قطعا

/qat~an/

مترادف قطعا: اساساً، بالقطع، براستی، به تحقیق، به یقین، بی شک، بی گمان، حتماً، حتمی، صددرصد، مؤکداً، محققاً، مسلماً، هرآینه، همانا، یقیناً | ( قطعاً ) اساساً، بالقطع، براستی، به تحقیق، به یقین، بی شک، بی گمان، حتماً، حتمی، صددرصد، موکداً، محققاً، مسلماً، هرآینه، همانا، یقیناً

برابر پارسی: بی گمان | ( قطعاً ) هر آینه، بیگمان

معنی انگلیسی:
absolutely, certainly, definitely, surely

لغت نامه دهخدا

( قطعاً ) قطعاً. [ ق َ عَن ْ ] ( ع ق ) جزماً. ( اقرب الموارد ). یقیناً: الامر واقع قطعاً؛ منصوب است بنابر آنکه مصدر باشد به معنی اجزم به و قیل علی الحال ای مقطوعاً بوقوعه. ( اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

یقینا مطمئنا : در صورت کوشش قطعا به مقصود خواهد رسید . توضیح در جمله منفی به معنی ابدا هرگز و به هیچوجه آید : ... قدید کرده اند در تمام سال قطعا تغییری بدان راه نیافته نه از جهت طعم و از بوی ...

فرهنگ معین

( قطعاً ) (قَ عَ نْ ) [ ع . ] (ق . ) مطمئناً، یقیناً. در جملة منفی به معنی ابداً، هرگز و به هیچ وجه آید.

فرهنگ عمید

به طورجزم ویقین، یقیناً.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی غِطَاءٍ: پرده
معنی یَأْتِیَنَّهُم: قطعاً نزد آنان می آمد
معنی یَجْمَعَنَّکُمْ: قطعاً شما را جمع می کند
معنی یَنصُرَنَّ: قطعاً یاری می کند
معنی یَنصُرَنَّهُ: قطعاً او را یاری می دهد
معنی یَحْمِلُنَّ: قطعاً حمل می کند
معنی یَعْلَمَنَّ: قطعا می شناسد - قطعاً می داند (علم به معنای احتمال صد در صد است ، بطوری که حتی یک در صد هم احتمال خلاف آن داده نمیشود . )
معنی یَسْجُنُنَّهُ: قطعاً او را زندانی کنند - عزمشان بر این جزم شد که او را زندانی کنند
معنی یَحْبَطَنَّ: قطعاً باطل و بی اثرمی شود - قطعاً تباه می شود (حبط به معنی باطل شدن وبی تأثیر شدن عمل است به قولی اصلش از حَبَط به معنی پرخوری حیوان است به نحوی که موجب آزاریاهلاکش شود)
معنی یُصْبِحُنَّ: قطعاً به شکل ...در آیند-قطعاً به حالتِ ...در آید (عبارت "قَالَ عَمَّا قَلِیلٍ لَیُصْبِحُنَّ نَادِمِینَ " یعنی :خدا فرمود: همانا پس از اندک زمانی پشیمان میشوند)
معنی یُوَلُّنَّ ﭐلْأَدْبَارَ: قطعاً پشت کنان از این سو به آن سو فرار می کنند (ولی از هر سو می روند برگردانده می شوند)
معنی یُمَکِّنَنَّ: قطعاً استوار می سازد - قطعاً استقرار می دهیم (کلمه مکان به معنای قرارگاه هر چیز است از زمین ، و معنای امکان و تمکین ،قرار دادن در محل است . و چه بسا ، که کلمه مکان و مکانت به استقرارگاه امور معنوی اطلاق میشود ، مثل اینکه میگوئیم فلانی مکانتی در علم د...
معنی نَذْهَبَنَّ بِـ: که تو را قطعآً ببریم (در عبارت "فَإِمَّا نَذْهَبَنَّ بِکَ فَإِنَّا مِنْهُم مُّنتَقِمُونَ "در اصل ان نذهب بک بوده ، کلمه ما بر کلمه ان اضافه گشته و إمّا شده ، و نون تاکید هم بر نذهب اضافه شده ، نذهبن گشته . ومعنای آیه این است که : ما از ایشان انتقام خ...
معنی یُوَفِّیَنَّهُمْ: قطعاً به طور کامل به آنان می دهد - قطعاً به طور کامل به آنان پرداخت می کند (اصلش ازکلمه وفاء به معنای تمام است. در عبارت "وَإِنَّ کُـلاًَّ لَّمَّا لَیُوَفِّیَنَّهُمْ رَبُّکَ أَعْمَالَهُمْ " عبارت "إنَّ کلّاً " معادل است با "إن کلهم ": همه آنان (اختلا...
ریشه کلمه:
قطع (۳۶ بار)

جدول کلمات

اکیدا

مترادف ها

certainly (قید)
مطمئنا، قطعا، یقینا، حتما، همانا، محققا

forsooth (قید)
قطعا، الحق، بتحقیق

پیشنهاد کاربران

بی گمان
همانا
هرآیینه
واژه قطعاً
معادل ابجد 180
تعداد حروف 5
تلفظ qat'an
نقش دستوری قید
ترکیب ( قید ) [عربی]
مختصات ( قَ عَ نْ ) [ ع . ] ( ق . )
آواشناسی qat'an
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع فرهنگ فارسی معین
بی برو برگرد
در کنار �بی هیچ گمان و گفتگو�، آمیخته واژه ی �بی برو برگرد� را نیز می توان در بسیاری باره ها جایگزین واژه ی �قطعا� نمود و چنین واژه ی نازیبایی را از زبان پارسی زدود.
قطعا با هر سختی آسانیست
بر یقین ؛به یقین. یقیناً. قطعاً. به طور حتم و یقین :
نسختی از لوح محفوظ است گویی خاطرت
کاندر او بینی و دانی بودنیها بر یقین.
امیرمعزی.
و رجوع به ترکیب به یقین شود.
به طور قطع
تحقیقا
خا اینجاع ط فارصی میشح همانا
عاما در عربی میشه انّ
بی هیچ گمان و گفتگو
کاربردِ آمیخته واژه ی �بی گمان� که در بالا از آن یاد شده و باید آن را سرِ هم ( بیگمان ) نوشت بجای �قطعا� نادرست نیست؛ گرچه از آن باریک تر، کاربرد �بی هیچ گمان و گفتگو�ست.

بی تردید
عربی است اما در زبان فارسی امروزین ما مصطلح است و برعکس واژگان پارسی نا مانوس هستند
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
یَواکِم، بوئیت، یوزیم ( اوستایی )
ژوئیت ( اوستایی: چوئیت )
اَپیگومان، ایوَر ( پهلوی )
یَستیام ( سنسکریت: یَتسَتیَم )
اَوَسیَم ( سنسکریت )
نیژیت ( سنسکریت: نیسچیتَ )
ایلَم ( گیلکی )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس