اسم - صفحه 41

جستجوی تازه
با تغییر گزینه های زیر، اسم دلخواه خود را پیدا کنید

انارام/anārām/

روشنایی بی فروغ و بی پایان


دختر

فارسی
انارگل/anar-gol/

گل انار


دختر

فارسی

طبیعت
آناگ/anag/

نام یکی از احکام پارت در زمان اردشیر پادشاه ساسانی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
آنامهر/ana-mehr/

ترکیب دو اسم آنا و مهر ( مادر و خورشید )


دختر

ترکی، فارسی
آناناز/ana-naz/

ناز مادر


دختر

ترکی، فارسی
آناهل/anahel/

الهه پاکی، الهه باران، گل خوشبو


دختر

فارسی

گل
آنایاش/anayash/

مادر سر زنده


دختر

ترکی
اندمان/andaman/

از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر طوس سردار ایرانی و از سپاهیان کیخسرو پادشاه کیانی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
آنلار/anlar/

فهمیده


پسر

ترکی
انوشتکین/anush takin/

پهلوان جاودانی، از نامهای تاریخی، انوش ( فارسی ) + تکین ( ترکی )


پسر

ترکی، فارسی، عربی

تاریخی و کهن
انوشه دخت

دختر جاویدان، دختر شادمان


دختر

فارسی
انوشه روان

انوشیروان، دارای روان جاوید، نام یکی از پادشاهان نامدار ساسانی ملقب به دادگر، پیامبر ( ص ) در زمان ...


دختر

فارسی
انوشکزاد

انوش زاد


دختر

فارسی
آنوهه/anohe/

چشمه پاک و زلال


دختر

یونانی
آنیدا/anida/

خالق و آفریننده عشق


دختر

فارسی
آنیشا/anisha/

استوار


دختر

سانسکریت
آنیلا/anila/

مشهور و نامی


دختر

ترکی
آنیلار/ānilār/

مشهور و نامی، افراد مشهور و نامی


دختر

ترکی
اهنوس/ahnos/

از فرشتگان مقرب درگاه خداوند در عرش پنجم


دختر

هندی

مذهبی و قرآنی
آهودخت/ā.-doxt/

دختری به زیبایی آهو، ( آهو، دخت = دختر )، ( به مجاز ) دختر زیباروی و شاهد


دختر

فارسی
اهوراداد/ahora dad/

خداداد یا آفریده خدا


پسر

فارسی
آهید/ahid/

آهو، در گویش فارس آهوی صحرایی


دختر

فارسی
آهیر/ahir/

آتش


پسر

کردی
آوادخت/ava-dokht/

دختر آوازه خوان، بانوی خوش صدا، مرکب از آوا ( آواز ) + دخت ( دختر )


دختر

فارسی
آوادیس/avadis/

کسی که دلنشین است یا صدای دلنشینی دارد، مرکب از آوا ( آواز ) + دیس ( مانند )، کنایه از کسی که دلنشی ...


دختر

فارسی
آوانا/avana/

آوا، موسیقی


دختر

فارسی
آواناز/āvānāz/

آوا و صوت قشنگ و زیبا، آوا و صدای متناسب و موزون، آوای توأم با کرشمه و غمزه


دختر

فارسی
آوانوش/āvānuš/

آوا و صدای زندگی، ( آوا = صدا، بانگ، شهرت، آوازه، نوش= زندگی، بی مرگی، جاوید )، آوا و صدای جاوید، ب ...


دختر

فارسی
اوخان/okhan/

پژواک


پسر

گیلکی
اوراش/orash/

یاری شده


پسر

فارسی
اورمزدیار/ormozdyar/

خدایار


پسر

فارسی
اورنینا/urnina/

ربة النوع فراوانی نعمت


دختر

یونانی
اورهان/orhan/

امپراطور، حاکم سرزمین


پسر

ترکی
اورینا/orina/

الهه آسمانها و حامی عشق آسمانی، در اساطیر یونان


دختر

یونانی
آوگان/avgan/

از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوان ایرانی و پیشرو سپاه فریدون پادشاه پیشدادی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
اوکتای/oktay/

نامدار، مشهور، اکتای


پسر

ترکی، مغولی
آویده/avide/

مشتاق، خواهان


دختر

فارسی
اویسا

آویسا، پاک و تمیز مانند آب


دختر

فارسی
آویشا/āvišā/

آویشن، ( آویش = آویشن، ا ( پسوند نسبت یا اسم ساز ) )، هم به معنای آویشن است و هم منسوب به آن


دختر

فارسی

طبیعت
آویشار/avishar/

مانند آب زلال


پسر

فارسی
اوینار/evinar/

عشق آتشین، عشق و دوست داشتن در حد کمال


دختر

کردی
آکای/akay/

ماه روشن و درخشان


پسر

ترکی
آی اوز

ماهرخ، ماهرو


دختر

ترکی
آی بی بی

ماه بی بی


دختر

ترکی
آی پری/ay pari/

ماه پری، آی ( ترکی ) + پری ( فارسی ) ماه پری


دختر

ترکی، فارسی
آی گوزل

ماه زیبا


دختر

ترکی
آی میرا/aymira/

فدایی ماه


دختر

ترکی، فارسی
آی نشان

آی ( ترکی ) + نشان ( فارسی ) دارای نشان ماه


دختر

فارسی، ترکی
آیاتای/āyā tāy/

زیبارو، به معنی مانند ماه، مثل ماه، دختری که مانند ماه زیباست بانوی درخشان


دختر

ترکی
آیاش/ayash/

روشنایی مهتاب


پسر

ترکی
آیتاش/āy tāš/

همتای ماه، ( آی= ماه، تاش= هم، شریک ) ( به مجاز ) زیباروی مثل ماه، نام شخصی در دوره سامانیان


