اسم - صفحه 47

جستجوی تازه
با تغییر گزینه های زیر، اسم دلخواه خود را پیدا کنید

آینام/āy nām/

دارای صورت و ظاهر ماه، زیباروی، [آی = ماه، نام = ( در قدیم ) ( به مجاز ) نشان، اثر، صورت، ظاهر، مشه ...


دختر

ترکی، فارسی
اینانا/inānā/

الهه عشق، ( اَعلام ) اینانا که از بانوی قدرتمندی به نام «نین گال» Ningal زاده شد، در اساطیر سومری م ...


دختر

عربی

تاریخی و کهن
بادر/bader/

حرکت باد، فرشته مأمور باد، فرشتة مأمور باد ( نگارش کردی


دختر

کردی
بادرام/badram/

کشاورز


پسر

فارسی
بادلیس

کنایةاز همیشه ‏مست، نام شهری درکردستان ( نگارش کردی


پسر

کردی
بادینان

بهدینان، مۆمنان، نام عشیرةایی معروف در کردستان، نام منطقةای درکردستان، یکی از لهجةهای زبان کردی ( ن ...


پسر

کردی
باذان/bazan/

نام جانشین خورخسرو فرماندار هاماوران در زمان انوشیروان پادشاه ساسانی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
بارانا/barana/

ای باران


دختر

فارسی
بارانه/bārāne/

منسوب به باران، باران، ه ( پسوند نسبت ) )، نام رستنی [گیاهی] است، بادرنجبویه، بادرنگبویه


دختر

فارسی
بارانک/bārānak/

بارانی که قطره های آن کوچک است و به آرامی فرو می بارد، ( در گیاهی ) گیاهی درختی و جنگلی از خانواده ...


دختر

مازندرانی

طبیعت
باراک/barak/

رعد


پسر

عبری
بارسین/bārsin/

منسوب به پارس، ایرانی، ( = فارسین، پارسین )، ( اعلام ) ( فارسینج، فارسین ) نام روستایی در شهرستان ه ...


پسر

فارسی، آشوری

تاریخی و کهن
بارش/bāreš/

بارش باران، نازل شدن نعمت الهی از آسمان، ( اسم مصدر از باریدن ) عملِ باریدنِ باران، برف و تگرگ، ( ا ...


دختر، پسر

فارسی

طبیعت
بارشین/barshin/

نام نوعی درختچه، در اصطلاح مردم فارس، درختچه


پسر

فارسی

طبیعت
بارقه/bāreqe/

پرتو، نور، روشنی


دختر

عربی

طبیعت
بارلی/barli/

میوه دار، سودمند، بار ( فارسی ) + لی ( ترکی ) میوه دار


دختر

ترکی، فارسی
بارنگ/barang/

ریزش باران همراه باد، ریزش باران همراة باد ( نگارش کردی


دختر

کردی
بارنک/barank/

نام درختی است


دختر

فارسی
باروشه

بادبزن ( نگارش کردی


دختر

کردی
باریا/barya/

ای خدا


پسر

فارسی
باریتا/barita/

همتای بی نظیر


دختر

فارسی
باریز

میوةایی که ‏به ‏وسیله ‏باد از درخت کندة می‏شود ( نگارش کردی


دختر

کردی
باریزان/barizan/

رواج، برکت، برکت ( نگارش کردی


دختر

کردی
باریسان/barisan/

نام قبیله ای از کردها، نام قبیلةایی ازکردها ( نگارش کردی


پسر

کردی
باریش/barish/

صلح


پسر

ترکی
باریکان

دماغه ‏کوه ( نگارش کردی


پسر

کردی
بازان

جمع «باز» پرندة شکاری، نام روستایی در کردستان، در حال باختن، بازنده ( نگارش کردی


دختر

کردی
بازبان

کسی که ‏باز را برای شکار تربیت می‏کند ( نگارش کردی


پسر

کردی
بازنه

النگو ( نگارش کردی


دختر

کردی
بازو

نام آهنگی ( نگارش کردی


دختر

کردی
بازور

نام پرندةایی کوچک خاکستری رنگ ( نگارش کردی


دختر

کردی
بازیار/bāzyār/

بازدارنده، ( در قدیم ) کشاورز، برزگر، کارگر کشاورزی، ( در قدیم ) مربی و نگهدارنده باز، میر شکار، با ...


