crazy

/ˈkreɪzi//ˈkreɪzi/

معنی: مجنون، مجنون، دیوانه، شوریده، شکاف دار، خیلی
معانی دیگر: دچار جنون، خل، چل، کالفته، بی عقل، احمق، بی مخ، دیوانه وار، بی عقلانه، احمقانه، (از خشم یا شگفتی و غیره) از خود بی خود شدن، اختیار از کف دادن، (عامیانه) احمقانه، نابخردانه، غیرعاقلانه، (عامیانه) شیدا، (بسیار) مشتاق، مرده ی چیزی، (در اصل) معیوب، خراب، سوراخ شده، ترکدار، کج و معوج، کج و کوله، یک وری، خم

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: crazier, craziest
عبارات: like crazy
(1) تعریف: (informal) mentally deranged; insane or acting insanely.
مترادف: berserk, demented, deranged, insane, loony, lunatic
متضاد: sane
مشابه: daffy, daft, mad, maniacal, mental, screwy, wild

- Her poor great aunt had been considered crazy and was eventually confined in an institution.
[ترجمه میلاد] عمه ی بینوای پدر ( یا مادرش ) دیوانه قلم داد شد و نهایتا در یک تیمارستان بستری شد.
|
[ترجمه A.A] بیچاره عمه بزرگش دیوانه شده بود و نهایتا در یک موسسه بستری شد
|
[ترجمه مبینا سعیدی] عمه بزرگ فقیرش دیوانه شده بود و سرانجام در یک موسسه محصور شد.
|
[ترجمه گوگل] عمه بزرگ بیچاره او را دیوانه می دانستند و در نهایت در یک موسسه حبس شد
[ترجمه ترگمان] عمه بزرگ او دیوانه شده بود و در نهایت در یک موسسه حبس شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- If I have to explain this one more time, I think I will go crazy.
[ترجمه مبینا سعیدی] اگر من بخواهم این را بیشتر از یک بار توضیح دهم فکر کنم دیوانه خواهم شد
|
[ترجمه مهدیس] اگر مجبور شوم یک بار دیگر توضیح بدهم دیوانه می شوم
|
[ترجمه گوگل] اگر بخواهم یک بار دیگر این را توضیح دهم، فکر می کنم دیوانه خواهم شد
[ترجمه ترگمان] اگر مجبور باشم این یکی را بیشتر توضیح بدهم، فکر می کنم دیوانه خواهم شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: reflecting or seeming to reflect insanity.

- Setting fire to his house was a crazy thing to do.
[ترجمه میلاد] به آتش کشیدن خانه او عملی دیوانه وار و احمقانه بود.
|
[ترجمه vdhkh] اتش زدن خانه او کار دیوانه واری بود.
|
[ترجمه مهدیس] آتش زدن خانه او کار احمقانه ای بود
|
[ترجمه گوگل] آتش زدن خانه او کار دیوانه کننده ای بود
[ترجمه ترگمان] آتش زدن به خانه اش کار احمقانه ای بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: illogical or impractical; not sensible.
مترادف: foolish, mad, silly, wild
متضاد: sane
مشابه: absurd, crackpot, daft, goofy, idiotic, insane, loony, nutty

- They hatched a crazy scheme to make money fast.
[ترجمه A.A] آنها برای زود پولدارشدن طرح احمقانه ای کشیدند
|
[ترجمه گوگل] آنها نقشه ای دیوانه وار برای به دست آوردن سریع پول درآوردند
[ترجمه ترگمان] آن ها طرح احمقانه ای برای ساختن سریع پول از دست دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- My parents think I'm crazy for quitting my job.
[ترجمه A.T. R. I. N] پدر و کادرم فکر می کنند که من دیوانه ام که کارک را ول کردم
|
[ترجمه گوگل] پدر و مادرم فکر می کنند من دیوانه هستم که کارم را ترک کردم
[ترجمه ترگمان] پدر و مادرم فکر می کنن من دیوونه ام که کارم رو ول کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: (informal) wildly enthusiastic; excited.
مترادف: nutty, wild
مشابه: avid, delirious, enthusiastic, excited, fanatic, frantic, furious, passionate

