اسم - صفحه 43

جستجوی تازه
با تغییر گزینه های زیر، اسم دلخواه خود را پیدا کنید

ارکیا/arkiyā/

آریایی بزرگ، ( در زند و پازند ) جوی آب، ( هزاوش/arkyā/ و /ārkiā/ در پهلوی yôy = جوی ) اما به نظر می ...


دختر

فارسی
آری

آریایی، نام یکی از ایالات ایران قدیم که شامل خراسان و سیستان امروزی بوده است، نام یکی از طوایف چادر ...


پسر

کردی
اریا

در زبان کلدانی به معنی برج اسد، درخت آمله که دارای میوه هایی ترش و کوچک مانند آلو است


پسر

فارسی، اوستایی، پهلوی
آریارامنه/arya ramne/

آرام کننده آریائیان، نام پدر آرشام، جد داریوش پادشاه هخامنشی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
آریارمنه/aryaramnah/

نیای داریوش بزرگ از شاهان هخامنشی است


پسر

فارسی
آریاباد/arya bad/

آریاپاد نگهبان قوم آریایی


پسر

فارسی
آریابان/aryaban/

نگهبان قوم آریایی


پسر

فارسی
آریابرز/aryaborz/

شکوه آریایی، نام یکی از سرداران داریوش سوم پادشاه هخامنشی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
آریابرزین/ā.-barzin/

برادر زاده ی داریوش بزرگ، ( اَعلام ) نام پسر ارتبان و برادر زاده ی داریوش بزرگ


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
آریاچهر/ā.-čehr/

آریا نژاد، ( آریا، چهر = نژاد، تبار، گوهر، اصل )، دارای اصل و نژاد آریایی


دختر

فارسی
آریادخت/āriyā doxt/

دختر آریایی، دختر ایرانی، ( آریا، دخت = دختر )، دختر آریایی نژاد، ( اَعلام ) آریادخت «آرتوسونا» از ...


دختر

فارسی

تاریخی و کهن
اریار/aryar/

یار جوانمرد


پسر

ترکی
آریاراد/āriyā rād/

آریایی جوانمرد آریایی شجاع آریایی دانا، آریایی شجاع و دلیر، آریایی جوانمرد و بخشنده، آریا+راد ( جوا ...


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
آریارمن/aryarman/

رامشگر آریایی، شادی آور از نژاد آریایی


پسر

فارسی
آریاس/aryas/

آریایی بزرگ


پسر

فارسی
آریاسب

دارنده اسب ایرانی، نام یکی از سرداران کوروش پادشاه هخامنشی


پسر

فارسی
اریاسب/aryasb/

نام یکی از سرداران کوروش پادشاه هخامنشی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
آریاسپ/āriyāsp/

دارنده ی اسب، ( اَعلام ) ) نام یکی از سرداران کوروش، ) نام یکی از پسران اردشیر [داریوش که بزرگتر از ...


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
آریافر/aryafar/

دارای فر و شکوه آریایی


پسر

فارسی
آریاگیو/aryagiv/

سخنور آریایی، به فتح گ، سکون ی، سکون و، آریا + گیو ( سخنور )، نام یکی از سرداران ایرانی در روزگار ب ...


پسر

فارسی
اریامن

آرامش دهنده، خوشبختی دهنده، نام دریا سالار شجاع و رشید خشایارشاه پادشاه هخامنشی در جنگ سالامین


پسر

فارسی
آریامنش/aryamanesh/

دارای خوی و رفتار آریایی، نام پسر داریوش پادشاه هخامنشی


پسر

فارسی
آریامهر/ariya-mehr/

ترکیب دو اسم آریا و مهر ( آزاده و محبت )، برخوردار از محبت آریایی، نام یکی از سرداران داریوش سوم پا ...


پسر

فارسی
آریان رضا/āriyān rezā/

ترکیب دو اسم آریان و رضا ( آریایی و خشنود )، از نام های مرکب، ا آریان و رضا


پسر

فارسی، عربی

مذهبی و قرآنی
آریانوش/āriyā nuš/

شادکننده و خوشحال کننده آریاییان، ( آریا، نوش = جاوید ) آریایی جاویدان، ( آریا + نوش = جاوید ) آریا ...


پسر، دختر

فارسی
آریاوا/āriyāvā/

منسوب به آریا، آزاده، م آریا


پسر

فارسی
آریاوش/āryāvaš/

آریایی، نجیب، ( آریا، وش ( پسوند شباهت ) ) همانند آریایی ها، شبیه آریایی ها


پسر

فارسی
آریاک/āriyāk/

نام یکی از سرداران ایرانی و فرماندار کاپادوکیه، ( اَعلام ) ) نام یکی از سرداران ایرانی و فرماندار ک ...


