پیشنهادهای کرام (٣٧٥)
بِرمِستَن/بِرمِهیدن = گریه کردن. م. ث اگه اینجا بِشینی و بِبرمهی کاری درست میشه؟ *جالبه بدونید که برمه در پهلوی هم وجود داشته. و الان هم در شمال ک ...
بِرمِستَن/بِرمِهیدن = گریه کردن. م. ث اگه اینجا بِشینی و بِبرمهی کاری درست میشه؟ *جالبه بدونید که برمه در پهلوی هم وجود داشته. و الان هم در شمال ک ...
دگریدن. تغییر پیدا گردن.
توییتیدن = توییت کردن. م. ث هر روز بیست بار می توییتی . اصلا این همه موضوع از کجا میاری؟!
ذبحیدن. م. ث ذبحیدن این زبان بسته ها دور از انسانیته .
ذبحیدن. م. ث ذبحیدن این زبان بسته ها دور از انسانیته .
ذبحیدن. م. ث ذبحیدن این زبان بسته ها دور از انسانیته .
سلاخیدن چجوری دلت میاد این حیوان ها رو بِسَلاخی.
سلاخیدن چجوری دلت میاد این حیوان ها رو بِسَلاخی. To slaughter
حملهیدن = حمله کردن م. ث پس از حملهیدن مسلمانان به ایران بود که ایرانیان خط پهلوی را فراموشیدند.
عفویدن/بخشیدن شما مارو بی دلیل نَدستگیر، نیازی نیست که بِعَفوی.
عفویدن. شما مارو بی دلیل نَدستگیر، نیازی نیست که بِعَفوی.
رِخنیدن = رخنه کردن داخل چیزی یا جایی. م. ث تیر عشق او رخنید داخل قلب من.
رِخنیدن = رخنه کردن داخل چیزی یا جایی. م. ث تیر عشق او رخنید داخل قلب من.
To make an oath سوگند یاد کردن.
پَربایلدن ( از پربال در پهلوی به معنای پروریدن )
در پهلوی "پَتان" بوده.
دُمپاییدن = از دُم و پاییدن. دنبال کسی آرام آرام رفتن و او را پاییدن. م. ث میدونستی که اگه به پلیس بگم اونشب ستاره ( اسم دختر ) رو دمپاییدی، میایند ...
به چَم ( origin, اصل، ریشه ) ( در پهلوی ) البته فِرَگان فرژایش ( تلفظ ) اصلی آن اَستش.
فرَگان. ( در پهلوی )
عادی سازی/ معمولی جلوه دادن. از شونی یک = شونیک ( در پهلوی ) م. ث شونیکیدن گند ی که زدی واقعا ناممکنه.
شونیک/شونی ( در پهلوی ) به چم/معنای عادی/معمولی. ordinary
شونی/شونیک ( در پهلوی )
شونی/شونیک ( در پهلوی )
شونی/شونیک ( در پهلوی )
وشکیدن = در پهلوی به چم/معنای تقسیم. م. ث باید آن را به ۳ بخش بِوِشکیم .
وشکیدن = در پهلوی به چم/معنای تقسیم. م. ث باید آن را به ۳ بخش بِوِشکیم .
وشکیدن = در پهلوی به چم/معنای تقسیم. م. ث باید آن را به ۳ بخش بِوِشکیم .
خوزستان
نزاریدن = نزاز و ضعیف شدن. م. ث بدون پروتئین، بدن می نزارد. نزاراندن = نزار و ضیف کردن. م. ث این بیماری، بدن را طوری می نزاراند که به مرگ می انج ...
نزاریدن = نزاز و ضعیف شدن. م. ث بدون پروتئین، بدن می نزارد. نزاراندن = نزار و ضیف کردن. م. ث این بیماری، بدن را طوری می نزاراند که به مرگ می انج ...
نزاریدن = نزاز و ضعیف شدن. م. ث بدون پروتئین، بدن می نزارد. نزاراندن = نزار و ضیف کردن. م. ث این بیماری، بدن را طوری می نزاراند که به مرگ می انج ...
نزاریدن = نزاز و ضعیف شدن. م. ث بدون پروتئین، بدن می نزارد. نزاراندن = نزار و ضیف کردن. م. ث این بیماری، بدن را طوری می نزاراند که به مرگ می انج ...
ضعفیدن = ضعیف شدن. م. ث بکارگیری بی - در - و - پیکر واژگان بیگانه، باعث می شود تا زبان فارسی بِضعفد. ضعفاندن = ضعیف کردن. م. ث این دارو، راژمان ( ...
ضعفیدن = ضعیف شدن. م. ث بکارگیری بی - در - و - پیکر واژگان بیگانه، باعث می شود تا زبان فارسی بِضعفد. ضعفاندن = ضعیف کردن. م. ث این دارو، راژمان ( ...
ضعفیدن = ضعیف شدن. م. ث بکارگیری بی - در - و - پیکر واژگان بیگانه، باعث می شود تا زبان فارسی بِضعفد. ضعفاندن = ضعیف کردن. م. ث این دارو، راژمان ( ...
ضعفیدن = ضعیف شدن. م. ث بکارگیری بی - در - و - پیکر واژگان بیگانه، باعث می شود تا زبان فارسی بِضعفد. ضعفاندن = ضعیف کردن. م. ث این دارو، راژمان ( ...
تغییر کردن یا تغییر دادن ( با توجه به شرایط یکی از این دو را معنی می دهد )
باعث ایجاد تغییر شدن. تغییر دادن .
آخوندیدن = مانند آخوند رفتار کردن. دری وری گفتن. چرتُپرتیدن. دروغیدن. مغلطه کردن. م. ث وقتی شما میاید تا بِبَحثید، دیگه باید دست از آخوندیدن برداری ...
فردینیدن = مانند فردین رفتار کردن. م. ث تو فقط وقتی رفیقات رو می بینی می فَردینی.
صادریدن export م. ث صادریدن نفت، فقط و فقط جیب یک سری را می پُرَد.
صادریدن export م. ث صادریدن نفت، فقط و فقط جیب یک سری را می پُرَد.
وارد کردن. Import م. ث باید مراقب واردیدن این تعداد بسیار زیاد واژگان بیگانه به زبان فارسی باشیم.
وارد کردن. Import م. ث باید مراقب واردیدن این تعداد بسیار زیاد واژگان بیگانه به زبان فارسی باشیم.
بیرون کردن. م. ث بیرونیدن تمامی واژگان بیگانه از زبان فارسی، کاری عقلانی نیست.
Normal نرمال/عادی Normalize عادییدن، نرمالیدن Normalization عادیِش ( عادی سازی ) /نرمالِش ( نرمال سازی )
Normal نرمال/عادی Normalize عادییدن، نرمالیدن Normalization عادیِش ( عادی سازی ) /نرمالِش ( نرمال سازی )
قُماریدن = م. ث وقتی می قُماری، کل بدنت از آدرنالین لبریز میشه.
با اقای" امینی" که واپرسیدن را پیشنهادند، موافقم. فقط اگر بخواهیم جداگونه این کارواژه/فعل را بصرفیم مشکل ایجاد می شود. انسجام معنی آن واژه از بین می ...