پیشنهادهای Htm (١٣٠)
سرباز صفر
( موضوعی را ) رساندن
noun ::: کش adj::: کشسان ، ارتجاعی
معنای �حرف تعریف� هم میده حروف تعریف در انگلیسی : a, an, the
treason :::: خیانت traitor::: خائن
treason :::: خیانت traitor::: خائن
deposition ::: لایه نشانی epitaxy::: رونشانی ، برآرایی
overall / all in all / by and large
Binding energy :::: انرژی بستگی Bond energy :::: انرژی پیوند
explosion انفجار deflagration انفجار کم شدت detonation انفجار شدید [deflagration یک نوع انفجار است که سرعت سوختن ماده منفجره، کمتر از سرعت صوت ...
explosion انفجار deflagration انفجار کم شدت detonation انفجار شدید [deflagration یک نوع انفجار است که سرعت سوختن ماده منفجره، کمتر از سرعت صوت ...
explosion انفجار deflegration انفجار کم شدت detonation انفجار شدید [deflegration یک نوع انفجار است که سرعت سوختن ماده منفجره، کمتر از سرعت صوت ...
به خصوص ، به ویژه especially
Propel ::: پیشبردن Propulsion ::: پیشرانش Propulsive:::: پیشران، پیشبرنده ( جلوبرنده ) [صفت ] Propellant::: پیشران[اسم]
Propel ::: پیشبردن Propulsion ::: پیشرانش Propulsive:::: پیشران ، پیشبرنده ( جلوبرنده ) [صفت] Propellant::: پیشران [اسم ]
Propel ::: پیشبردن Propulsion ::: پیشرانش Propulsive:::: پیشران، پیشبرنده ( جلوبرنده ) [صفت ] Propellant::: پیشران[اسم]
موضعی ، مستقر
جابه جایی ، دررفتگی
دادن give
ماندن
Shiver ::: لرزیدن ( از شدت سرما ) Tremble:::: لرزیدن ( از شدت ترس ، اضطراب و ناراحتی )
Shiver ::: لرزیدن ( از شدت سرما ) Tremble:::: لرزیدن ( از شدت ترس ، اضطراب و ناراحتی )
گلوگاه ، تنگنا Bottleneck
غلبه کننده
قانونی ، منطقی
Coincide ::: مصادف شدن ، منطبق شدن Coincidence ::: تصادف ، تطابق Coincidental with ::: مصادف با ، منطبق با
Coincide ::: مصادف شدن ، منطبق شدن Coincidence ::: تصادف ، تطابق Coincidental with ::: مصادف با ، منطبق با
Coincide ::: مصادف شدن ، منطبق شدن Coincidence ::: تصادف ، تطابق Coincidental with ::: مصادف با ، منطبق با
فراتر رفتن ، فراتر شدن ، فراتر بردن ( فراتر از حد انتظار رفتن )
سنگین