پسر

اوستایی، فارسی

تاریخی و کهن
اریاک/ar(i)yāk/

آریایی، ( اری = آری = آریا، ک ( پسوند ) )


دختر

فارسی
آریتما/aritma/

نام یکی از سران ماد


پسر

کردی
اریحا/ariha/

مکان خوشبو، نام شهری قدیمی در فلسطین، گلی که شکوفه آن چلیپا شکل است


دختر

عبری
اریدیس/oridis/

نام همسر ارفاوس، شاعر و موسیقی دان ترکیه، در افسانه ها آمده است که اریدیس فرشته ای بود که معشوقه ار ...


دختر

ترکی
آریز

نام کوهی در مسیر مریوان به سنندج


پسر

کردی
آریژه/arizhe/

نام شهری در زمان اسکندر


دختر

فارسی
آریس/aris/

ﺩﺧﺘﺮﻯ ﮐﻪ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻋﺮوﺱ زﯾﺒﺎﺳﺖ، برزگر


پسر

ارمنی
آریسته/aristeh/

آریستئوس در اساطیر یونان، پسر اپولون، او تربیت زنبور عسل را به مردم آموخت


پسر

فرانسوی
آریشا/arisha/

شاه آریایی


پسر

فارسی
آریشن/ārišan/

معنوی، مینوی


پسر

کردی
آریشیدا/arishida/

بانوی درخشان آریایی، آرشیدا، بانوی آراسته و درخشان، مرکب از آری مخفف آریایی + شیدبه معنای نور و روش ...


دختر

فارسی
آریل/ariel/

شیر خداوند


پسر

عبری
آشورینا/ashurina/

تغییر دهنده، منسوب به آشور، برهم زننده، نام دومین فرزند سام که نینوا را بنا نهاد


دختر

فارسی، آشوری
آشوک/āšok/

نام یکی از شاهان در امپراتوری بزرگ هند، ( اَعلام ) نام یکی از شاهان در امپراتوری بزرگ هند [قرن پیش ...


پسر

هندی

تاریخی و کهن
اشک

آبی که از چشم می ریزد


دختر

فارسی
اشکش/ashkash/

از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاور ایرانی و از فرماندهان سپاه کیخسرو پادشاه کیانی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
اشکناز

مرکب از اشک و ناز، کنایه از دختر زیبا روی و لطیف


پسر

فارسی
آشکین/ashkin/

آنکه موفق به پیشروی شود


پسر

ترکی
آشیان/ashiyan/

لانه، خانه


دختر

فارسی
اشیر/ashir/

خوشحال، نام پسر یعقوب ( ع )


پسر

عبری

مذهبی و قرآنی
آشینا/ashina/

قوی، قدرتمند، نیرومند، زورمند


پسر

فارسی، آشوری
الکوس/alkus/

از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاور تورانی و از سپاهیان افراسیاب تورانی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
آلیشا/alish/

شعله ور


دختر

ترکی
آلیا/aliya/

الیاس، مجازا زیباروی و بلند مرتبه


پسر

عبری
الیان/elyan/

نام یکی از پهلوانان خورشید شاه در داستان سمک عیار


پسر

فارسی
الیتا/elita/

فرشته جنگ


دختر

فارسی
الیز/eliz/

دنباله نسل و ردپای ایل


دختر

ترکی
الیزا/eliza/

مومن، باوفا، دیندار


دختر

لاتین
الیزابت/elizabet/

سوگند خدا


دختر

عبری
آلیس/alis/

بانوی نجیب زاده، دختر اصیل، خانم با اصل و نسب


دختر

فرانسوی
آلیسا

ایرسا، رنگین کمان، به بوته سوسن کبود نیز بدان جهت که دارای گلهای زرد و سفید و کبود است ایرسا گویند


دختر

فارسی
الیستر/elister/

مورد محبت ایل، کسی که تمام ایل خواهان اوست


دختر

ترکی
آلیش/alish/

شعله، شعله گیر


دختر

ترکی
آلیشان/ālišān/

شعله ور


دختر، پسر

ترکی
آماتیس/amatis/

نوعی کوارتز شفاف به رنگ بنفش یا صورتی، نوعی کوارتز شفاف به رنگ بنفش یا صورتی که در جواهرسازی به کار ...