پسر

فارسی، کردی
بازیان/bazyan/

مکانی نزدیک سلیمانیه، مکان روباز، مکانی نزدیک سلیمانیه ‏محل یکی از جنگهای شیخ محمود حفید با انگلستا ...


پسر

کردی
باژار

شهرک، بازار، مکان داد و ستد ( نگارش کردی


پسر

کردی
باژه/bazhe/

نام یکی از سرداران ایرانی در زمان اردشیر پادشاه هخامنشی


پسر

فارسی
باژوران

جنوبیها، طایفةایی از کردها ( نگارش کردی


دختر

کردی
باژیر

شهر ( نگارش کردی


دختر

کردی
باژیلان

محل وزش باد، قبیلةایی از کردها کة در اطراف خانقین سکونت دارند ( نگارش کردی


دختر

کردی
باسام

ترسناک ( نگارش کردی


پسر

کردی
باستان/bāstān/

قدیمی، دیرینه، کهنه، گذشته، مربوط به گذشته ی دور، زمان قدیم، ( در قدیم ) ( به مجاز ) پیر و سالخورده ...


پسر

فارسی، کردی

تاریخی و کهن
باستین/bastin/

بردبار


پسر

فارسی
باستینگ/basting/

گل نو شکفته، گل نو شکفتة ( نگارش کردی


دختر

کردی
باسل/bāsel/

شجاع، بهادر، دلیر، مرد دلیر، دلاوری، شیر


پسر

عربی
باسکار/baskar/

قدرتمند، توانمند در بحث و استدلال، توانمند در بحث و استدلال ( نگارش کردی


دختر

کردی
باسکان

قلةهای چند کوه ‏در یک سلسلةجبال ( نگارش کردی


پسر

کردی
باشار/bashar/

چاره، علاج، درمان، مقاومت، مقابله، درمان ‏ ( نگارش کردی


پسر

کردی
بخشا/bakhšā/

بخشاینده و بخشش کننده، بخشش دهنده و عطا کننده، انعام دهنده


پسر

فارسی
بخشان

منتشر کردن ( نگارش کردی


پسر

کردی
بخشین/bakhshin/

عفو کردن، عفو کردن ( نگارش کردی


دختر

کردی
بخشینر

سخی، بخشنده، سخاوتمند ( نگارش کردی


پسر

کردی
بدخشان/badakhšān/

یعنی سرزمین منسوب به بدخش یا بلخش که معادن لعل در آن یافت می شود، ( اَعلام ) بدخشان سرزمینی است در ...


دختر

فارسی
بدرالجمال/badrojjamāl/

ماه رو، زیبارو، مه رو، ( به مجاز ) کسی که زیبایی آن چون ماه است


دختر

عربی
بدرالدین

ماه دین


پسر

عربی
بدرالملوک/badr-ol-moluk/

ماه شاهان


دختر

فارسی

تاریخی و کهن
آنیلا/anila/

مشهور و نامی


دختر

ترکی
آنیلار/ānilār/

مشهور و نامی، افراد مشهور و نامی


دختر

ترکی
انیم/anim/

انام، خلق، آفریدگان


پسر

عربی
آنیما/anima/

خود درونی و راستین هر فرد


دختر

سانسکریت
آنیک/anik/

صریح و روشن


پسر

ترکی
آنیکا/anika/

فرد خوش صورت و زیبا


دختر

فارسی، عبری، لاتین، سانسکریت
آهار

گلی مرکب با گل برگهای پیوسته به رنگهای سفید، قرمز، نارنجی، صورتی، یا دو رنگ که انواع گوناگون کم پر ...


دختر

فارسی
اهرن/ahran/

از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری رومی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
اهنوس/ahnos/

از فرشتگان مقرب درگاه خداوند در عرش پنجم


دختر

هندی

مذهبی و قرآنی
آهودخت/ā.-doxt/

دختری به زیبایی آهو، ( آهو، دخت = دختر )، ( به مجاز ) دختر زیباروی و شاهد


دختر

فارسی
اهوراداد/ahora dad/

خداداد یا آفریده خدا


پسر

فارسی
اهورامزد/ahoramazd/

هرمز، نام روز اول از هر ماه شمسی در ایران قدیم، نام ستاره مشتری، نام یکی از پادشاهان ساسانی


پسر

فارسی
اهورامزدا

اهورامزد، هرمزد، اورمزد، هرمز، معنی اصلی این کلمه سرور دانا است و در متون زردشتیان به معنی خدای بزر ...


