اسم - صفحه 49
چهر افروز
دختر
فارسی چهرمینو
آن که چهره ای زیبا چون بهشت دارد
دختر
فارسی چهره آسا
اصیل، آزاده، ( چهره، آسا ( پسوند شباهت ) )
دختر
فارسی چهره گل
آن که چهره ای زیبا چون گل دارد
دختر
فارسی چیاوا
نگهبان کوه
پسر
کردی چیاوان
مانند آب و باران زندگی بخش و گوارا
دختر
کردی چیاکو
کوه کوچک
پسر
کردی چیدا
مانند مادر
دختر
لری چیدامه
مانند مادرم
دختر
فارسی چیماه
مانند ماه
دختر
لری
کهکشانی حامد رضا
ترکیب دو اسم حامد و رضا ( ستایشگر و خشنود )
پسر
عربی حامده
مؤنث حامد، سپاسگزار
دختر
عربی حامین
پشتیبان، حمایت کننده، جمع حامی
پسر
عربی حجت الدین
آن که دلیل و برهان دین است
پسر
عربی حرمت علی
آن که شأن و حرمتی چون علی ( ع ) دارد یا به حرمت علی ( ع ) متولد شده است
پسر
عربی حریرگل
گلِ ابریشم، ( مجاز ) زیبا و لطیف
دختر
فارسی، عربی
طبیعت، گل حسام الله
شمشیر خداوند
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی حسام رضا
ترکیب دو اسم حسام و رضا ( شمشیر برنده و خشنود )، از نام های مرکب، حسام و رضا
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی آزمون
امتحان، آزمایش، روش برای سنجش وجود، کیفیت یا اعتبار چیزی
پسر
فارسی ازهر
روشن، درخشان، ( در قدیم )، روشن تر، درخشان تر، ( اعلام ) ازهر [قرن هجری] سردار ایرانی و از درباریان ...
پسر
عربی آژنگ
چین و شکنی که بر پوست بدن و بخصوص پیشانی می افتد، خشم، موج کوتاهی که روی سطح آب ایجاد می شود
پسر
فارسی آسایش
راحت، استراحت، آسانی، آسودگی، فراغ، سکون، آرام
دختر
فارسی استر
ستاره، همسر یهودی خشایار پادشاه هخامنشی
دختر
عبری آسترید
شاهزاده سوئد
دختر
لاتین آستیاگ
آستیاژ، نام آخرین پادشاه ماد، ( = آستیاژ و آستیاگس )
پسر
فارسی
تاریخی و کهن آسکی
آهو، کنایه از زیبایی و دلفریبی
دختر
کردی اشتیاق
رغبت بسیار، شوق، آرزومندی، ( در تصوف ) کشش و مجذوب شدن عاشق به معشوق
دختر
عربی اشراق
درخشیدن، روشن شدن، تابان شدن، درخشش، نورافشانی، ( به مجاز ) روشنی، نور، ( در فلسفه ) شناخت حقیقت از ...
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی اشنا
گوهر گران بها، گوهر گرانمایه، شنا، شناگری، آب ورزی، شنا کننده، آب ورز، شناگر
پسر
فارسی اشک
آبی که از چشم می ریزد
دختر
فارسی آشیان
لانه، خانه
دختر
فارسی اصیل
صاحب نسب، شریف، نژاده، باگهر، والاتبار، دارنده ی نژاد گزیده، نجیب
پسر
عربی اظهر
آشکارترین، ظاهرترین
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی اعتبار
آبرو، ارزش، اطمینان و اعتماد دیگران درباره ی کسی، ارزش و اهمیت کسی در نزد دیگران، پندگرفتن، به اندی ...
پسر
عربی اعجاز
معجزه
پسر
عربی اعراف
جایی بین بهشت و دوزخ، ( در ادیان ) در اعتقاد برخی از مذاهب، برزخ، سوره ی هفتم از قرآن کریم دارای دو ...
دختر
عربی
مذهبی و قرآنی آفت
بلا، بلیه، کنایه از زیبایی و عشوه گری
دختر
عربی افراز
افراشتن و افروختن، بلندی، فراز، بالا و فراز
دختر
فارسی افروزان
افروختن، افروزاندن، افروزانیدن
دختر
فارسی افروشه
نوعی حلوا، ( = آفروشه )
دختر
فارسی
تاریخی و کهن آفسانه
افسانه، داستان، خیال، مشهور، کسی که بحدی زیبا ست که خیالی به نظر می آید
دختر
فارسی افسر
کلاه پادشاهی، تاج
دختر
فارسی آق بانو
بانوی سپید، کسی که چهره ای زیبا و سفید دارد، آق ( ترکی ) + بانو ( فارسی )
دختر
ترکی، فارسی اقدم
پیش تر، مقدم تر، قدیمی تر
پسر
عربی آگا
آگاه، مطلع، با خبر
پسر
کردی آگاه
بینا، دقیق، مطلع، باخبر، آن که در امری بینش و بصیرت دارد، دانا
پسر
فارسی التجا
پناه بردن، پناه جستن، پناه جوئی
دختر
عربی آلتون
زر، طلا، آلتنای، طلای ناب
دختر
ترکی آمن
ایمن، بی خوف
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی امین احمد
ترکیب دو اسم امین و احمد ( امانتدار و بسیار ستوده تر )، از نام های مرکب، امین و احمد، ( اَعلام ) ام ...
پسر
عربی آن
سبب علت دلیل، قصد عزم عقیده
دختر
فارسی آنار
به خاطر آورنده
پسر
ترکی انتظار
چشم به راه بودن، امید، نگرانی
پسر
عربی اندرز
نصیحت، پند
پسر
فارسی اندیش
اندیشه، اندیشمند، اندیشیدن، استفاده کردنِ آگاهانه از ذهن برای شکل دادن به تصورات و مفاهیم مربوط به ...
