اسم - صفحه 89
ماه شب چهارده
دختر
فارسی
کهکشانی مهوار
ماه زیبارو
دختر
فارسی
کهکشانی مهوأن
مهبان، نگهبان ماه، مجازا زیبا و مهتاب رو، ( = مَهبان )، ) مَهبان
دختر
فارسی
طبیعت، کهکشانی مهوند
منسوب به بزرگی و مِهتری، ( به مجاز ) مِهتر و بزرگتر، ( مِه = مِهتر، بزرگتر، وند ( پسوند نسبت ) )
پسر
فارسی مهکام
( به مجاز ) آن که وصالش مورد آرزوست، معشوق، [مِه = مهتر، بزرگتر، کام = ( در قدیم ) ( به مجاز ) آن ک ...
دختر
فارسی
طبیعت، کهکشانی مهکیا
پادشاه ماه، ملکه ماه، دختر یا پسر زیبا روی، ( مِه = مهتر، بزرگتر، کیا = پادشاه، حاکم، بزرگ و سرور ) ...
دختر، پسر
فارسی مهیاره
آن که از ماه دست بند دارد
دختر
فارسی مهیاز
ماهِ بهاری، ماه فصل بهار، ( به مجاز ) زیباروی لطیف، ( مه = ماه، یاز = بهار، فصل بهار )
دختر
ترکی، فارسی
طبیعت مهیتا
زیبا و درخشان مانند ماه، زیبا و درخشان مانند ماه مرکب از مه ( ماه ) +ی نسبت + تا تشبیه
دختر
فارسی مهیرا
زن کدبانو، زن اصیل زاده
دختر
عربی مهیره
زن کدبانو، زن اصیل زاده
دختر
عربی مهیشا
ویژگی آن که ماه روی و شاداب است، ( مَهی، شا = شاد )
دختر
فارسی
طبیعت، کهکشانی مهیمنه
ایمن شده، یکی از صفات خداوند
دختر
عربی مهین رخ
ماه رخ، ماه چهر، ( مَه = ماه، ین ( پسوند نسبت )، رخ = چهره )، = ماه رخ
دختر
فارسی
طبیعت، کهکشانی مهین زاد
مِهزاد، بزرگ زاده، [ ( مِه = مِهتر، بزرگتر، ین ( پسوند نسبت )، زاد = زاده ) ]، ( = مِهزاد )، [ مِهز ...
دختر
فارسی مهین شاد
ترکیب دو اسم مهین و شاد ( زیباروی و خوشحال )، ( مَه = ماه، ین ( پسوند نسبت )، شاد ) ( به مجاز ) زیب ...
دختر
فارسی مهین فروغ
ترکیب دو اسم مهین و فروغ ( زیباروی و روشنی )، ( مَهین، فروغ = نور و روشنایی )، نور و روشنایی ماه، م ...
دختر
فارسی، عربی
طبیعت، کهکشانی مهینا
مهین، منسوب به ماه، زیباروی، بزرگترین، ا ( پسوند نسبت ) )، منسوب به مهین
دختر
فارسی
کهکشانی مواهب
موهبت ها، بخشش ها و انعام ها، موهبت
دختر
عربی موتا
نام یکی از سرداران دیلمی
پسر
فارسی موتمن
مورد اعتماد، امین، معتمد
پسر
عربی موج
جنبش وچین خوردگی سطح آب
پسر
عربی مصفا
تصفیه شده، صاف شده، خالص، بی غش، زیبا و با صفا، پاکیزه و پاک، صاف و خالص، زلال و صاف، ( در گیاهی ) ...