دختر، پسر

ترکی
آیتغمش

زاده ماه


پسر

ترکی
آیجان/ayjan/

پاک و آراسته همچون ماه


دختر

ترکی
آیحان/ayhan/

صاحب ماه، آدم زیبا و مشهور مثل ماه


پسر

ترکی

کهکشانی
آیخان

آیخان ( آی + خان ) پادشاه ماه


پسر

ترکی
آیدانا/āydānā/

منسوب به آیدان، زیبارو، ( آیدان، ا ( پسوند نسبت ) )


دختر

ترکی، فارسی
آیدنگ/ay dang/

مهتاب


دختر

ترکی
آیراد/ayrad/

ماه جوانمرد


پسر

ترکی، فارسی

کهکشانی
ایران ناز

موجب فخر و مباهات ایران


دختر

فارسی
آیرانا/āyrānā/

سرزمین آریایی


دختر

فارسی
ایرانشید/iran-shid/

خورشید ایران


دختر

فارسی
ایرانمهر/i.-mehr/

ترکیب دو اسم ایران و مهر ( سرزمین آریاییان و محبت )، ( ایران، مهر = مهربانی و محبت، خورشید )، نماد ...


دختر

فارسی
ایرانیار/iranyar/

یار ایران


پسر

فارسی
ایرتا/irta/

راستی و درستی


پسر

اوستایی
آیرخ/ay rokh/

دختر چون ماه


دختر

ترکی، فارسی
ایزدبخش/izad bakhš/

بخشیده شده از سوی خدا، کسی که ایزد او را بخشیده است


پسر

فارسی

تاریخی و کهن، مذهبی و قرآنی
ایزدبد/izadbod/

نام یکی از سرداران زمان هخامنشی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
ایزدچهر/izad chehr/

دارای چهره ای چون فرشتگان


دختر

فارسی
ایزدداد/izad dād/

عطا و بخشش ایزد، بخشش و عطای خدا، داده خداوند، آفریده خداوند، نام دانشمندی در زمان اردشیر بابکان پا ...


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
ایزدراد/izad rād/

آن که صفات جوانمردی، آزادگی را از خدا گرفته است، آزادگی، بخشندگی و سخاوتمندی را از خدا گرفته است


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
ایزدمهر/izad mehr/

دارای مهر و محبت ایزدی، دارای محبت و درستی خدایی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
ایزدوند/izadvand/

منسوب به ایزد، ایزدی، ( ایزد، وند ( پسوند نسبت ) )، منتسب به خدا، خدایی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
ایساتیس

مقدس و فرخنده، نام شهر یزد در متون یونانی


دختر، پسر

یونانی
آیسوده/āysude/

زیباروی، ( تآی = ماه، سوده = ساییده شده، به صورت گَرد درآمده )، ماه ساییده شده


دختر

ترکی، فارسی
آیشید/ayshid/

نور ماه


دختر

ترکی، فارسی

کهکشانی
آیشیل/ayshil/

فروغ


دختر

ترکی
آیقین/ayghin/

حیران، شیدا، عاشق


پسر

ترکی
ایل لار/illār/

ایل ها، طایفه ها، قبیله ها


دختر

ترکی
ایل نور/il nur/

نورِ ایل، روشنایی ایل، ( به مجاز ) چشم و چراغ ایل


دختر

ترکی، عربی
ایلار

مانند ماه، دختری که مانند ماه زیباست


دختر

ترکی
ایلانا/ilana/

دختر سرزنده، نام نوعی درخت است


دختر

عبری
ایلایدا/ilayda/

پری دریایی


دختر

ترکی
ایلپیا/ilpiya/

مردایل


پسر

لری
ایلتای/iltay/

همتای ایل


پسر

ترکی
ایلحان/ilhan/

خان و بزرگ ایل


پسر

ترکی
ایلدنیز/ildniz/

پادشاه دریا


پسر

ترکی
ایلدیر/ildir/

روشنایی


دختر

ترکی
ایلدیریم

ایلدرم، تندر، آذرخش، رعد وبرق


پسر

ترکی
ایلرای/ilray/

اراده خداوند


پسر

فارسی
ایلسانا/ilsānā/

السانا، همانند ایل، ( = السانا )


دختر

ترکی، فارسی
ایلشاد/il šād/

ایل و طایفه شاد، موجب شادی ایل و طایفه


پسر

ترکی، فارسی
ایلگار/ilgar/

خداوندگار، قدرتمند، مرکب از ایل به معنای خداوند یا هر موجود صاحب قدرت + پسوندافاده فاعلیت ( گار )


پسر

فارسی، سریانی
آیلما/aylma/

تاب ماه


دختر

ترکی
ایلنار/il nār/

آتش ایل، زیباروی ایل، ( ایل، نار = آتش )، ( به مجاز ) موجب روشنایی و گرمای ایل


دختر

ترکی، عربی
ایلوش/iloosh/

طایفه دار و اهل خانواده


پسر

ترکی
ایلکان/ilkan/

فرمانده ایل


پسر

ترکی
ایلکای/ilkay/

اولین ماه، اولین زیبا


دختر

ترکی
ایلکین/ilkin/

اولین، نخستین، نسختین، جلوتر از همه


پسر

ترکی
ایلیاز/il yāz/

سالی که سراسر بهار است، کسی که در تمام فصل های سال برای او بهار است


پسر

ترکی
ایلیانا/ilyana/

دختر بسیار زیبا


دختر

ترکی



انتخاب نوع اسم

انتخاب ریشه اسم

انتخاب گروه اسم

برچسب ها