- The crazy fans cheered wildly.
[ترجمه A.A] هواداران مشتاق دیوانه وار هورا کشیدند
|
[ترجمه گوگل] هواداران دیوانه به شدت تشویق کردند
[ترجمه ترگمان] طرفداران دیوانه با شور و هیجان هورا کشیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: (informal) immoderately fond; passionately devoted (usu. fol. by "about").
مترادف: mad, passionate, wild
مشابه: doting

- He is crazy about his kids.
[ترجمه A.A] او از دست بچه هاش دیوانه شده است
|
[ترجمه Melins] آن مرد از دست بچه ها دیوونه شده بود
|
[ترجمه گوگل] او دیوانه بچه هایش است
[ترجمه ترگمان] اون در مورد بچه هاش دیوونه ست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She used to be crazy about me, but I think she's lost interest.
[ترجمه A.A] او قبلا دیوانه من بود اما فکر کنم دیگه بمن علاقه نداره
|
[ترجمه گوگل] او قبلاً دیوانه من بود، اما فکر می کنم علاقه اش را از دست داده است
[ترجمه ترگمان] او قبلا در مورد من دیوانه بود، اما من فکر می کنم که او علاقه اش را از دست داده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- They're all crazy about salsa dancing now.
[ترجمه گوگل] الان همه آنها دیوانه رقص سالسا هستند
[ترجمه ترگمان] حالا همه شون در مورد رقص سالسا دیوونه هستن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(6) تعریف: (informal) behaving unpredictably; odd; bizarre.
مترادف: batty, bizarre, cracked
مشابه: balmy, crackpot, eccentric, odd, peculiar, screwy, silly, wacky, weird, wild

- The weather has been crazy this week--one day hot, the next day cold.
[ترجمه الاغ] آب و هوای بد شده
|
[ترجمه گوگل] هوا این هفته دیوانه کننده بوده است - یک روز گرم، روز دیگر سرد
[ترجمه ترگمان] هوا این هفته دیوانه شده است - - یک روز گرم، روز بعد سرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- That's a crazy costume he's wearing.
[ترجمه T.N] این لباس دیوانه واری است که بر تن دارد.
|
[ترجمه گوگل] این یک لباس دیوانه است که او پوشیده است
[ترجمه ترگمان] این یک لباس مسخره است که پوشیده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
حالات: crazies
مشتقات: crazily (adv.), craziness (n.)
• : تعریف: (informal, sometimes offensive) one whose behavior is insane, immoderate, or bizarre, esp. dangerously so.
مترادف: madman, maniac
مشابه: crackpot, loony, lunatic, nut case, oddball

- There are a bunch of crazies in this prison.
[ترجمه گوگل] یک مشت دیوانه در این زندان هستند
[ترجمه ترگمان] تو این زندان یه مشت آدم دیوونه هست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- His views were so radical that his father called him one of the crazies.
[ترجمه گوگل] دیدگاه های او آنقدر رادیکال بود که پدرش او را یکی از دیوانه ها نامید
[ترجمه ترگمان] دیدگاه های او چنان افراطی بودند که پدرش او را یکی از خل و خل کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a crazy canoe
زورق سوراخ شده

2. a crazy driver
راننده ی بی مخ

3. a crazy plan
نقشه ی ابلهانه

4. a crazy tower
برج کج

5. little crazy
کمی خل

6. he acted crazy (or crazily)
او دیوانه وار رفتار کرد.

7. he is crazy about women with green eyes
او مرده ی زن های چشم سبز است.

8. he was crazy with jealousy
حسادت او را دیوانه کرده بود.

