyan/

زندگی نو


دختر

کردی
نوش آسا/nuš āsā/

گوارا، شیرین همچون عسل، ( نوش = عسل، آسا ( پسوند شباهت ) )، همانند و شبیه عسل، ( به مجاز ) شیرین و ...


دختر

فارسی
نوش آفرید

آفریده بی مرگ، آفریده جاوید


دختر

فارسی
نوش آگین

به شهد و شکر آویخته، نوشین


دختر

فارسی
نوش لب

دارای لبی شیرین، شیرین لب


دختر

فارسی
نوشاب/nushab/

آب گوارا، شربت مطبوع، آب زندگی، آب حیات


پسر

فارسی
نوشابه

آب گوارا، نام پادشاهی در سرزمین بردع


دختر

فارسی



انتخاب نوع اسم

انتخاب ریشه اسم

انتخاب گروه اسم

برچسب ها