اسم - صفحه 51
پرنده
پسر
عربی
پرنده، مذهبی و قرآنی عترت
خویشاوندان، نزدیکان
دختر
عربی عدیل
بی همتا
پسر
عربی عشا
آغاز تاریکی بعد از غروب آفتاب، ( در قدیم ) زمانِ میان غروب آفتاب و طلوع فجر، شبانگاه، شامگاه
دختر
عربی عطرآگین
دارای بوی خوش، معطر، خوشبو، ( به مجاز ) دلپذیر و خوش
دختر
فارسی، عربی غفران
بخشایش و آمرزشِ گناهان، آمرزیدن، آمرزش
پسر
عربی فرا
برخوردار از فرّ ایزدی، [فرّ ( اوستایی ) = فروغ یا موهبت ایزدی، ا ( پسوند نسبت ) ]، منسوب به فرّ، که ...
دختر
فارسی فرامین
فرمان ها، اوامر، ( معرب از فارسی، جمع فرمان ) فرمان ها
پسر
فارسی فرهومند
مرد نورانی، مرد نورانی را می گویند و آن را فرمند نیز گویند، فرمند و فرهمند
پسر
فارسی فیروزمند
پیروزمند، موفق، کامروا
پسر
فارسی، عربی مادح
ستایشگر و مدح کننده
پسر
عربی مبرز
فائق، برتر، برجسته، ممتاز، برتر و ممتاز از دیگران
پسر
عربی مدبر
تدبیرکننده، باتدبیر، چاره جو، از نام های خداوند، اندیشمند، چاره گر، از نام ها و صفات خداوند، ( در ق ...
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی مدحت
آنچه به آن کسی رابستایند، ستایش، مدح
دختر
عربی معیر
سنجیده شده، نوعی پارچه ی ابریشمی منقش، عیارگیر، ( در تصدی دیوانی ) در دوره ی قاجار مسئول ضراب خانه ...
پسر
عربی مغیث
فریادرس، یاری کننده، نامی ازنام های خدای تعالی، از نام های خداوند
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی ممدوح
ستایش شده، ستوده شده، پسندیده، آن که در شعر مدح یا ستایش شده باشد، تحسین شده
پسر
عربی منیف
مرتفع، بلند، برآمده، افراخته، بزرگ، والا، بلندمرتبه
پسر
عربی مهرپرور
ترکیب دو اسم مهر و پرور ( خورشید و پرورش دادن )، پرورنده ی محبت و دوستی، مهر انگیز، ( به مجاز ) زیب ...
دختر
فارسی
طبیعت، کهکشانی مواهب
موهبت ها، بخشش ها و انعام ها، موهبت
دختر
عربی نایره
آتش برافروخته، ( مجاز ) فتنۀ برپاشده، ( مجاز ) کینه و دشمنی، شعله ی آتش، و معمولاً مشبه به هر چیز د ...
دختر
عربی نبراس
چراغ، مصباح، سرنیزه
دختر
عربی نفحه
بوی خوش، نفس، دم، وزش باد
دختر
عربی نیران
غیر ایران
دختر
فارسی نیل فام
نیل رنگ، به رنگ نیل، ( نیل، فام ( پسوند برای رنگ ) )، کبود
دختر
فارسی، سانسکریت نیک خو
خوش اخلاق، مهربان، خوش خوی
پسر
فارسی واصل
پیوسته شونده، رسنده، پیوندنده، متصل، پیوسته، ( در قدیم ) آرایشگر، ( در تصوف ) آن که به مقام قرب رسی ...