9. she is crazy about the movies
او دیوانه ی سینما است.

10. the country's crazy quilt tax laws
قوانین درهم و برهم مالیات کشور

11. i'll lesson those crazy students!
حسابی خدمت آن دانشجویان دیوانه خواهم رسید!

12. like blazes (or crazy or the devil, etc. )
(عامیانه) با کمال شدت یا سرعت یا اشتیاق

13. believe me, resignation is a crazy idea!
باور کن،استعفا فکر احمقانه ای است !

14. don't meddle with him, he's crazy
سر به سرش نگذار،او دیوانه است.

15. he was yelling like a crazy man
مانند دیوانه ها فریاد می زد.

16. these kids' deviltry is driving me crazy
تخسی این بچه ها مرا دیوانه می کند.

17. when she heard the news she went crazy with joy and let out a loud scream
آن خبر را که شنید از خوشی اختیار از کف داد و جیغ بلندی کشید.

18. He's crazy; he ought to be locked up.
[ترجمه Saeed] او دیوانه است؛ او باید دستگیر شود.
|
[ترجمه الینا] ان مرد دیوانه است؛او باید دستگیر شود
|
[ترجمه گوگل]او دیوانه است؛ او باید حبس شود
[ترجمه ترگمان]او دیوانه است؛ باید در را قفل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. Love makes people brave and crazy.
[ترجمه گوگل]عشق مردم را شجاع و دیوانه می کند
[ترجمه ترگمان]عشق مردم را شجاع و دیوانه می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. The only way you could meet my crazy was by doing something crazy yourself.
[ترجمه گوگل]تنها راهی که می توانستی دیوانه من را ملاقات کنی این بود که خودت یک کار دیوانه وار انجام دهی
[ترجمه ترگمان]تنها راهی که میتونی با دیوونه ام آشنا بشی این بود که یه کار احمقانه انجام بدی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. The driver grunted, convinced that Michael was crazy.
[ترجمه گوگل]راننده متقاعد شده بود که مایکل دیوانه است غرغر کرد
[ترجمه ترگمان]راننده غرشی کرد و گفت که مایکل دیوانه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. Who is willing to accompany me crazy,crazy all over the world are touched.
[ترجمه گوگل]کسی که حاضر است دیوانه من را همراهی کند، دیوانه در سراسر جهان لمس می شود
[ترجمه ترگمان]کسی که مایل است با من همراه شود دیوانه و دیوانه همه دنیا تحت تاثیر قرار می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. You're crazy to go out in this weather.
[ترجمه گوگل]تو دیوونه ای که تو این هوا بیرون میری
[ترجمه ترگمان]تو دیوونه ای که تو این هوا بری بیرون
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. Are you crazy? We could get killed doing that.
[ترجمه گوگل]دیوانه ای؟ با انجام این کار ممکن است کشته شویم
[ترجمه ترگمان]دیوونه شدی؟ ما می تونیم کشته بشیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. I'd go crazy if I lived here.
[ترجمه گوگل]اگه اینجا زندگی کنم دیوونه میشم
[ترجمه ترگمان]اگر اینجا زندگی می کردم دیوانه می شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. He's crazy to drive his car so fast.
[ترجمه گوگل]او دیوانه است که ماشینش را با این سرعت رانندگی می کند
[ترجمه ترگمان]این قدر عجله دارد که اتومبیلش را به سرعت براند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. Be crazy if you love. If you don't. then be strong.
[ترجمه گوگل]دیوونه باش اگه عاشقی اگر این کار را نکنید پس قوی باش
[ترجمه ترگمان] اگه دوست داری دیوونه بازی در بیار اگر این کار را نکنی پس قوی باش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مجنون (اسم)
insane, lunatic, crazy, maniac