پسر
فارسی مهادا
مهاد، گهواره، ا ( پسوند نسبت ) )، منسوب به مِهاد، مِهاد
دختر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی مهر تابان
خورشید درخشان
دختر
فارسی مهرورز
بامهر، عطوف، دوستی ورزنده، دوست، با محبت، مهربان، ( در قدیم ) عاشق
پسر
فارسی
طبیعت، کهکشانی مهروی
مه رو، ماه روی، که رویی چون ماه دارد، ( مجاز ) زیبا و جمیل، ( = مَهرو )، ( مَهرو
دختر
فارسی
طبیعت، کهکشانی مهینا
مهین، منسوب به ماه، زیباروی، بزرگترین، ا ( پسوند نسبت ) )، منسوب به مهین
دختر
فارسی
کهکشانی مولیان
بندگان، نام رودخانه ای در بخارا، تلفظ عامیانه ی موالیان به معنی بندگان، ( اعلام ) ( = جوی مولیان ) ...
دختر
عربی
طبیعت موهبه
آنچه به کسی ببخشند، بخشش، دهش، ( عربی، مَوهَبَة ) هر چیز ارزشمندی که به کسی بخشیده می شود یا او از ...
دختر
عربی نهارا
منسوب به نهار، ( به مجاز ) روشن و زیبا، ( عربی ـ فارسی ) ( نهار ( در قدیم ) = روز، ا ( پسوند نسبت ) ...
دختر
فارسی، عربی نوحا
راحتی و راهنما
پسر
عبری نورسان
مانند نور درخشان
دختر
فارسی نیاتوس
نام برادر قیصر روم در زمان خسرو و پرویز
پسر
فارسی نیک آهنگ
خوش نیت، دارای قصد خوب، دارای نیت و قصد نیک، نیکو ضمیر
پسر
فارسی نیک دل
فرد مهربان و نیک
پسر
فارسی هستان
وجود و هستی
پسر
فارسی هودا
نیک اندیش، نیک خواه، دانا، بخرد
دختر
فارسی کامینه
کامین، آرزومند، دارای اراده و قصد، توانا، ( کام، ینه ( پسوند نسبت ) ) ( = کامین )
دختر
فارسی کیاس
بسیار زیرک و تیزهوش
پسر
فارسی انگیزه
آنچه یا آن که کسی را وادار به کار کند، محرک، باعث
دختر
فارسی آنی
خاطره
دختر
ترکی آنیس
انیسون، مقاومت و اعتراض
دختر
یونانی آهار
گلی مرکب با گل برگهای پیوسته به رنگهای سفید، قرمز، نارنجی، صورتی، یا دو رنگ که انواع گوناگون کم پر ...
دختر
فارسی اهورامزدا
اهورامزد، هرمزد، اورمزد، هرمز، معنی اصلی این کلمه سرور دانا است و در متون زردشتیان به معنی خدای بزر ...
پسر
فارسی آوازه
نغمه، ترانه، نوا، آگاهی، شهرت نیک، نام آوری، ( در موسیقی ایرانی ) ( در قدیم ) دستگاه
دختر
فارسی اوان
خداوند خوب و بخشنده
پسر
عبری اورانوس
نام هفتمین سیاره منظومه شمسی
دختر
فرانسوی
کهکشانی اولاد
از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوانی در مازندران در زمان کیکاووس پادشاه کیانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن اولین
خوشایند، دلپذیر
دختر
لاتین آوند
حجت، دلیل، برهان، آونگ، ( در قدیم ) ظرف، ( در گیاهی ) لوله ی باریک ساقه گیاهان
پسر
فارسی
طبیعت آونگ
نام رشته ای که خوشه انگور و بعضی میوه ها را به آن می بندند، آویزان، آویخته
دختر
فارسی آویز
گلی زینتی به شکل زنگوله و قرمز رنگ، هر چیز کوچک و گران قیمت از نوع فلزهای قیمتی، و مانند آنها که به ...
دختر
فارسی اکسیر
کیمیا، جوهری گدازنده که ماهیت اجسام را تغییر می دهد و کامل تر سازد
دختر
عربی، یونانی
تاریخی و کهن اکلیل
تاج
دختر
عربی آکو
قله بلند، قله کوه، مکان بلند، انسان با عظمت و مقتدر
پسر
کردی اکو
انعکاس، بوم
پسر
فارسی اکوان
مخلوقات، موجودات، هست شدن ها
پسر
عربی
تاریخی و کهن آی
ماه
دختر
ترکی آیدل
دل ماه
دختر
ترکی، فارسی آی بک
بت، صنم
پسر
ترکی ایبک
ماه بزرگ، یا آن که ماه او را بزرگ ساخته است
پسر
ترکی
کهکشانی ایثار
از خود گذشتگی، فداکاری، برگزیدن، بخشش، عطا، کرامت کردن، نفع دیگری با دیگران را بر نفع خود ترجیح داد ...
دختر، پسر
عربی ایده
فکر و اندیشه، رأی
دختر
فرانسوی ایراث
میراث
پسر
فارسی آیریا
آریا، ( = آریا )
دختر
فارسی ایزد
در فرهنگ ایران باستان، هر یک از فرشتگانی که اهمیت آنها پس از امشاسپندان است، خداوند
پسر
اوستایی، پهلوی ایزدگشسب
خدا پرست، ( اَعلام ) ) یکی از دانشمندان دربار خسرو انوشیروان ) از سرداران بهرام چوبینه در جنگ با خس ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن