پیشنهادهای کرام (٣٧٥)
To prevent. م. ث باید بِجُلوگیریم از پَخشِش کرونا در سطح کشور .
To prevent. م. ث باید بِجُلوگیریم از پَخشِش کرونا در سطح کشور .
بَردِهیدن = مانند برده بودن. مانند برده کار کردن . To slave م. ث آخه چرا ما باید برای چُس تومن پول این طوری، صبح تا شب، بِبَردهیم؟
بَردِهیدن = مانند برده بودن. مانند برده کار کردن . م. ث آخه چرا ما باید برای چُس تومن پول این طوری، صبح تا شب، بِبَردهیم؟
اسلامینیدن.
بردهاندن = به بردگی درآوردن. م. ث در زمان صدر اسلام، بَردِهاندن زن و مرد پس از جنگ، اَمری عادی بوده.
بردهاندن = به بردگی درآوردن. م. ث در زمان صدر اسلام، بَردِهاندن زن و مرد پس از جنگ، اَمری عادی بوده.
جایی را تَرکیدن، دور شدن از جایی. م. ث می سیکی یا بِسیکونمت؟
تُرکیدن = ترک کردن. م. ث لطفا ساختمان را هرچه سریعتر بِتَرکید مگر نه می تِرِکَد.
شوین کردن/زدن م. ث وقتی که همه شروع کردن به شیونیدن، تازه فهمیدم که چی شده بود.
رادیدن در پهلوی "راد". Liberal = راد Liberalism = رادگرایی Liberalize = رادیدن
در پهلوی "راد". Liberal = راد Liberalism = رادگرایی
بیگاراندن = کسی را به بیگاری واداشتن. م. ث ما رو می بیگارونند، و خودشون سودِ دسترنج مارو ۲لپی میرن بالا.
بیگاراندن = کسی را به بیگاری واداشتن. م. ث ما رو می بیگارونند، و خودشون سودِ دسترنج مارو ۲لپی میرن بالا.
فعل/کارواژه آن = بیگاریدن = بیگاری کشیدن. م. ث بیگاریدن ما فقط و فقط برای دیگران سود داره، نه برای خودمون.
فعل/کارواژه آن = بیگاریدن = بیگاری کشیدن. م. ث بیگاریدن ما فقط و فقط برای دیگران سود داره، نه برای خودمون.
گِرِهیدن/گِرِستَن م. ث این ۲ تا نخ ر بهم بِگِرهون. ترادیسِش گرهیدن به گرستن از روی قاعدا زیر انجامیده شده : کاهیدن = کاستن خواهیدن = خواستن
گِرِهیدن/گِرِستَن م. ث این ۲ تا نخ ر بهم بِگِرهون. ترادیسِش گرهیدن به گرستن از روی قاعدا زیر انجامیده شده : کاهیدن = کاستن خواهیدن = خواستن
گِرِهیدن/گِرِستَن م. ث این ۲ تا نخ ر بهم بِگِرهون.
گِرِهیدن/گِرِستَن م. ث این ۲ تا نخ ر بهم بِگِرهون.
پیشوند زیوُ ( کوتاهیده از زیوستن در پهلوی که دیسهِ دیگر آن زیستن است. )
Christianize مسیحی کردن.
مسیحینیدن = مسیحی کردن. م. ث اگر ایران را می مسیحینیدند، الان قانون اساسی طوری دیگر نوشته می شد.
کیف دادن. م. ث بستنی خوردن تو تابستون بدجوری می کیفونه.
کیف بردن. م. ث می کیفم وقتی عصبانی می بینمت.
لذت دادن. م. ث اونجوری که یک وعده غذای خوب آدم رو می لذتونه هیچی اینکار رو نمی کنه.
لذت بردن. م. ث از همصحبتی با شما لذتیدیم.
تغییر. از دگشتن به معنای تغییر کردن. م. ث این دگشت هایی یکدفه ایی مارو سَردَرگُماند.
بُروپَنجِرِهیدَن/بُروپَنجِرِستَن از "بُرو" ( کوتاهیده "بُرون" به اضافه "پنجره" ( در لاتین fenestra ) به علاوه "یدن" ( پسوند کارواژه ساز ) . پنجرهی ...
بُروپَنجِرِهیدَن/بُروپَنجِرِستَن از "بُرو" ( کوتاهیده "بُرون" به اضافه "پنجره" ( در لاتین fenestra ) به علاوه "یدن" ( پسوند کارواژه ساز ) . پنجرهی ...
بُروپَنجِرهِش/بُروپَنجِرِست/ از ( بُروپَنجِرِهیدَن/بُروپَنجِرِستَن ) از "بُرو" ( کوتاهیده "بُرون" به اضافه "پنجره" ( در لاتین fenestra ) به علاوه ...
بُروپَنجِرِهیدَن/بُروپَنجِرِستَن از "بُرو" ( کوتاهیده "بُرون" به اضافه "پنجره" ( در لاتین fenestra ) به علاوه "یدن" ( پسوند کارواژه ساز ) . بروپنج ...
نگهداشتن To keep/to hold
عهد کردن. پیمان بستن. م. ث من می عهدم که به خوبی وسایلت رو بِنِگَهدارم.
پیمان بستن. عهد بستن. م. ث پیمانیدن با آن ها فرجام خوبی نخواهد داشت.
از نگاهیدن. مانند کاهیدن - - > کاستن. نگاهییدن - - > نگاستن. م. ث وقتی که برای آخرین بار، قبل از سوار هواپیما شدن، مرا نگاست، قلبم از درون شکست.
نگاهیدن.
To look at s. th/s. b
از بَر شدن/ حفظیدن/ to memorize از "ز" ( کوتاهیده "از" ) "بَرم" ( به چم حافظه ) و یدن. م. ث زبرمیدن این نوواژ ه ها دشوار است.
نیازیدن/ نیاز داشتن/ مانند : سوختن و سوزیدن = نیاختن و نیازیدن م. ث در صحرا، چیزی که آنها می نیاختند آب بود.
ناخوش شدن. م. ث وقتی عرق و الکل می خوری، یکم می ناخوشی و حالت بعد بهتر می شه.
بیمار کردن. م. ث اگه ورزش نکنی راحت هر چیزی می بیمارونتت.
بیمار شدن. م. ث خوردن گِلاب ( آب گِل دار ) باعث می شه فرد بِبیماره.
مریض شدن. م. ث اگه زمستان لباس نپوشی، می مَریضی و اونوقت خونه نشین می شی.
مریض کردن. م. ث این قارچ ها آدم رو می مریضونه .
مریضیدن = مریض شدن. مریضاندن/مریضوندن = مریض کردن. ناخوشیدن = ناخوش شدن. ناخوشاندن = ناخوش کردن. بیماریدن = بیمار شدن. بیماراندن/بیماروندن = بیم ...
اگر پیوسته نوشته بشه ( یعنی بدون این که "در" و "ماندن" رو از هم بِجُداییم ) آنوقت معنی/چَم درمان کردن را می دهد. م. ث یک دکتر تازه کار در کار خودش د ...
To quote نقل کردن. م. ث آیا در این کتاب شما از استاد فلانی چیزی نَقلیدید؟
نقلیدن
کِپیدَن را با کَپیدَن یک وقت یکجور نخوانید.