پیشنهادهای امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٣,٥٤٤)
آمیختگی گرفتن با چیزی
آمیختگی گرفتن با چیزی
ارتباک ( در هم شدن کارها / امور )
ارتباک صید در حباله ؛ تپان و مضطرب شدن شکاری در دام.
درماندن در سخن
درماندن در سخن
ارتباک
شوریدگیِ کار
ارتباک ( درهم شدن کارها / امور )
درهم شدن کارها. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) . اختلاط و تداخل و التباس امور. ( از اقرب الموارد ) . التباس سخن و کارها. ( از المنجد ) ...
ارتباک ( در هم شدن امور/کارها )
ارتباک ( در هم شدن امور/کارها )
دوست گرفتن دوست شمردن. دوست پنداشتن. دوست انگاشتن.
تأنیس ، الفت دادن. [ اُ ف َ دَ ] ( مص مرکب ) سازوار کردن. دوست و مونس گردانیدن. الفت افکندن. خوگر کردن : اِجماع ؛ الفت دادن. ( منتهی الارب ) :بنرمی س ...
تأنیس ، الفت دادن. [ اُ ف َ دَ ] ( مص مرکب ) سازوار کردن. دوست و مونس گردانیدن. الفت افکندن. خوگر کردن : اِجماع ؛ الفت دادن. ( منتهی الارب ) :بنرمی س ...
تأنیس ، الفت دادن. [ اُ ف َ دَ ] ( مص مرکب ) سازوار کردن. دوست و مونس گردانیدن. الفت افکندن. خوگر کردن : اِجماع ؛ الفت دادن. ( منتهی الارب ) :بنرمی س ...
تأنیس
تأنیس
الفت دادن. [ اُ ف َ دَ ] ( مص مرکب ) سازوار کردن. دوست و مونس گردانیدن. الفت افکندن. خوگر کردن : اِجماع ؛ الفت دادن. ( منتهی الارب ) : بنرمی سنگ را ب ...
الفت دادن. [ اُ ف َ دَ ] ( مص مرکب ) سازوار کردن. دوست و مونس گردانیدن. الفت افکندن. خوگر کردن : اِجماع ؛ الفت دادن. ( منتهی الارب ) : بنرمی سنگ را ب ...
آمیختگی دادن
شلوارکن کردن ؛ شلوار کسی را کندن. ( فرهنگ لغات عامیانه ) . رجوع به ترکیب شلوار کسی را کندن شود.
شلوار کسی را کندن ؛ شلوار او را بیرون کردن. کنایه است از بی آبرو کردن و رسواساختن کسی و مغلوب و منکوب کردن او. این لفظ که بصورت دشنام در نزاعها بمیا ...
شلوار کسی را کندن ؛ شلوار او را بیرون کردن. کنایه است از بی آبرو کردن و رسواساختن کسی و مغلوب و منکوب کردن او. این لفظ که بصورت دشنام در نزاعها بمیا ...
شلوار کسی را کندن ؛ شلوار او را بیرون کردن. کنایه است از بی آبرو کردن و رسواساختن کسی و مغلوب و منکوب کردن او. این لفظ که بصورت دشنام در نزاعها بمیا ...
شلوار کسی را کندن ؛ شلوار او را بیرون کردن. کنایه است از بی آبرو کردن و رسواساختن کسی و مغلوب و منکوب کردن او. این لفظ که بصورت دشنام در نزاعها بمیا ...
- پاک شلواری ؛ عفت. مقابل شهوت رانی : خاصه ادب نفس و تواضع و پارسایی و راستگویی و پاک شلواری و بی آزاری. ( منتخب قابوسنامه ص 37 ) .
- پاک شلواری ؛ عفت. مقابل شهوت رانی : خاصه ادب نفس و تواضع و پارسایی و راستگویی و پاک شلواری و بی آزاری. ( منتخب قابوسنامه ص 37 ) .
- پاک شلواری ؛ عفت. مقابل شهوت رانی : خاصه ادب نفس و تواضع و پارسایی و راستگویی و پاک شلواری و بی آزاری. ( منتخب قابوسنامه ص 37 ) .
- پاک شلواری ؛ عفت. مقابل شهوت رانی : خاصه ادب نفس و تواضع و پارسایی و راستگویی و پاک شلواری و بی آزاری. ( منتخب قابوسنامه ص 37 ) .
پاک شلوار ( صفت ) عفیف ، تمیز شلوار ، نقی العرض ، نظیف السراویل.
پاک شلوار ( صفت ) عفیف ، تمیز شلوار ، نقی العرض ، نظیف السراویل.
پاک شلوار ( صفت ) عفیف ، تمیز شلوار ، نقی العرض ، نظیف السراویل.
پاک شلوار ( صفت ) عفیف ، تمیز شلوار ، نقی العرض ، نظیف السراویل.
بدشلوار ؛ شهوت ران. شهوت پرست. زنباره. ( یادداشت مؤلف ) .
بدشلوار ؛ شهوت ران. شهوت پرست. زنباره. ( یادداشت مؤلف ) .
بدشلوار ؛ شهوت ران. شهوت پرست. زنباره. ( یادداشت مؤلف ) .
بدشلوار ؛ شهوت ران. شهوت پرست. زنباره. ( یادداشت مؤلف ) .
بدشلوار ؛ شهوت ران. شهوت پرست. زنباره. ( یادداشت مؤلف ) .
بدشلوار ؛ شهوت ران. شهوت پرست. زنباره. ( یادداشت مؤلف ) .
بدشلوار ؛ شهوت ران. شهوت پرست. زنباره. ( یادداشت مؤلف ) .
بدشلوار ؛ شهوت ران. شهوت پرست. زنباره. ( یادداشت مؤلف ) .
بدشلوار ؛ شهوت ران. شهوت پرست. زنباره. ( یادداشت مؤلف ) .
To play a lyre in vain to an ass
!Let sleeping dogs lie !Don't twist the lion's tail
!wake not a sleeping lion
رگ خواب کسی را دانستن
to know someone's blind spots
to know someone's blind spots
to know someone's blind spots