اسم - صفحه 40
آزرم + خاتون، بانوی با حیا
دختر
فارسی آزرمان
همیشه جوان، پیر ناشدنی و فرسوده نگشتنی
پسر
فارسی آزرم دخت
آزرمیدخت، دخترِ همیشه جوان، ( = آزرمیدخت )، دختر با حیا
دختر
فارسی آزرمگان
با حیا، مودب، سربه زیر، از شخصیتهای شاهنامه، نام پدر فرخزاد سردار ایرانی در زمان خسروپرویز پادشاه س ...
پسر
فارسی آزرمیدخت
دخترِ پیر ناشدنی یا دخترِ همیشه جوان، [آزرمی ( اوستایی ) = پیر ناشدنی، دخت ( پهلوی ) = دختر]، به مع ...
دختر
پهلوی، اوستایی، فارسی آزرمین
با فضیلت و با تقوی، آزرمگین، با حیا و با شرم، مؤدب
دختر
فارسی ازگل
گل چهره
دختر
ترکی
گل آزما
آزماینده، امتحان کننده، بیازما، آزمایش کن
پسر
فارسی آزمون
امتحان، آزمایش، روش برای سنجش وجود، کیفیت یا اعتبار چیزی
پسر
فارسی ازهر
روشن، درخشان، ( در قدیم )، روشن تر، درخشان تر، ( اعلام ) ازهر [قرن هجری] سردار ایرانی و از درباریان ...
پسر
عربی اژدر
مار افسانه ای بزرگ
پسر
فارسی آژمان
بی نهایت و بی زمان
پسر
کردی آژند
کلافه نخ، گل و لای ته حوض و جوی، ( در قدیم ) ( در ساختمان ) ملاط، پیوند دهنده، چسباننده، در اصطلاح ...
پسر
فارسی آژنگ
چین و شکنی که بر پوست بدن و بخصوص پیشانی می افتد، خشم، موج کوتاهی که روی سطح آب ایجاد می شود
پسر
فارسی آژوان
نام کوهی در منطقه قلع واقع در کرمانشاه
پسر
کردی آژیار
رهایی
پسر
فارسی آساد
شیرها و شیران، ( اَعلام ) پسر مهر گشسب، پدر فرخ داد پارسی، ( در عربی ) آساد جمع اَسَد است به معنی ش ...
پسر
عربی آسادخت
دختر زیبا، دختر آرام، دختر با وقار، ( آسا، دخت = دختر )، زیور و زینت، دختر با هیبت و صلابت، ( آسا + ...
دختر
فارسی آسال
اصیل، دارای اصالت
پسر
ترکی آسام
سام، داستان خوشایند، حدیث خوش، ( اعلام ) ایالتی در مرز شمال شرقی هند که تقریباً به طور کامل به وسیل ...
پسر
لری آساهیر
آرامش بخش
دختر
لری، فارسی آسایش
راحت، استراحت، آسانی، آسودگی، فراغ، سکون، آرام
دختر
فارسی اسپاتنا
یکی از نامهای قدیمی شهر اصفهان
پسر
فارسی آسپاداس
آخرین پادشاه ماد، آخرین پادشاه ماد که از کورش کبیر پادشاه و موسس هخامنشیان شکست خورد
پسر
فارسی
تاریخی و کهن اسپانتا
دختر مورد ستایش، سپنتا، مقدس قابل ستایش
دختر
فارسی اسپاندا
اسپنتا، پاک و مقدس، ( = اسپنتا )
دختر
فارسی اسپاکو
شجاع و جنگجو
دختر
کردی اسپنتا
سپنتا، پاک و مقدس، ( = سپنتا )
دختر
اوستایی، فارسی اسپنداد
مقدس آفریده یا آفریده ی پاک، ( = سپنداد )، از نامهای خاص در عهد باستان، به معنی مقدس آفریده یا آفری ...
پسر
اوستایی
تاریخی و کهن اسپندیاد
اسفندیار، آفریده مقدس، از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوان ایرانی، فرزند گشتاسپ شاه ایران و کتایون دختر ...
پسر
پهلوی، اوستایی
تاریخی و کهن اسپندیار
اسفندیار، ( = اسفندیار )، آفریده مقدس، از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوان ایرانی، فرزند گشتاسپ شاه ایر ...
پسر
اوستایی، فارسی اسپنوی
از شخصیتهای شاهنامه، نام همسر تژاو تورانی در زمان کیخسرو پادشاه کیانی
دختر
فارسی
تاریخی و کهن اسپی تامن
نام سردار ایرانی که سلوکوس دختر او را به همسری برگزید، صورتی از سپیتمان، لقب خانوادگی زرتشت نام سرد ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن آسپیان
آبتین، روح کامل، انسان نیکو کار، از شخصیتهای شاهنامه، نام پدر فریدون پادشاه پیشدادی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن اسپیتمان
نژاد سفید، خاندان سفید
پسر
فارسی اسپیتمن
یکی از سرداران ایران در زمان داریوش هخامنشی
پسر
فارسی استاسیس
از مخالفین سلطه عرب در ایران در زمان خلیفه عباسی
پسر
فارسی السان
مانند ایل
دختر
ترکی آثویه
روح کامل و درستکار، صورت دیگر آبتین، از شخصیتهای شاهنامه، نام پدر فریدون پادشاه پیشدادی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن اثیر
شریف، کریم
پسر
عربی اثیرالدین
شریف و کریم در دین، نام قصیده سرایی معروف در قرن ششم، اثیرالدین اخسیکتی
پسر
عربی آجار
مهاجم، غیور، زبردست و ماهر
پسر
ترکی آجارمان
با غیرت
پسر
ترکی آجلان
کسی که از خود غیرت نشان دهد
پسر
ترکی آجیر
محتاط، کوشا، آژیر، در گویش خراسان به معنی محتاط
پسر
فارسی آچیق
باز، گشوده
دختر، پسر
ترکی آچیم
نام یکی از نیاکان یوسف نجار که همعصر حضرت مریم بود، نام یکی از نیاکان یوسف نجار که همعصر حضرت مریم ...
پسر
عبری احدرضا
ترکیب دو اسم احد و رضا ( یکتا و خشنود )، از نام های مرکب، ا احد و رضا
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی احرار
آزادگان، آنان که از وابستگی ها و تعلقات، به ویژه وابستگی های مادی آزادند
پسر
عربی احساس
عاطفه، ذوق
دختر
فارسی احصا
شمردن، شمارش، آمارگیری، سرشماری
دختر
عربی احمد پاشا
ترکیب دو اسم احمد و پاشا ( پسندیده تر و بزرگ )، از نام های مرکب، ا احمد و پاشا
پسر
ترکی، عربی
مذهبی و قرآنی احمد حسن
ترکیب دو اسم احمد و حسن ( پسندیده تر و نیکو )، از نام های مرکب، ا احمد و حسن
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی احمدصادق
ترکیب دو اسم احمد و صادق ( پسندیده تر و راستگو )، از نام های مرکب، احمد و صادق
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی احمدهادی
ترکیب دو اسم احمد و هادی ( پسندیده تر و راهنما )، از نام های مرکب، احمد و هادی
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی احنف
کسی که در دین پایدارتر است، ( اَعلام ) احنف ابن قیس: [قرن اول هجری] از سرداران عرب که در فتح بخشهای ...
پسر
عربی احور
سیاه چشم مانند آهو
پسر
عربی اختای
همانند نیزه، تیز
پسر
ترکی آسمان هور
خورشید آسمان، کنایه از فردی که زیباییش نظیر ندارد
دختر
فارسی آسمانه
آسمان، سما ( ء )، عرش، ( در قدیم ) سقفِ خانه، عمارت و مانند آنها
دختر
فارسی اسمعیل
اسماعیل، آن که خدا او را شنید، نام پسر ابراهیم ( ع ) و هاجر
پسر
عبری آسمیتا
من هستم، اناالحق
پسر
سانسکریت آسنات
دختر یکتا پرست، نام همسر حضرت یوسف و دختر فوتی فارع کاهن شهر آون ( یکی از مناطق مصر ) بود
دختر
یونانی
تاریخی و کهن، مذهبی و قرآنی اسوار
سوار، عنوانی که ایرانیان باستان به مردان دلیرِ آزاده می دادند، در بعضی متون به معنی آزادگان و بزرگا ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن آسودا
راحت و آرام، آسوده
دختر
فارسی آسکی
آهو، کنایه از زیبایی و دلفریبی
دختر
کردی آسیدات
یکی از بزرگان هخامنشی، آسیداد، نام یکی از بزرگان هخامنشی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن آسیداد
آسیدات، نام یکی از بزرگان هخامنشی
پسر
فارسی آسیم
استاد عظیم الشأن و بلند مرتبه، ( در پهلوی، asēm ) آسیم به معنی سیم و نقره است، به لغت زند و پازند ا ...
پسر
پهلوی، فارسی آسیمن
سیمین، نقره فام
دختر
پهلوی، اوستایی آسیمه
مضطرب، گیج، حیران
دختر
فارسی اسین
نسیم، الهام
دختر
ترکی آشا
پاکی و راستی
دختر
فارسی آشار
آذوقه، خوراک، غذا
پسر
ترکی آشام
رتبه، مرتبه، درجه، مرحله
پسر
ترکی اشتاد
راستی و درستی، ( در قدیم ) نام روز بیست و ششم از هر ماه شمسی در ایران قدیم، ( در فرهنگ ایران قدیم ) ...
پسر
اوستایی، فارسی اشتار
الهه عشق و برکت
دختر
فارسی، آشوری اشتیاق
رغبت بسیار، شوق، آرزومندی، ( در تصوف ) کشش و مجذوب شدن عاشق به معشوق
دختر
عربی اشجان
غم ها
دختر
عربی آشر
شاد، خوشحال، مبارک و خوش یمن، شاد خوشحال، نام یکی از پسران یعقوب ( ع )
پسر
عبری اشراق
درخشیدن، روشن شدن، تابان شدن، درخشش، نورافشانی، ( به مجاز ) روشنی، نور، ( در فلسفه ) شناخت حقیقت از ...
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی اشرس
مرد دلاور، دلیر، نام یکی از صحابه پیامبر ( ص )
پسر
عربی اشرف
گرانمایه تر، شریف تر، شریف ترین، والاترین، ( در قدیم ) بالاتر
دختر، پسر
عربی اشرف الدین
شریف تر در دین
پسر
عربی اشعیا
نجات یهوه، نام یکی از پیامبران بزرگ بنی اسرائیل
پسر
عربی اشلی
نام کوهی در مازندران
دختر
فارسی اشنا
گوهر گران بها، گوهر گرانمایه، شنا، شناگری، آب ورزی، شنا کننده، آب ورز، شناگر
پسر
فارسی آشناس
نام فرزند طهماسب، ( اَعلام ) نام فرزند طهماسب و پدر بزرگ گرشاسب
پسر
فارسی اشناس
نام افشین و چند تن دیگر
پسر
فارسی اشو
مقدس
پسر
فارسی اشوان
نام ستاره ایست به هندی
پسر
هندی
کهکشانی ارسای
جوانمرد
پسر
ترکی ارسل
جمع رَسول
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی ارسمان
نام پهلوانی در کتاب سیرت جلال الدین
پسر
ترکی
تاریخی و کهن آرسو
اشک چشم
دختر
گیلکی ارسوی
کسی که از تبار قوی است
پسر
ترکی ارسیا
زلال و شفاف مانند اشک چشم، به کسر الف اول، مرکب از ارس ( اشک چشم ) + یا نسبت
پسر
فارسی آرسیس
مرد راستگوی ایرانی
پسر
فارسی ارسیما
نماینده داریوش سوم پادشاه هخامنشی برای گفتگو با اسکندر
پسر
فارسی
تاریخی و کهن آرسین
پسر آریایی
پسر
فارسی