پسر
عربی نزیه
پاک، پاکیزه، پاک دامن، جای باصفا، نیکو، ( در قدیم ) با صفا، خرّم
دختر
عربی نزیهه
نزیه، پاکیزه، ( مؤنث نزیه )
دختر
عربی نساک
نام همسر سیامک پسر کیومرث پادشاه پیشدادی
دختر
فارسی نستار
از شخصیتهای شاهنامه، نام چوپان قیصر روم در زمان گشتاسپ پادشاه کیانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن نستهن
نستیهن، پهلوانی تورانی، ( اَعلام ) پهلوان تورانی، پسر ویسه و برادر پیران
پسر
فارسی
تاریخی و کهن نستهین
از شخصیتهای شاهنامه، نام پیران ویسه در زمان افراسیاب تورانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن نستود
از شخصیتهای شاهنامه، نستور، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر زریر پسر گشتاسپ پادشاه کیانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن نستور
از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر زریر پسر گشتاسپ پادشاه کیانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن نستوه
خستگی ناپذیر، [قدیمی] مرد جنگی که از جنگ و ستیز عاجز و خسته نشود، نام پهلوان ایرانی، ( در قدیم ) وی ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن نسرین رخ
ویژگی آن که صورتش چون گل نسرین است، ( به مجاز ) زیبا روی و با طراوت، ( نسرین، رخ = چهره )
دختر
فارسی
طبیعت، گل نسرین مهر
زیبا و درخشان چون گل نسرین و خورشید
دختر
فارسی نسرین نوش
زیبا چون گل نسرین و شیرین چون عسل، نام دختر پادشاه سقلاب و همسر بهرام گور پادشاه ساسانی
دختر
فارسی نسرینه
نسرین، ( به مجاز ) صورت معشوق، ه ( پسوند نسبت ) )، منسوب به نسرین
دختر
فارسی
طبیعت، گل نسک
نام هر یک از بیست و یک بخش کتاب اوستا
دختر
فارسی نسیبا
صاحب نسب، اصیل، ( نسیب = صاحب نَسَب، ا ( پسوند نسبت ) )، منسوب به نسیب، ( به مجاز ) صاحب اصل و نَسَ ...
دختر
فارسی، عربی نشمین
دختر زیبارو و خوش اندام
دختر
کردی نشواد
نام پهلوان تورانی، ( اَعلام ) نام پهلوانی تورانی است، نام پهلوانی تورانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن نصرت الدین
موجب پیروزی و کمک دین، نام چند تن از بزرگان در تاریخ، موجب پیروزی دین و آئین، یاور و کمک دین، ( اَع ...
پسر
عربی
تاریخی و کهن نصوح
خالص، راست و درست
پسر
عربی نصیرا
نام یکی از دانشمندان و شعرای قرن یازدهم
پسر
عربی نضیر
شاداب، سرسبز
پسر
عربی نظام
ترتیب، آراستگی، روش، شعر، ارتش، مجموعه قوانین، قواعد، سنن، یا نوامیسی که قوام و انتظام چیزی بر آنها ...
پسر
عربی نظام الملک
باعث نظم و سرزمین، نام وزیر معروف سلجوقیان در قرن پنجم
پسر
عربی نظرعلی
چشم و دیده علی ( ع )
پسر
عربی نعناع
نعنا، گیاهی کاشتنی و خوشبو
دختر
عربی نعیم الدین
نعمت دین
پسر
عربی نعیم رضا
ترکیب دو اسم نعیم و رضا ( نعمت و خشنودی )، از نام های مرکب، نعیم و رضا
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی نفحه
بوی خوش، نفس، دم، وزش باد
دختر
عربی نفیس
گران مایه، قیمتی
پسر
عربی نفیل
عبادت
پسر
عربی نقدعلی
مرکب از نقد ( ارزیابی و سنجش سره از ناسره ) + علی
پسر
عربی نقشینه
منسوب به نقش، اشیای گران بها
دختر
فارسی، عربی مقاره
آرام و قرار گرفتن
پسر
فارسی مقبل
روی آورنده، صاحب اقبال و دولت، قبول کننده، ( در قدیم ) خوشبخت، خوش اقبال، رو کننده به چیزی
پسر
عربی مقبله
مؤنث مقبل، خوشبخت، خوش اقبال
دختر
عربی مقتدر
قدرتمند، مرد توانا
پسر
عربی مقصد
هدف نهایی، غایت
پسر
عربی مقیما
از شاعران قرن یازدهم هجری است که در طهران اقامت داشت، ( اَعلام ) از شاعران قرن یازدهم هجری ( مقیم ت ...