مجنون (صفت)
mad, nuts, amok, insane, demented, lunatic, loco, crazy, maniac

دیوانه (صفت)
mad, nuts, moony, insane, demented, lunatic, crazy, gaga, natural, batty, nut, frenetic, phrenetic, fanatic, fanatical, cuckoo, fey, hare-brained, loony, luny, mad-brained, manic, mooney, moonstruck, nutty

شوریده (صفت)
crazy, berserk, frenzied, distraught, frenetic, phrenetic, horn-mad

شکاف دار (صفت)
crazy, cloven, cleft

خیلی (قید)
a great deal, very, many, much, extremely, far, extra, lot, crazy, ghastly, appreciably, jolly, considerably, damnably, highly, much more

انگلیسی به انگلیسی

• insane, "nuts", mad
mad person, insane person, lunatic
a crazy person or idea seems very strange or foolish; an informal word.
if you are crazy about something, you are very enthusiastic about it.
if something makes or drives you crazy, it makes you extremely annoyed or upset.

پیشنهاد کاربران

احمقانه دیوانه وار سرسام آور
Foolish, mad, stupid
( وقتی با قیمت و عدد میاد ) سرسام آور
توجه کنین در فارسی گاهی به معنای amazing, wonderful, phenomenal, stupendous است.
his solution was crazy.
راهکارش عجیب بود.
راهکارش شگفت انگیز بود.
راهکارش خارق العاده بود.
راهکارش بی نظیر بود.
...
[مشاهده متن کامل]

متاسفانه مترجمان تازه کار و مخصوصاً مترجمان تازه کار فیلم و سریال آن را دیوانه وار یا دیوانه ترجمه می کنند که نه معنا می دهد و نه جالب است.
اگر مفید بود لطفاً لایک بفرمایید.

crackers
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : craze
✅️ اسم ( noun ) : craze / craziness
✅️ صفت ( adjective ) : crazy / crazed
✅️ قید ( adverb ) : crazily
در reach 1 کانون زبان ایران crazy به معنای دیوانه هست. 👇🏻
crazy mean very angry or upset.
احمقانه
دیوونه کننده
به سیم آخر زدن ( فعل )
means very angry or upset
من هنوز همونم همون دیوونه پهلو من نمون
اگه بحث بازار و تجارت باشه، میتونه معنی کساد و خراب رو هم بده،
مثلا Shit is crazy right now.
یعنی بازار مواد مخدر کساده الان.
different from the ordinary in a way that causes curiosity or suspicion
a downtown musician with crazy notions of what's stylish and what's not
Synonyms for crazy:
bizarre, bizarro, cranky, curious, eccentric, erratic, far - out, funky, funny, kinky, kooky ( also kookie ) , odd, off - kilter, off - the - wall, offbeat, out - of - the - way, outlandish, outr�, peculiar, quaint, queer, queerish, quirky, remarkable, rum [chiefly British], screwy, spaced - out, strange, wacky ( also whacky ) , way - out, weird, weirdo, wild
...
[مشاهده متن کامل]

عجب جوری که کنجکاوی و گاهی شک رو براگیخته کنه.
عجیب غریب
بسته به متن ممکنه خفن هم معنی بده

منابع• https://www.merriam-webster.com/thesaurus/crazy
out of mind
( slang )

عزیزان من سوالم رو از معلم زبانم پرسیدم همون جواب خانم ( salam b hamgi ) رو داد
سرخوش
و همین طور شما salam b hamgi دلیلتون کاملا غیر منطقی و غلطه اگه متن کتاب رو درست خونده باشی crazy فامیلی اون
شخص بوده پس وقتی بلد نیستی راهنمایی غلط نکن و دیگران رو به اشتباه ننداز !!!!!!!!🙏🏻🙏🏻
ببخشید reach 1 عزیز سوالت منو واقعا خندوند. 😂😂😹😹 و اینکه اگه وقت کنی نوشته dear crazy !!!!!!
Crazy فامیلی اون شخص بوده و در متن هم برای احترام نوشته creazy ممکنه برای هر کسی اتفاق بی افته و فامیلیش اینجوری
...
[مشاهده متن کامل]

