پیشنهاد‌های امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٣,٥٤٤)

بازدید
١٥,٥٦١
تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

we greately/really missed you

پیشنهاد
٠

از حنظل شکر نتوان ساخت؛ بر چشم کور سرمه کشیدن چه فایده؟ بوم از تربیت، هَزار دستان نشود؛ به کوشش نروید گُل از شاخ بید؛ تخم چون در شوره کاری، ضایع و بی ...

پیشنهاد
٠

The best part is yet to come این رشته سر دراز دارد

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

The best part is yet to come

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

!Don't twist the lion's tail !wake not a sleeping lion

پیشنهاد
١

twist the lion's tail

پیشنهاد
٠

Bring a cow to the hall , she will run to the stall

پیشنهاد
١

به آب زمزم و کوثر سفید نتوان کرد گلیم بخت کسی را که بافتند سیاه ( حافظ )

پیشنهاد
٠

از حنظل شکر نتوان ساخت؛ بر چشم کور سرمه کشیدن چه فایده؟ بوم از تربیت، هَزار دستان نشود؛ به کوشش نروید گُل از شاخ بید؛ تخم چون در شوره کاری، ضایع و بی ...

پیشنهاد
٠

Don't ride the high horse

پیشنهاد
٤

از خر شیطون بیا پایین !

پیشنهاد
١

گلیم سیاه بافته سفید نمی شود

پیشنهاد
٠

از حنظل شکر نتوان ساخت؛ بر چشم کور سرمه کشیدن چه فایده؟ بوم از تربیت، هَزار دستان نشود؛ به کوشش نروید گُل از شاخ بید؛ تخم چون در شوره کاری، ضایع و بی ...

پیشنهاد
٦

از حنظل شکر نتوان ساخت؛ بر چشم کور سرمه کشیدن چه فایده؟ بوم از تربیت، هَزار دستان نشود؛ به کوشش نروید گُل از شاخ بید؛ تخم چون در شوره کاری، ضایع و بی ...

پیشنهاد
٠

از حنظل شکر نتوان ساخت؛ بر چشم کور سرمه کشیدن چه فایده؟ بوم از تربیت، هَزار دستان نشود؛ به کوشش نروید گُل از شاخ بید؛ تخم چون در شوره کاری، ضایع و بی ...

پیشنهاد
٢

از حنظل شکر نتوان ساخت؛ بر چشم کور سرمه کشیدن چه فایده؟ بوم از تربیت، هَزار دستان نشود؛ به کوشش نروید گُل از شاخ بید؛ تخم چون در شوره کاری، ضایع و بی ...

پیشنهاد
١

از حنظل شکر نتوان ساخت؛ بر چشم کور سرمه کشیدن چه فایده؟ بوم از تربیت، هَزار دستان نشود؛ به کوشش نروید گُل از شاخ بید؛ تخم چون در شوره کاری، ضایع و بی ...

پیشنهاد

از حنظل شکر نتوان ساخت؛ بر چشم کور سرمه کشیدن چه فایده؟ بوم از تربیت، هَزار دستان نشود؛ به کوشش نروید گُل از شاخ بید؛ تخم چون در شوره کاری، ضایع و بی ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

میخ شدن ( گویش تهرانی )

پیشنهاد
٣

از حنظل شکر نتوان ساخت؛ بر چشم کور سرمه کشیدن چه فایده؟ بوم از تربیت، هَزار دستان نشود؛ به کوشش نروید گُل از شاخ بید؛ تخم چون در شوره کاری، ضایع و بی ...

پیشنهاد
١

از حنظل شکر نتوان ساخت؛ بر چشم کور سرمه کشیدن چه فایده؟ بوم از تربیت، هَزار دستان نشود؛ به کوشش نروید گُل از شاخ بید؛ تخم چون در شوره کاری، ضایع و بی ...

پیشنهاد
٠

از حنظل شکر نتوان ساخت؛ بر چشم کور سرمه کشیدن چه فایده؟ بوم از تربیت، هَزار دستان نشود؛ به کوشش نروید گُل از شاخ بید؛ تخم چون در شوره کاری، ضایع و بی ...

پیشنهاد

از حنظل شکر نتوان ساخت؛ بر چشم کور سرمه کشیدن چه فایده؟ بوم از تربیت، هَزار دستان نشود؛ به کوشش نروید گُل از شاخ بید؛ تخم چون در شوره کاری، ضایع و بی ...

پیشنهاد
١

از حنظل شکر نتوان ساخت؛ بر چشم کور سرمه کشیدن چه فایده؟ بوم از تربیت، هَزار دستان نشود؛ به کوشش نروید گُل از شاخ بید؛ تخم چون در شوره کاری، ضایع و بی ...

پیشنهاد
٠

از حنظل شکر نتوان ساخت؛ بر چشم کور سرمه کشیدن چه فایده؟ بوم از تربیت، هَزار دستان نشود؛ به کوشش نروید گُل از شاخ بید؛ تخم چون در شوره کاری، ضایع و بی ...

پیشنهاد
٠

از حنظل شکر نتوان ساخت؛ بر چشم کور سرمه کشیدن چه فایده؟ بوم از تربیت، هَزار دستان نشود؛ به کوشش نروید گُل از شاخ بید؛ تخم چون در شوره کاری، ضایع و بی ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

شاخ بن. [ ب ُ ] ( اِ مرکب ) درخت. ( فرهنگ نظام ) . شاخ درخت : ز باغ تو منزلگهی خواستن می آوردن و مجلس آراستن گلی چیدن از وی به هر شیوه ای چشیدن ز هر ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

شاخ بن. [ ب ُ ] ( اِ مرکب ) درخت. ( فرهنگ نظام ) . شاخ درخت : ز باغ تو منزلگهی خواستن می آوردن و مجلس آراستن گلی چیدن از وی به هر شیوه ای چشیدن ز هر ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

ستاک

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

بن سوراخ مقعد که بعربی فقحه خوانند. ( برهان ) ( فرهنگ جهانگیری ) ( ناظم الاطباء ) . اِست. ( ربنجنی ) . کون. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

بن سوراخ مقعد که بعربی فقحه خوانند. ( برهان ) ( فرهنگ جهانگیری ) ( ناظم الاطباء ) . اِست. ( ربنجنی ) . کون. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

- سر و بن ؛ سر و ته. اول و آخر : دل منه بر عشوه های آسمان زیرا که هست بی سر و بن کارهای آسمان چون آسمان. خاقانی. عروسی بکر بین باتخت وباتاج سر و بن ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

- سر و بن ؛ سر و ته. اول و آخر : دل منه بر عشوه های آسمان زیرا که هست بی سر و بن کارهای آسمان چون آسمان. خاقانی. عروسی بکر بین باتخت وباتاج سر و بن ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

- به بن آمدن ؛ به آخر رسیدن. به انجام رسیدن. تمام شدن. به پایان آمدن : مجوئید از این پس کس از من سخن کز این باره ام دانش آمد به بن. فردوسی. گر از ه ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

به اتمام پیوستن

پیشنهاد
٠

- به بن آمدن ؛ به آخر رسیدن. به انجام رسیدن. تمام شدن. به پایان آمدن : مجوئید از این پس کس از من سخن کز این باره ام دانش آمد به بن. فردوسی. گر از ه ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

- به بن آمدن ؛ به آخر رسیدن. به انجام رسیدن. تمام شدن. به پایان آمدن : مجوئید از این پس کس از من سخن کز این باره ام دانش آمد به بن. فردوسی. گر از ه ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

- به بن آمدن ؛ به آخر رسیدن. به انجام رسیدن. تمام شدن. به پایان آمدن : مجوئید از این پس کس از من سخن کز این باره ام دانش آمد به بن. فردوسی. گر از ه ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

- به بن آمدن ؛ به آخر رسیدن. به انجام رسیدن. تمام شدن. به پایان آمدن : مجوئید از این پس کس از من سخن کز این باره ام دانش آمد به بن. فردوسی. گر از ه ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

- به بن آمدن ؛ به آخر رسیدن. به انجام رسیدن. تمام شدن. به پایان آمدن : مجوئید از این پس کس از من سخن کز این باره ام دانش آمد به بن. فردوسی. گر از ه ...

پیشنهاد
١

- به بن آمدن ؛ به آخر رسیدن. به انجام رسیدن. تمام شدن. به پایان آمدن : مجوئید از این پس کس از من سخن کز این باره ام دانش آمد به بن. فردوسی. گر از ه ...

پیشنهاد
٠

- به بن آمدن ؛ به آخر رسیدن. به انجام رسیدن. تمام شدن. به پایان آمدن : مجوئید از این پس کس از من سخن کز این باره ام دانش آمد به بن. فردوسی. گر از ه ...

پیشنهاد
٠

- به بن آمدن ؛ به آخر رسیدن. به انجام رسیدن. تمام شدن. به پایان آمدن : مجوئید از این پس کس از من سخن کز این باره ام دانش آمد به بن. فردوسی. گر از ه ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

- به بن آمدن ؛ به آخر رسیدن. به انجام رسیدن. تمام شدن. به پایان آمدن : مجوئید از این پس کس از من سخن کز این باره ام دانش آمد به بن. فردوسی. گر از ه ...

پیشنهاد
٠

بن دامان شبستان کردن ؛ زمین را خوابگاه خود ساختن. ( ناظم الاطباء ) .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

ز دستور پرسیم یکسر سخن چو کاری نو افکند خواهیم بن. فردوسی.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

بن افکندن نامه ؛ نوشتن آن. نامه کردن : چو بشنید زیشان سپهبد سخن یکی نامور نامه افکند بن. فردوسی.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

بن افکندن نامه ؛ نوشتن آن. نامه کردن : چو بشنید زیشان سپهبد سخن یکی نامور نامه افکند بن. فردوسی.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
-٢٨

بن افکندن سخن ؛ عنوان کردن. گفتن. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) : بر رستم آمد بگفت آن سخن که افکند پور سپهدار بن. فردوسی.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

بن افکندن سخن ؛ عنوان کردن. گفتن. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) : بر رستم آمد بگفت آن سخن که افکند پور سپهدار بن. فردوسی.