پسر

فارسی
آهید/ahid/

آهو، در گویش فارس آهوی صحرایی


دختر

فارسی
آهیر/ahir/

آتش


پسر

کردی
آهیل/ahil/

نام نوعی پرنده، مرغ انجیرخوار


پسر

گیلکی

پرنده
آهین

آهن


پسر

گیلکی
اوات

آرزو


پسر

کردی
آوادان/avadan/

زیبا، قشنگ


دختر

ترکی
آوادخت/ava-dokht/

دختر آوازه خوان، بانوی خوش صدا، مرکب از آوا ( آواز ) + دخت ( دختر )


دختر

فارسی
آوادیس/avadis/

کسی که دلنشین است یا صدای دلنشینی دارد، مرکب از آوا ( آواز ) + دیس ( مانند )، کنایه از کسی که دلنشی ...


دختر

فارسی
آوازه/āvāze/

نغمه، ترانه، نوا، آگاهی، شهرت نیک، نام آوری، ( در موسیقی ایرانی ) ( در قدیم ) دستگاه


دختر

فارسی
آوام

فام، لون، رنگ


دختر

فارسی
اوان/evan/

خداوند خوب و بخشنده


پسر

عبری
آوانا/avana/

آوا، موسیقی


دختر

فارسی
آواناز/āvānāz/

آوا و صوت قشنگ و زیبا، آوا و صدای متناسب و موزون، آوای توأم با کرشمه و غمزه


دختر

فارسی
آوانوش/āvānuš/

آوا و صدای زندگی، ( آوا = صدا، بانگ، شهرت، آوازه، نوش= زندگی، بی مرگی، جاوید )، آوا و صدای جاوید، ب ...


دختر

فارسی
اوتانا/o (w)/

دارای اندام زیبا، نام یکی از یاران داریوش یکم پادشاه هخامنشی، ( در اعلام ) نام یکی از دوستان و یارا ...


دختر، پسر

فارسی

تاریخی و کهن
اوچار/ochar/

آبشار


پسر

ترکی

طبیعت
اوحد/o (w) had/

یگانه، بی همتا


پسر

عربی
اوحدالدین

آن که در دین یگانه و بی همتاست، نام عارف مشهور قرن هفتم


پسر

عربی
اوخان/okhan/

پژواک


پسر

گیلکی
اوراش/orash/

یاری شده


پسر

فارسی
اورامان/orāmān/

نام منطقه ای کوهستانی در کردستان، ( اعلام ) نام منطقه ای از کردستان ایران که از طرف شرق متصل است به ...


پسر، دختر

کردی
اورامن/o(w)rāman/

نوعی از خوانندگی و گویندگی پارسیان، ( در قدیم ) ( در موسیقی ایرانی ) لحنی که معمولاً دو بیتی ها را ...


پسر

فارسی

تاریخی و کهن، هنری
اوران

در گویش سیستان


دختر

فارسی
اورانوس/oranus/

نام هفتمین سیاره منظومه شمسی


دختر

فرانسوی

کهکشانی
اورخان/orkhan/

پسر و جانشین امیرعثمان اول


پسر

عربی
اورداد/ordad/

اهورداد، خداداد، نام یکی از سرداران کوروش پادشاه هخامنشی


پسر

فارسی
اورمزد/ormazd/

هرمز، از نامهای خداوند در آیین زرتشت، نام روز اول از هر ماه شمسی در ایران قدیم، نام ستاره مشتری، نا ...


پسر

فارسی
اورمزدیار/ormozdyar/

خدایار


پسر

فارسی
اورند/o (w) rand/

تخت پادشاهی، شکوه، از شخصیتهای شاهنامه، تخت، اورنگ، ( به مجاز ) شأن، شوکت، ( اَعلام ) نام یکی از پس ...


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
اورنینا/urnina/

ربة النوع فراوانی نعمت


دختر

یونانی
اورهان/orhan/

امپراطور، حاکم سرزمین


پسر

ترکی
اوریاد

نام روستایی در نزدیکی سنندج


پسر

فارسی
اوریسا

نام یکی از ایالتهای هندوستان


دختر

سانسکریت



انتخاب نوع اسم

انتخاب ریشه اسم

انتخاب گروه اسم

برچسب ها