پیشنهاد‌های امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٣,٥٣٢)

بازدید
١١,٨٧٩
تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

خلاص دادن. [ خ ِ / خ َ دَ ] ( مص مرکب ) رهایی دادن. خلاصی بخشیدن. ( یادداشت بخط مؤلف ) : تریاک فاروق از گزیدن افعی و گزیدن همه انواع ماران و سگ دیوا ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

خلاص دادن. [ خ ِ / خ َ دَ ] ( مص مرکب ) رهایی دادن. خلاصی بخشیدن. ( یادداشت بخط مؤلف ) : تریاک فاروق از گزیدن افعی و گزیدن همه انواع ماران و سگ دیوا ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

خلاص دادن. [ خ ِ / خ َ دَ ] ( مص مرکب ) رهایی دادن. خلاصی بخشیدن. ( یادداشت بخط مؤلف ) : تریاک فاروق از گزیدن افعی و گزیدن همه انواع ماران و سگ دیوا ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

خلاص دادن. [ خ ِ / خ َ دَ ] ( مص مرکب ) رهایی دادن. خلاصی بخشیدن. ( یادداشت بخط مؤلف ) : تریاک فاروق از گزیدن افعی و گزیدن همه انواع ماران و سگ دیوا ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

خلاص دادن. [ خ ِ / خ َ دَ ] ( مص مرکب ) رهایی دادن. خلاصی بخشیدن. ( یادداشت بخط مؤلف ) : تریاک فاروق از گزیدن افعی و گزیدن همه انواع ماران و سگ دیوا ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

خلاص دادن. [ خ ِ / خ َ دَ ] ( مص مرکب ) رهایی دادن. خلاصی بخشیدن. ( یادداشت بخط مؤلف ) : تریاک فاروق از گزیدن افعی و گزیدن همه انواع ماران و سگ دیوا ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

نجات بخشیدن. [ ن َ / ن ِ ب َ دَ ] ( مص مرکب ) رهاندن. رهانیدن. آزاد کردن. خلاص دادن. رجوع به نجات شود.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

نجات بخشیدن. [ ن َ / ن ِ ب َ دَ ] ( مص مرکب ) رهاندن. رهانیدن. آزاد کردن. خلاص دادن. رجوع به نجات شود.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

نجات بخشیدن. [ ن َ / ن ِ ب َ دَ ] ( مص مرکب ) رهاندن. رهانیدن. آزاد کردن. خلاص دادن. رجوع به نجات شود.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

نجات بخشیدن. [ ن َ / ن ِ ب َ دَ ] ( مص مرکب ) رهاندن. رهانیدن. آزاد کردن. خلاص دادن. رجوع به نجات شود.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

هوار شدن/افتادن ( مصدر ) بخان. کسی ناخوانده بمهمانی رفتن . توضیح گاه نیز مهمان درمقام فروتنی و تعارف یا نقل عمل خویش گوید : دیشب ما بر و بچه ها سر ف ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

نمد افکندن ؛ اقامت کردن. قرار یافتن. ( فرهنگ فارسی معین ) . کنایه از سربار کسی شدن و قصد رفع زحمت نداشتن. در جائی فرودآمدن و به فکر رفتن نبودن.

پیشنهاد
٢

با نمد سر بریدن ، نظیر: با پنبه سر بریدن . کنایه از با زبان خوش دمار از روزگار خصم برآوردن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

نمد افکندن ؛ اقامت کردن. قرار یافتن. ( فرهنگ فارسی معین ) . کنایه از سربار کسی شدن و قصد رفع زحمت نداشتن. در جائی فرودآمدن و به فکر رفتن نبودن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

از نمد. . . کلاهی داشتن ؛ از آن سهمی و بهره ای داشتن. گویند: ما راهم از این نمد کلاهی است ؛ یعنی از این غنیمت سهمی داریم ، یا از این مقوله اطلاعی و ع ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

از نمد. . . کلاهی داشتن ؛ از آن سهمی و بهره ای داشتن. گویند: ما راهم از این نمد کلاهی است ؛ یعنی از این غنیمت سهمی داریم ، یا از این مقوله اطلاعی و ع ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

سهم بردن از نمد. . . کلاهی داشتن ؛ از آن سهمی و بهره ای داشتن. گویند: ما راهم از این نمد کلاهی است ؛ یعنی از این غنیمت سهمی داریم ، یا از این مقوله ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

از نمد. . . کلاهی داشتن ؛ از آن سهمی و بهره ای داشتن. گویند: ما راهم از این نمد کلاهی است ؛ یعنی از این غنیمت سهمی داریم ، یا از این مقوله اطلاعی و ع ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

از نمد. . . کلاهی داشتن ؛ از آن سهمی و بهره ای داشتن. گویند: ما راهم از این نمد کلاهی است ؛ یعنی از این غنیمت سهمی داریم ، یا از این مقوله اطلاعی و ع ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

میخ کردن چیزی به/بر چیزی = میخ زدن ، میخ کوبیدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

میخ کردن چیزی به/بر چیزی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

میخ کردن چیزی به/بر چیزی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

میخ کردن چیزی به/بر چیزی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

میخ کردن چیزی به/بر چیزی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

- بازار کسی یخ کردن ؛ سرد شدن بازار او. از رونق افتادن بازار وی. ( یادداشت مؤلف ) .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

- بازار کسی یخ کردن ؛ سرد شدن بازار او. از رونق افتادن بازار وی. ( یادداشت مؤلف ) .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

- بازار کسی یخ کردن ؛ سرد شدن بازار او. از رونق افتادن بازار وی. ( یادداشت مؤلف ) .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

- بازار کسی یخ کردن ؛ سرد شدن بازار او. از رونق افتادن بازار وی. ( یادداشت مؤلف ) .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

یخ کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

یخ کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

گلین گوی. [ گ ِ ] ( اِ مرکب ) زمین و کره ٔ خاک را گویند. ( برهان ) . کنایه از کره ٔخاک. ( آنندراج ) . کنایه از زمین ( غیاث ) : چو در خاطر آمد جهانجوی ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

متزاید

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

متزاید

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

متزاید

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

دائم التزاید

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

دائم التزاید

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

ایلخی. ( ترکی، اِ ) رمه و گله ٔ اسبان. ( غیاث ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) . چارپایانی که آنها را در صحرا برای چرا رها کنند. رمه ٔ اسب. ( فرهنگ فار ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

ایلخی. ( ترکی، اِ ) رمه و گله ٔ اسبان. ( غیاث ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) . چارپایانی که آنها را در صحرا برای چرا رها کنند. رمه ٔ اسب. ( فرهنگ فار ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

ایلخی. ( ترکی، اِ ) رمه و گله ٔ اسبان. ( غیاث ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) . چارپایانی که آنها را در صحرا برای چرا رها کنند. رمه ٔ اسب. ( فرهنگ فار ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

ایلخی. ( ترکی، اِ ) رمه و گله ٔ اسبان. ( غیاث ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) . چارپایانی که آنها را در صحرا برای چرا رها کنند. رمه ٔ اسب. ( فرهنگ فار ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

ایلخی. ( ترکی، اِ ) رمه و گله ٔ اسبان. ( غیاث ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) . چارپایانی که آنها را در صحرا برای چرا رها کنند. رمه ٔ اسب. ( فرهنگ فار ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

ایلخی. ( ترکی، اِ ) رمه و گله ٔ اسبان. ( غیاث ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) . چارپایانی که آنها را در صحرا برای چرا رها کنند. رمه ٔ اسب. ( فرهنگ فار ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

قابل تحسین

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

بعدها

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

متعاقبا

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

بعدها

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

بعدها

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

مورد تحسین قرار گرفتن

پیشنهاد
٠

تحسین شدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

لاچین