دختر

یونانی

طبیعت
امام قلی

امام ( عربی ) + قلی ( ترکی )، غلام امام، نام پسر کوچک تر نادر شاه افشار


پسر

عربی، ترکی
امان الله

آن که در پناه و لطف وعنایت خداوند است


پسر

ترکی
آمانج/amanj/

مرام، هدف، مقصد


دختر، پسر

کردی
اماندا/amāndā/

در امان، در پناه تو، ( = آماندانا )، آماندا


دختر

ترکی
آماندانا/amandana/

آماندا، در امان، در پناه تو


دختر

ترکی
انگیزه/angize/

آنچه یا آن که کسی را وادار به کار کند، محرک، باعث


دختر

فارسی
آنلار/anlar/

فهمیده


پسر

ترکی
انهار/anhār/

جوی های بزرگ و پرآب، ( جمع نَهر ) جوی ها، یا جوی های بزرگ و پرآب


دختر

عربی

طبیعت، مذهبی و قرآنی
آنو/ano/

نام خدای آسمان، در دین بابلی


دختر

فارسی، بابلی
انوش زاد

زاده جاویدان، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر خسرو انوشیروان پادشاه ساسانی


پسر

فارسی
انوشتکین/anush takin/

پهلوان جاودانی، از نامهای تاریخی، انوش ( فارسی ) + تکین ( ترکی )


پسر

ترکی، فارسی، عربی

تاریخی و کهن
انوشروان/anuše (a) rvān/

انوشیروان، دارای روان جاوید، ( در پهلوی، anošak ruvān ) ( = انوشیروان، نوشیروان )، ( اَعلام ) ) لقب ...


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
آنوشه/anosheh/

خوشی و شادی، داماد، پادشاه نوجوان


پسر

عربی
انوشه دخت

دختر جاویدان، دختر شادمان


دختر

فارسی
انوشه روان

انوشیروان، دارای روان جاوید، نام یکی از پادشاهان نامدار ساسانی ملقب به دادگر، پیامبر ( ص ) در زمان ...


دختر

فارسی
انوشک/anoshak/

نام زنی در زمان ساسانیان


دختر

فارسی

تاریخی و کهن
انوشکا/anushka/

زیبا، خوش اندام، جذاب، این اسم در هندوستان نیز رایج است


دختر

عبری
انوشکزاد

انوش زاد


دختر

فارسی
آنوهه/anohe/

چشمه پاک و زلال


دختر

یونانی
آنی/ani/

خاطره


دختر

ترکی
آنیا/ania/

بی نظیر، عشق مطلق


دختر

ترکی، کردی، فارسی، یونانی
آنیت/anit/

مجسّمه، تندیس یادبود


پسر

ترکی
انیتا

آنیتا، آناهیتا، ازبین برنده ناپاکی و پلیدی، نام ایزد آب که در اوستا به صورت دوشیزه ای بسیار زیبا و ...


دختر

فارسی
آنید/anid/

فرشته پاکی ها


دختر

فارسی
آنیدا/anida/

خالق و آفریننده عشق


دختر

فارسی
انیژ/anizh/

نام یک گیاه


دختر

فارسی

طبیعت
آنیس/anis/

انیسون، مقاومت و اعتراض


دختر

یونانی
انیسون/anison/

آنیس، مقاومت و اعتراض


دختر

یونانی
آنیشا/anisha/

استوار


دختر

سانسکریت
آتشفام/atash-fam/

به رنگ آتش، دختران سرخ روی


دختر

فارسی
آتشبان

محافظ آتش، نگهبان آتشکده های زردشتی


پسر

فارسی
آتشدخت/atash-dokht/

کنایه از دختر با شور و حرارت، دختر آتش یا دختری که چون آتش است


دختر

فارسی
آتشرخ/atash rokh/

دارای چهره ای چون آتش، بر افروخته


دختر، پسر

فارسی
آتشگون/atashgon/

ارغوانی، دختران سرخ روی، به رنگ آتش


دختر

فارسی
آتشه/ātaše/

برق، آذرخش


دختر

فارسی، عربی
آتشک/atashak/

نام یکی از شخصیتهای داستان سمک عیار، کرم شب تاب


دختر

فارسی

تاریخی و کهن
آتشکار

کسی که با آتش سر و کار داشته باشد، خشمگین و شتابزده


پسر

فارسی



انتخاب نوع اسم

انتخاب ریشه اسم

انتخاب گروه اسم

برچسب ها