پسر
فارسی، عربی مگابیز
نام یکی از سرداران داریوش پادشاه هخامنشی
پسر
فارسی ملائک
ملک، فرشتگان، ( عربی ) ( جمعِ مَلَـک و مَـلأک )، ( در گفتگو ) ( به مجاز ) فرشته
دختر
عربی
مذهبی و قرآنی نگیسا
نام یکی از موسیقی دانان زمان خسروپرویز
پسر
فارسی نگین چهره
دارای چهره ای مانند نگین زیبا و درخشان، ( به مجاز ) ویژگی آن که چهره اش چون نگین، زیبا و قشنگ است، ...
دختر
فارسی نگین دخت
دختری مانند نگین، ارزشمند، زیبا، درخشان، ( نگین، دخت = دختر )، دختری که چون نگین است، ( به مجاز ) ز ...
دختر
فارسی نگین رخ
دارای چهره ای مانند نگین زیبا و درخشان، ( = نگین چهره )، ( نگین چهره
دختر
فارسی نگینا
موسیقی، آواز
دختر
عبری
هنری نگینه
مانند نگین، نگین + های تشبیه
دختر
فارسی نل
گرفتن و بردن هر چیزی خوب
دختر
لاتین نلا
درخشان
دختر
یونانی نلسا
مانند روشنی
دختر
سانسکریت نلکا
آلوی ترش و کوهی، ( = نلک ) ( در قدیم ) ( در گیاهی ) میوه ای از نوع گوجه، آلوچه ی کوهی
دختر
فارسی
طبیعت نلیا
نیلگون
دختر
سانسکریت نلین
رنگین کمان
دختر
فارسی
طبیعت نهارا
منسوب به نهار، ( به مجاز ) روشن و زیبا، ( عربی ـ فارسی ) ( نهار ( در قدیم ) = روز، ا ( پسوند نسبت ) ...
دختر
فارسی، عربی نهام
آهنگر، نجار، همچنین راهب دیر نشین
پسر
عربی نهان
پنهان، مخفی، باطن، پوشیده، ( در قدیم ) در نهان، پنهانی، مخفیانه، ( در قدیم ) ناپیدا، نامرئی، ( در ق ...
دختر
فارسی نهل
از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری تورانی در سپاه افراسیاب تورانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن نوئل
عید میلاد مسیح
پسر
لاتین نواآفرین
آفریننده نغمه و آواز
دختر
فارسی نوبان
شاهزاده
پسر
ترکی نوباوه
میوه تازه و نورس، کودک یا نوجوان، میوه ای که تازه رسیده باشد
دختر
فارسی نوتاش
همیشه، دایم
پسر
فارسی نوتریکا
دهنده رزق و روزی
پسر
اوستایی نوحا
راحتی و راهنما
پسر
عبری نور
روشنایی، فروغ، از نامهای خداوند، نام سوره ای در قرآن کریم
دختر
عربی
مذهبی و قرآنی نورآتا
نور چشم پدر
دختر
ترکی، عربی نورآفاق
نور گسترده در جهان و هستی، نور گسترده در جهان، ( به مجاز ) زیباروی در جهان
دختر
عربی
طبیعت نورآفرین
نور ( عربی ) + آفرین ( فارسی ) آفریننده نور و روشنایی
دختر
فارسی، عربی نورافشان
نوردهنده، پرتوافکن، نوربخش، آنچه نور به اطراف خود می پراکند، نور پاش، ( در قدیم ) نور افشانی کردن، ...
پسر، دختر
فارسی، عربی نورالحق
نور حق، روشنایی و فروغ از سوی پروردگار، نورِ حق
پسر
عربی نورالسما
نور و روشنایی آسمان، نورِ آسمان
دختر
عربی
طبیعت نورالمهدی
نور مهدی، فروغ هدایت شده، ( عربی ) نورِ مهدی
پسر
عربی نوراهان
نورهان، تحفه، سوغات، ارمغان
پسر
فارسی نوردخت
دختر روشنایی
دختر
فارسی نورسان
مانند نور درخشان
دختر
فارسی نورسو
روشنایی آب
دختر
ترکی، فارسی نادینوس
شاه بابل
پسر
فارسی، آشوری نارا
آتشین، ( به مجاز ) زیبارو، ( نار، ( پسوند نسبت ساز ) )
دختر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی