پشت سرگذاشتن


معنی انگلیسی:
surmount

مترادف ها

distance (فعل)
دور کردن، دورنگاه داشتن، پشت سرگذاشتن

forget (فعل)
صرف نظر کردن، فراموش کردن، پشت سرگذاشتن

forsake (فعل)
رها کردن، انکار کردن، ول کردن، پشت سرگذاشتن

پیشنهاد کاربران

از سر گذراندن
سپری کردن
get past
پس گذاشتن. [ پ َ گ ُ ت َ ] ( مص مرکب ) بعقب گذاردن : همه مسابقه کنندگان را پس گذاشت.
سپری کردن
to leave something behind
to put something behind
to leave someone beyond

بپرس