تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

عَرّیدَن = م. ث : کمتر بِعَر تو گوش من. عرعریدن = م. ث : سره این عرعریدن تو بود که انداختنمون بیرون.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

عَرّیدَن = م. ث : کمتر بِعَر تو گوش من. عرعریدن = م. ث : سره این عرعریدن تو بود که انداختنمون بیرون.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

خجلیدن = خجالت زده شدن/خجالت کشیدن خجلاندن = باعث خجلیدن کسی شدن. شرمساریدن = شرمسار شدن شرمساراندن = شرمسار کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

خجلیدن = خجالت زده شدن/خجالت کشیدن خجلاندن = باعث خجلیدن کسی شدن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

شیونیدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

زجهیدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

نَذریدن = نذر کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

جیغیدن = جیغ زدن جیغاندن = باعث جیغیدن کسی شدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

طمعیدن = م. ث طمعیدن آخر و عاقبت ندارد. طمعاندن = رفیق بد، آدم رو می طمعونه تا کار نادست انجام بده.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

سخنیدن سخرانیدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

نُطقیدن سخنرانیدن خُطبیدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

دِقّیدَن = دق کردن م. ث = از دست شما بچه ها آدم می دِقّه . دقاندن = م. ث = شما بچه ها آخر منو می دِقونید.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

تَشَریدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

فرویخیدن/یخیدن = یخ زدن فرویخاندن/یخاندن = باعث ایجاد یخ زدگی شدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

پَروَرتاریدن = مُرَبییدن/مربی گری کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

مُرَبییدن = to coach م. ث = مربییدن ورزشکاران حرفه ایی دانش زیادی رو می طلبه.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

To cool سَردیدَن یا سرداندن = refrigerate یا می توان فروسردیدن/فروسرداندن گفت که یک نَمه "علمی تر" می شود. البته می گویند که ( فرو ) سردیدن/فروسر ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

To heat گَرمیدَن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

گرماییدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

فعل/کارواژه سرماییدن خُنکیدن = خنک شدن خنکاندن = خنک کردن *البته این ۲ تا رو می توان برای معنی ها/چم های زبان عامیانه بکار برد.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
-١٦

گُذَرمَنعی/گذرمنعِش فعل = گُذرمنعیدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

دگرسنجیدن = contrast از ( دگر ) و ( سنجیدن ) به معنی "دگرسانی/تفاوت ۲ چیز را با هم سنجیدن"

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

همسنجیدن = compare از ( هم ) و ( سنجیدن ) به معنی "۲ چیز را با هم سنجیدن ) دگرسنجیدن = contrast از ( دگر ) و ( سنجیدن ) به معنی "دگرسانی/تفاوت ۲ چی ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

همسنجیدن = compare از ( هم ) و ( سنجیدن ) به معنی "۲ چیز را با هم سنجیدن ) دگرسنجیدن = contrast از ( دگر ) و ( سنجیدن ) به معنی "دگرسانی/تفاوت ۲ چی ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣٥

همسنجیدن = compare از ( هم ) و ( سنجیدن ) به معنی "۲ چیز را با هم سنجیدن ) دگرسنجیدن = contrast از ( دگر ) و ( سنجیدن ) به معنی "دگرسانی/تفاوت ۲ چی ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

Paradox

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
-١٤

پارادخش

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

Neology نوواژه سازی/نوواژِش Neologize نوواژیدن Neologist نوواژنده/نوواژه ساز Nelogism نوواژه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

Neology نوواژه سازی/نوواژِش Neologize نوواژیدن Neologist نوواژنده/نوواژه ساز Neologism نوواژه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

Neology نوواژه سازی/نوواژِش Neologize نوواژیدن Neologist نوواژنده/نوواژه ساز Nelogism نوواژه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

Neology نوواژه سازی/نوواژِش Neologize نوواژیدن Neologist نوواژنده/نوواژه ساز Nelogism نوواژه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

۲پِه = ( پ ) رسش و ( پ ) اسخ

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

هنرمندی که کارش افتضاح باشه.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٤

هنرمندی که وابسته و غلام - حلقه - به - گوش دولت باشه.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
-٣٣

ظبطیدن = ظبط کردن م. ث = برای ظبطیدن این برنامه باید مجوز داشته باشید. ثبتیدن = ثبت کردن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
-١٨

ثبتیدن = ثبت کردن م. ث = برای ثبتیدن این سند ها باید اول برید دفتر مرکزی.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

غیبیدن = غیب شدن م ث چجوری تونست بِغیبه؟! غیباندن = غیب کردن اگه بِتونی این ساختمون رو بِغیبونی، اون موقع شعبده باز واقعی هستی. *منظورم از غیبوندن ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

ویرانیدن نابودیدن خرابیدن داغونیدن ترکاندن تباهیدن پُکوندن پُمفَیَکوندن کُنفَیَکوندن فناییدن/فنایاندن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

پیشوند "زُرو - " کوتاهیده شده ( از طریق فرآیند بُرش = blending ) از اسم "زُروان ( ایزد زمان"

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

Osteopath اُستُخودرماننده Ostepathy اُستخودرمانی Ostepathist اُستخودرمانگر Ostephatic استُخودرمانیک Osteopathically اُستخودرمانیکانه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

Osteopath اُستُخودَرمانَنده Ostepathy اُستخودَرمانی Ostepathist اُستخودرمانگر Ostephatic استُخودَرمانیک Osteopathically اُستخودرمانیکانه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

Osteopath اُستُخودرماننده Ostepathy اُستخودرمانی Ostepathist اُستخودرمانگر Ostephatic استُخودرمانیک Osteopathically اُستخودرمانیکانه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

Osteopath اُستُخودرماننده Ostepathy اُستخودرمانی Ostepathist اُستخودرمانگر Ostephatic استُخودرمانیک Osteopathically اُستخودرمانیکانه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

Osteopath اُستُخودرماننده Ostepathy اُستخودرمانی Ostepathist اُستخودرمانگر Ostephatic استُخودرمانیک Osteopathically اُستخودرمانیکانه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

اُسختوُ -

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

س ( ازمان ) ج ( هانی ) ب ( هداشت ) = س. ج . ب/سَجب

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

بازخیزیدن برخاستن زِندِهیدن = زنده شدن م ث مردگان در روز زستاخیز می زندهند.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
-١٣

زیوانیدن ( فعل/کارواژه ایی پهلوی ) م. ث = زیوانیدن این سبک موسیقی به دست فلانی انجامید. زندهاندن = کسی/چیزی را زنده کردن. م ث = چطوری اون تازه پر ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

یک دَرِّه فاصله بودن بین چیزی با چیز دیگری

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

یک دَرِّه فاصله بودن بین چیزی با چیز دیگری