باشه .
برای دفعه بعد لطفا بیشتر دقت کن ، 🙏🏻🙏🏻

بی مغز
معنی : زیاد عصبانی
جواب سوال Reach 1
به دلیل اینکه زیاد عصبانی بوده بهش میگن کرازی
معنیش میشه دیوانه.
پس چرا تو reading unit 5 ، ، ، reach 1 گفته :
Dear crazy یعنی : دیوانه عزیزم ؟ 🤔🤔
هرکی میدونه بگه. ممنون
احمقانه
If he goes one step further with this crazy idea, I'll resign
SYN of mad
با عقل جور در نیومدن، تو عقل نگنجیدن
خل
احمق
دیوونه
crazy=دیوانه /. مجنون/. احمق/. خل/. . . . . . . . .
در کانون زبان =very angry or upset
��{کسی که این متن رو میخونه دیوانه است}��

I moan from the heart
, My heart moans
Judge, my lord
, I'm crazy or my heart
I laugh at my heart
My heart laughs at me
This is where he laughs
Crazy to crazy
من ناله کنم از دل
...
[مشاهده متن کامل]

، دل ناله کند از من
یارب تو قضاوت کن
، دیوانه منم یا دل
من خنده زنم بر دل
دل خنده زند بر من
اینجاست که می خندد
دیوانه به دیوانه. . .

1معنی اصلیش که دیوانه است.
2اگر در مورد کار یا عملی باشه معنی احمقانه میده crazy idea or crazy plan
3اما بخصوص در آمریکا به فرض بخوان از چیزی تعریف کنن مثلا بگن ( خیلی باحاله ) میگن crazy or its crazy.

این کلمه معنی های زیادی میده ولی اصلی تریناشون اینا هستن:
دیوونه
دیوونگی
دیوانه وار
باحال
جالب
شوق زیاد
عامیانه
باحال . با هیجان. awesome
I'm crazy
من دیوانه ام
به معنی دیوانه یا دیوونه ( عامیانه ) و یا عصبانی :|
و در حالت کریزیر ( crazier ) به معنی دیوانه چیزی یا کسی بودن مثل : l'm crazier harry potter به معنی من دیوانه هری پاتر ام یا هستم : ( :
بیهوده
Crazy inventions
اختراعات بیهوده
an example:He wasn’t as crazy as that
اونقدرم خر نبود.
crazyرو می شه معادل خر، به معنی نفهم یا نادان هم انگاشت.

دیوانه یا بعضی جا ها هم قاطی کرده یا خرابه. .
باورنکردنی
احمق / دیوانه / دلباخته
mad or very stupid
Crazy; sometimes means full of activity, alive snd kicking
شاید معنی فارسیش رو بشه گفت. . . سرحال و سرزنده، پرشور و پرهیجان
Eg; My aunt is funny and crazy.

im crazy about you=دیوونتم
دیونه 😂روانی و. . . . . .
دیوانه روانی kidding
به معنای :
دیوانه ( means very angery or upset )
دیوانه مجنون
یه تختش کمه
کسی که به سرش زده

دیوانه به هم ریخته
crazy means very angry or upset
Crazy = mad
مجنون، مجنون، دیوانه، شوریده، شکاف دار، خیلی
دیوونه
You're crazy to go out in this weather.
شما دیوانه هستید در این آب و هوا بیرون بیایید
دیوانه، روانی
دیوانه . شوریده
دیوانه وار
خل و چل
It's crazy to me سر در نمیارم
مایل نبودن به انجام کاری.
عجیب وغریب، احمقانه، دیوانه
دیوانه
عصبانی شدن
angry
غیر قابل تحمل
روانی
شگفت انگیز
عصبانی شدن

دیوانه ها
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٦٣)

بپرس