پیشنهادهای امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٣,٥٤٤)
پیمان شکستن
از سر قول خود برگشتن
the person
اشتهار داشتن
اشتهار داشتن
اشتهار داشتن
گشت زدن. [ گ َ زَ دَ ] ( مص مرکب ) سیر کردن و گردیدن. ( آنندراج ) : به زندان غمم چون لاله در خون کی بود یارب که چون نرگس قدح بر کف زنم گشت چمن با او. ...
به گردش رفتن
به گردش رفتن
به گردش رفتن
برآشفتن
متغیر شدن ( مجازاً ) خشمگین شدن. عصبانی شدن : دیدم که متغیر می شود و نصیحت من به غرض میشنود. ( گلستان ) .
برحسب عادت
بارِ قند ( گویش تهرانی )
( گویش تهرانی ) جنس بنجل
بارِ قند ( گویش تهرانی )
کله قندی
کله قندی
کله قندی
کامکارانه
ظفرمند
مظفرانه
ظفرمندانه
کامکارانه
مظفرانه
نوکر چریک ؛ نوکرانی که در فوج هنگام ضرورت بسخره ملازم گیرند و بعد اختتام جنگ آنها را معزول سازند. ( آنندراج ) ( از سفرنامه ٔ شاه ایران ) .
به راه افتادن
شاطر جلودار. ( آنندراج ) . فرقه ای از سپاهیان چالاک که به لباس خاص خود پیش سواری سلاطین و امرا دوند. ( آنندراج ) . نوعی پیادگان با لباسهای چند رنگ و ...
شاطر جلودار. ( آنندراج ) . فرقه ای از سپاهیان چالاک که به لباس خاص خود پیش سواری سلاطین و امرا دوند. ( آنندراج ) . نوعی پیادگان با لباسهای چند رنگ و ...
به راه افتادن
ایام الرهان ؛ روز اسب دوانی یعنی روزی که در تاختن اسبها باهم گرو می بندند. ( از آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) .
اکتفاء
پرزحمت
مأمور کردن
باطلِ اباطیل
همه چیز بطالت است.
nervous exhaustion
خستگی عصبی
مردافشار. [ م َ اَ ] ( نف مرکب ) کنایه از لاطی و بچه باز است : امام غزنوی آن پیر بخرد هشیار مدرس کتب بونواس مردافشار. سوزنی.
( گویش تهرانی ) کوه پیما = بچه باز
( گویش تهرانی ) کوه پیما = بچه باز
- به دل ؛ اندر دل. در ضمیر. در عقیده. در باطن. در نهان. باطناً : بپوئید کاین مهتر آهرمن است. جهان آفرین را به دل دشمن است. فردوسی. امیر اسماعیل از ...
- به دل ؛ اندر دل. در ضمیر. در عقیده. در باطن. در نهان. باطناً : بپوئید کاین مهتر آهرمن است. جهان آفرین را به دل دشمن است. فردوسی. امیر اسماعیل از ...
برده دل ( صفت ) کسی که از شدت عشق دل وی اسیر شده باشد .
صحنه سازی
قلب واقعیت
از جایی سردرآوردن
دست و پا کردن ، جور کردن ، ردیف کردن
دست و پا کردن ، جور کردن ، ردیف کردن
دست و پا کردن ، جور کردن ، ردیف کردن