پسر
عربی وفاق
همراهی، همکاری، اتحاد، ( در قدیم ) موافقت، سازگاری
دختر
عربی وهاج
فروزان، روشن، ( به مجاز ) تیز، تند
پسر
عربی آژو
تلاش
پسر
کردی آئیل
نام پرنده ای است
پسر
گیلکی
پرنده آبرخ
زیبا، لطیف، روشن، کسی که چهره ای مانند آب دارد
دختر
فارسی آبگل
گلاب مایعی خوشبو که از برگ گلها بدست می آید
دختر
فارسی
گل آبادیس
نام یکی از پزشکان دوره هخامنشی
پسر
فارسی آبانا
منسوب به آبان، آبان، ا ( پسوند نسبت ) )
دختر
فارسی آبانه
منسوب به آبان
دختر
فارسی آبانک
آبان کوچک
دختر
فارسی آبدست
چابک، تردست، تر و فرز
پسر
فارسی، بلوچی آبراما
اداره، راهبری
پسر
ترکی آبراهام
ابراهیم، پدر جماعت بسیار یا پدر عالی مقام
پسر
عبری ابرش
اسب
پسر
فارسی آبرلی
دارای آبرو، آبرومند، آبر ( فارسی، آبرو ) + لی ( ترکی ) دارای آبرو
پسر
ترکی، فارسی آبرنگ
دختری که دارای پوستی لطیف و نرم است
دختر
لری آبرود
کنایه از دختری که مانند سنبل خوش نقش و زیباست، سنبل نیلوفر، دختری که مانند سنبل خوش نقش و زیباست
دختر
فارسی آبرون
همیشه سبز، همیشه جوان، گل همیشه بهار، شاد سرزنده
دختر
فارسی آبسال
باغ، بستان، بهار
دختر
فارسی آبشار
آبی که به طور طبیعی از بلندی به پستی فرو می ریزد
دختر
فارسی
طبیعت آبشن
صورت دیگر آویشن، گیاهی علفی و معطر از خانواده نعناع با شاخه های فراوان و گلهای سفید یا صورتی
دختر
فارسی آبگون
به رنگ آب، آبی، گل نیلوفر
دختر
فارسی آبگین
دارای طبیعت آب، آینه، آیینه، شیشه
دختر، پسر
فارسی ابناس
خواهر حضرت یعقوب و عمه حضرت یوسف، همچنین نام قریه ای در مصر
دختر
فارسی آبنوش
نوشنده آب، دوستدار روشنایی، آب گوارا، نام زنی در منظومه ویس و رامین
دختر
فارسی
تاریخی و کهن ابوریحان
نام ریاضیدان و فیلسوف ایرانی در قرن چهارم و پنجم، ابوریحان بیرونی
پسر
عربی
تاریخی و کهن آبین
به رنگ آب، همانند آب
دختر
فارسی آپام
نام همسر داریوش اول پادشاه هخامنشی، ( اَعلام ) نام دختر اردشیر دوم و زن فرناباذ والی ایالت هلّس پون ...
دختر
فارسی، اوستایی
تاریخی و کهن آتابیک
پدر بزرگ، مربی کودکان و بالاخص شاهزادگان، اتابک
پسر
ترکی آتامان
مانند پدر رهبر و فرمانده
پسر
ترکی آتان
پرتاب کننده
پسر
ترکی آتری
آترا، آتشین، آذرین، ( = آترا )
دختر
فارسی آتسا
زبر دست، آتوسا
دختر
فارسی آتش برزین
آتش باشکوه یا شکوه آتش مرکب از آتش + برزین ( با شکوه )
پسر
فارسی آتشزاد
زاده آتش
پسر
فارسی آتشی
فروزان، گیرا، نام نوعی گل، همچنین نورانی، مؤثر، به رنگ آتش، سرخ
دختر
فارسی
گل آتلی
سواره، صاحب اسب، اسب سوار
پسر
ترکی آتنه
خدای اندیشه، هنر، دانش، و صنعت، آتنا، در اساطیر یونان
دختر
فرانسوی آتیتی
مهمان
پسر
سانسکریت اختیارالدین
آن که دین او را انتخاب کرده است
پسر
عربی آخش
قیمت بها ارزش، نام موبدی در ایران قدیم
پسر
فارسی آدال
مشهور شده
پسر
ترکی آدان
مفید سودمند
پسر
کردی آدریانوس
آدریان، نام یکی از امپراتوران روم
پسر
یونانی آدورا
کمک کننده، مددکار، مأخوذ از افسانه گیل گمش بابلی
پسر
فارسی، آشوری آدینگ
آن که روز جمعه به دنیا آمده است
پسر
بلوچی آذرمهربرزین
مرکب از آذر+ مهر+ برزین، شکوه محبت خورشید، مهربانی خورشید، نام یکی از موبدان ساسانی و همچنین یکی از ...
