پیشنهادهای امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٣,٥٤٤)
روتازگی. [ زَ / زِ ] ( حامص مرکب ) تازه رویی. ( آنندراج ) . خوشرویی. گشاده رویی. بشاشت : به روتازگی گفت شه را سلام شهش داد پاسخ بعذر تمام. میرخسرو ( ...
روتازگی. [ زَ / زِ ] ( حامص مرکب ) تازه رویی. ( آنندراج ) . خوشرویی. گشاده رویی. بشاشت : به روتازگی گفت شه را سلام شهش داد پاسخ بعذر تمام. میرخسرو ( ...
زال رعنا. [ ل ِ رَ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بمعنی زال بدافعال است که کنایه از دنیای ناپایدار باشد. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) : دولتش را نوعروسی دا ...
ارعن ( مرد ابله )
ارعن ( مرد ابله )
جیش ارعن ؛ لشکر گران بسیار. ( منتهی الأرب ) . آن لشکر که بپاره ٔ کوه ماند. ( مهذب الاسماء ) . لشکر کوهی. سپاهی گران. جیش عظیم.
جیش ارعن ؛ لشکر گران بسیار. ( منتهی الأرب ) . آن لشکر که بپاره ٔ کوه ماند. ( مهذب الاسماء ) . لشکر کوهی. سپاهی گران. جیش عظیم.
جیش ارعن ؛ لشکر گران بسیار. ( منتهی الأرب ) . آن لشکر که بپاره ٔ کوه ماند. ( مهذب الاسماء ) . لشکر کوهی. سپاهی گران. جیش عظیم.
نارعنا. [ رَ ] ( ص مرکب ) مقابل رعنا : پیر رعنا بتر از جوان نارعنا. ( قابوسنامه ) . || نارعنا، که در افسانه های حسین کرد و امثال آن در صفت زنان یا خط ...
نارعنا. [ رَ ] ( ص مرکب ) مقابل رعنا : پیر رعنا بتر از جوان نارعنا. ( قابوسنامه ) . || نارعنا، که در افسانه های حسین کرد و امثال آن در صفت زنان یا خط ...
نارعنا. [ رَ ] ( ص مرکب ) مقابل رعنا : پیر رعنا بتر از جوان نارعنا. ( قابوسنامه ) . || نارعنا، که در افسانه های حسین کرد و امثال آن در صفت زنان یا خط ...
رعنائی
رعنائی
شهربند
شهربند شدن
شهربند شدن
معنی اصطلاح - > شاخ به شاخ شدن؛ سرِشاخ شدن 1 - دعوا / مرافعه کردن؛ با کسی دست به گریبان شدن 2 - ( تنها درمورد �شاخ به شاخ شدن� ) : تصادف دو خودرو از ...
معنی اصطلاح - > شاخ به شاخ شدن؛ سرِشاخ شدن 1 - دعوا / مرافعه کردن؛ با کسی دست به گریبان شدن 2 - ( تنها درمورد �شاخ به شاخ شدن� ) : تصادف دو خودرو از ...
شاخ بند شدن. [ ب َ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) شاخ بهم بند شدن، کنایه از شاخ به شاخ شدن. رجوع به شاخ به شاخ شدن شود.
شاخ بند شدن. [ ب َ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) شاخ بهم بند شدن، کنایه از شاخ به شاخ شدن. رجوع به شاخ به شاخ شدن شود.
تخته بند شدن
تخته بند شدن
تخته بند شدن
تخته بند شدن ، تخته شدن ، انقراض
تخته بند شدن
تخته بند شدن
بازگذاشتن. [ گ ُ ت َ ] ( مص مرکب ) سپردن. تفویض کردن. ( ناظم الاطباء ) . تفویض. ( صراح اللغه ) . مفوض کردن : بلبلا مژده ٔ بهار بیار خبر بد به بوم باز ...
بازگذاشتن. [ گ ُ ت َ ] ( مص مرکب ) سپردن. تفویض کردن. ( ناظم الاطباء ) . تفویض. ( صراح اللغه ) . مفوض کردن : بلبلا مژده ٔ بهار بیار خبر بد به بوم باز ...
بازگذاشتن. [ گ ُ ت َ ] ( مص مرکب ) سپردن. تفویض کردن. ( ناظم الاطباء ) . تفویض. ( صراح اللغه ) . مفوض کردن : بلبلا مژده ٔ بهار بیار خبر بد به بوم باز ...
بازگذاشتن. [ گ ُ ت َ ] ( مص مرکب ) سپردن. تفویض کردن. ( ناظم الاطباء ) . تفویض. ( صراح اللغه ) . مفوض کردن : بلبلا مژده ٔ بهار بیار خبر بد به بوم باز ...
بازگذاشتن. [ گ ُ ت َ ] ( مص مرکب ) سپردن. تفویض کردن. ( ناظم الاطباء ) . تفویض. ( صراح اللغه ) . مفوض کردن : بلبلا مژده ٔ بهار بیار خبر بد به بوم باز ...
بازگذاشتن. [ گ ُ ت َ ] ( مص مرکب ) سپردن. تفویض کردن. ( ناظم الاطباء ) . تفویض. ( صراح اللغه ) . مفوض کردن : بلبلا مژده ٔ بهار بیار خبر بد به بوم باز ...
بند شدن
بند شدن
بند شدن
یکتاارخالق . [ ی َ / ی ِ اَ ل ُ ] ( ص مرکب ) که تنها ارخالق بی قبا بر تن دارد. ( یادداشت مؤلف ) . || یک لاقبا. و رجوع به یک لاقبا شود.
در مورد لباس های پایین تنه ( بپا کردن ) . آن قوم شلواری مخملین به پا می کردند و . . . . . . . . . . . . .
درآمیختگیِ رای ؛ شک و تردید و حیرت. و رجوع به آمیختگی و آمیختن شود.
درآمیختگیِ رای ؛ شک و تردید و حیرت. و رجوع به آمیختگی و آمیختن شود.
درآمیختگیِ رای ؛ شک و تردید و حیرت. و رجوع به آمیختگی و آمیختن شود.
بهم آمیختگی
بهم آمیختگی
بوح هم گفته می شود
بهم آمیختگی
شوائب
آمیختگی و آشفتگی کار
بوخ. ( ع اِ ) درهمی کار. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) .
بوخ. ( ع اِ ) درهمی کار. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) .
آمیختگی گرفتن با چیزی
آمیختگی گرفتن با چیزی