پیشنهاد‌های امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٣,٥٣٢)

بازدید
١١,٨١١
تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

تمیز خواستن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

تمیز خواستن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

اهل تمیز. [ اَ ل ِ ت َ ] ( ترکیب اضافی، اِ مرکب ) مُمَیِّز. باهوش. باخرد. هوشمند : تفاوت میان ملاحظت دوستان و نظرت دشمنان ظاهرست و پوشانیدن آن بر اهل ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

اهل تمیز. [ اَ ل ِ ت َ ] ( ترکیب اضافی، اِ مرکب ) مُمَیِّز. باهوش. باخرد. هوشمند : تفاوت میان ملاحظت دوستان و نظرت دشمنان ظاهرست و پوشانیدن آن بر اهل ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

اهل تمیز. [ اَ ل ِ ت َ ] ( ترکیب اضافی، اِ مرکب ) مُمَیِّز. باهوش. باخرد. هوشمند : تفاوت میان ملاحظت دوستان و نظرت دشمنان ظاهرست و پوشانیدن آن بر اهل ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

اهل تمیز. [ اَ ل ِ ت َ ] ( ترکیب اضافی، اِ مرکب ) مُمَیِّز. باهوش. باخرد. هوشمند : تفاوت میان ملاحظت دوستان و نظرت دشمنان ظاهرست و پوشانیدن آن بر اهل ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

اهل تمیز. [ اَ ل ِ ت َ ] ( ترکیب اضافی، اِ مرکب ) مُمَیِّز. باهوش. باخرد. هوشمند : تفاوت میان ملاحظت دوستان و نظرت دشمنان ظاهرست و پوشانیدن آن بر اهل ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

اهل تمیز ؛ اهل دانش. دانشمند. بافضل باهوش و کیاست. اهل بصیرت : اهل تمیز در هواجر این حرقت و ظهایر این مشقت در ظل ظلیل او اکتنان ساخته اند. ( ترجمه ٔ ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

اهل تمیز ؛ اهل دانش. دانشمند. بافضل باهوش و کیاست. اهل بصیرت : اهل تمیز در هواجر این حرقت و ظهایر این مشقت در ظل ظلیل او اکتنان ساخته اند. ( ترجمه ٔ ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

اهل تمیز ؛ اهل دانش. دانشمند. بافضل باهوش و کیاست. اهل بصیرت : اهل تمیز در هواجر این حرقت و ظهایر این مشقت در ظل ظلیل او اکتنان ساخته اند. ( ترجمه ٔ ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

اهل تمیز ؛ اهل دانش. دانشمند. بافضل باهوش و کیاست. اهل بصیرت : اهل تمیز در هواجر این حرقت و ظهایر این مشقت در ظل ظلیل او اکتنان ساخته اند. ( ترجمه ٔ ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

اهل تمیز ؛ اهل دانش. دانشمند. بافضل باهوش و کیاست. اهل بصیرت : اهل تمیز در هواجر این حرقت و ظهایر این مشقت در ظل ظلیل او اکتنان ساخته اند. ( ترجمه ٔ ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

اهل تمیز ؛ اهل دانش. دانشمند. بافضل باهوش و کیاست. اهل بصیرت : اهل تمیز در هواجر این حرقت و ظهایر این مشقت در ظل ظلیل او اکتنان ساخته اند. ( ترجمه ٔ ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

دست نابرده. [ دَ ب ُ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) سالم. مصون از تصرف. دست نخورده : ز گنجش یکی بهره برداشتم دگر دست نابرده بگذاشتم. ( گرشاسبنامه ص 315 ) ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

دست نابرده. [ دَ ب ُ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) سالم. مصون از تصرف. دست نخورده : ز گنجش یکی بهره برداشتم دگر دست نابرده بگذاشتم. ( گرشاسبنامه ص 315 ) ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

دست نابرده. [ دَ ب ُ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) سالم. مصون از تصرف. دست نخورده : ز گنجش یکی بهره برداشتم دگر دست نابرده بگذاشتم. ( گرشاسبنامه ص 315 ) ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

نابرده رنج ؛ بدون تحمل رنج : نابرده رنج گنج میسر نمیشود مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد. سعدی.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

نابرده رنج ؛ بدون تحمل رنج : نابرده رنج گنج میسر نمیشود مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد. سعدی.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

مسیح . [ م َ ] ( ع ص ، اِ ) مرد بسیارجماع . ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) . مردی کثیرالجماع . ( دهار ) .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

قفطی . [ ق َ ف َ طا ] ( ع ص ) ( رجل . . . ) مرد بسیار گاینده . ( منتهی الارب ) . کثیرالجماع . ( از ذیل اقرب الموارد ) .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

ماسح

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

شین. ( ع ص ) مرد بسیارنکاح و کثیرالجماع. ( ناظم الاطباء ) .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

وقت کُشی= اتلاف وقت

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

وقت کُشی= اتلاف وقت

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

وقت کُشی= اتلاف وقت

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

عقلم نمی ماسد؛ عقلم نمی رسد. نمی فهمم. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) . مثل : پا، پای خر، دست، دست یاسه به این کار عقلم نمی ماسه ( نمی ماسد ) . ( امث ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

ماسیدن مؤثر افتادن سخنی یا عملی : فرمایشهای شما نماسید. این حیله ٔ شما نماسید. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) . چیزی به کسی رسیدن. در کاری توفیق یاف ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

عقلم نمی ماسد؛ عقلم نمی رسد. نمی فهمم. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) . مثل : پا، پای خر، دست، دست یاسه به این کار عقلم نمی ماسه ( نمی ماسد ) . ( امث ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

ماسیدن مؤثر افتادن سخنی یا عملی : فرمایشهای شما نماسید. این حیله ٔ شما نماسید. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) . چیزی به کسی رسیدن. در کاری توفیق یاف ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

ماسیدن مؤثر افتادن سخنی یا عملی : فرمایشهای شما نماسید. این حیله ٔ شما نماسید. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) . چیزی به کسی رسیدن. در کاری توفیق یاف ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

ماسیدن مؤثر افتادن سخنی یا عملی : فرمایشهای شما نماسید. این حیله ٔ شما نماسید. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) . چیزی به کسی رسیدن. در کاری توفیق یاف ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

ماسیدن چیزی برای کسی ؛ فایده برای او داشتن. ( فرهنگ فارسی معین ) .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

ماسیدن چیزی برای کسی ؛ فایده برای او داشتن. ( فرهنگ فارسی معین ) .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

ماسیدن چیزی برای کسی ؛ فایده برای او داشتن. ( فرهنگ فارسی معین ) .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

ماسیدن چیزی برای کسی ؛ فایده برای او داشتن. ( فرهنگ فارسی معین ) .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

ماسیدن چیزی برای کسی ؛ فایده برای او داشتن. ( فرهنگ فارسی معین ) .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

ماسیدن چیزی برای کسی ؛ فایده برای او داشتن. ( فرهنگ فارسی معین ) .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

ماسیدن. [ دَ ] ( مص ) بستن. منعقد شدن. سفت شدن. ( روغن، چربی ) ( فرهنگ فارسی معین ) . بستن چنانکه روغن در تماس با آب سرد. بستن چنانکه روغن و پیه مذاب ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

ماسیدن. [ دَ ] ( مص ) بستن. منعقد شدن. سفت شدن. ( روغن، چربی ) ( فرهنگ فارسی معین ) . بستن چنانکه روغن در تماس با آب سرد. بستن چنانکه روغن و پیه مذاب ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

خواب رفته

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

خواب رفتن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

جنون نبات ؛ رویش فراوان گیاه. ( دزی ج 1 ص 220 ) .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

جنون نبات ؛ رویش فراوان گیاه. ( دزی ج 1 ص 220 ) .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

جنون نبات ؛ رویش فراوان گیاه. ( دزی ج 1 ص 220 ) .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

به خلاف طبع:به رغم میل. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۱۰۵ ) . ( برگرفته از یادداشت جناب باقری )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

ای شگفت. [ اَ / اِ ش ِ گ ِ ] ( صوت مرکب ) ای شگفتا. برای اظهار تعجب بکار رود : آب گلفهشنگ گشته ست از فسردن ای شگفت همچنان چون شوشه ٔسیمین نگون آویخته ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

واه. ( ع صوت ) کلمه ٔ تحسین که در مقام تعجب و تحسین استعمال می کنند. ( ناظم الاطباء ) . در عربی کلمه ٔ تحسین است به معنی چه خوش است و خوشا. ( یادداشت ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

ای شگفت. [ اَ / اِ ش ِ گ ِ ] ( صوت مرکب ) ای شگفتا. برای اظهار تعجب بکار رود : آب گلفهشنگ گشته ست از فسردن ای شگفت همچنان چون شوشه ٔسیمین نگون آویخته ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

ای شگفت. [ اَ / اِ ش ِ گ ِ ] ( صوت مرکب ) ای شگفتا. برای اظهار تعجب بکار رود : آب گلفهشنگ گشته ست از فسردن ای شگفت همچنان چون شوشه ٔسیمین نگون آویخته ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

زکی