پسر
فارسی آذرنرسی
نام پسر هرمز دوم پادشاه ساسانی
پسر
فارسی آذرآیین
نام چهارمین آتشکده از هفت آتشکده ایرانیان
پسر
فارسی آذرباد
پابنده و نگهبان آتش، ( اَعلام ) ( = آذرپاد = آذربادمارسپندان ) موبد موبدان زمان ساسانی [قرن میلادی] ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن آذربو
نام نوعی گیاه، ( = آذربویه ) ( در گیاهی ) گیاهی است خودرو از تیره اسفناج که برگهای ریز و بهم فشرده ...
دختر
فارسی آذربویه
بوته ای از تیره اسفناج با گلهای تکی زرد رنگ که در نواحی کویری و کناره های آبهای شور می روید
دختر
فارسی آذرشب
فرشته نگهبان آتش که همواره در آتش است، ( تصحیف آذرشُست )، به معنی شسته در آتش، نام سمندر و پنبه کوه ...
دختر، پسر
فارسی آذرشست
( به ضم شین ) پاک منزه شده در آتش، پنبه کوهی
دختر، پسر
فارسی آذرطوس
صورت دیگر آذرتوس، در وامق و عذرا مردی که با مادر عذرا ازدواج کرد
پسر
فارسی
تاریخی و کهن آذرفرنبغ
یکی از سه آتش مقدس محافظ جهان در دین زرتشت
پسر
فارسی آذرفروز
روشن کننده آتش، از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از چهار پسر اسفندیار، نیز دلداده بهرام در داستان همای ...
دختر، پسر
فارسی آذرگل
گلی سرخ رنگ شبیه شقایق، نام گلی سرخ رنگ که پُرپَر است و به آن گل آتشین می گویند
دختر
فارسی
گل آذرماه
دختری که مانند ماه زیباست و مانند آتش درخشنده، ماه آذر، ماه نهم از سال شمسی
دختر
فارسی
کهکشانی آذرمه
آذرماه، رئیس و بزرگ آتشها، ( = آذرماه )، ماه آذر، ماه نهم از سال شمسی
دختر
فارسی آذرنگ
روشن و نورانی، آتش، آتش رنگ، نورانی، تابناک، آذرگون، روشن
دختر، پسر
فارسی آذرهمایون
ترکیب دو اسم آذر و همایون ( آتش و خجسته )، نام زنی از نسل سام و نریمان که در آتشکده سفاهان خدمت می ...
دختر
فارسی آذرکیش
آتش پرست، دارای دین زرتشتی
پسر
فارسی آذریاس
زیبا رو و معطر، یاس آتشین، یاس به رنگ آتش، صمغ سداب کوهی
دختر
فارسی آراج
آراد، نام روز بیست و پنجم از هر ماه شمسی در ایران قدیم
پسر
فارسی آرارات
نام کوهی در آذربایجان که بنا به روایتی کشتی نوح بر روی آن قرار گرفت
پسر
ارمنی آرازش
صدقه انفاق در راه خدا
پسر
فارسی آرالیا
نام عمومی گروهی از گیاهان علفی، درختی، و درختچه ای که بعضی از آنها زینتی اند
دختر
لاتین، انگلیسی
طبیعت آرای
زیور بستن، زینت دادن، ( = آراستن )، آرایش کردن، ( در قدیم ) آماده کردن، مهیا کردن، ( در قدیم ) بیان ...
دختر
فارسی
تاریخی و کهن آرتابان
اردوان، ( = اردوان )
پسر
فارسی آرتاپارت
نام نگهبان کوروش دوم پادشاه هخامنشی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن آرتانا
آهنگ آرامش بخش، خوش آهنگ
دختر
فارسی آرتور
آتش
پسر
فارسی