پیشنهاد‌های امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٣,٥٣٢)

بازدید
١١,٨٨١
تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

- مهترشناس ؛ آنکه بزرگان را شناسد و ارزش آنان را داند. فرمانبر. سپاسدار : یکی بنده بد شاه را ناسپاس نه مهترشناس و نه یزدان شناس. فردوسی.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

- مهترشناس ؛ آنکه بزرگان را شناسد و ارزش آنان را داند. فرمانبر. سپاسدار : یکی بنده بد شاه را ناسپاس نه مهترشناس و نه یزدان شناس. فردوسی.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

مهترشناسی مهترشناس ؛ آنکه بزرگان را شناسد و ارزش آنان را داند. فرمانبر. سپاسدار : یکی بنده بد شاه را ناسپاس نه مهترشناس و نه یزدان شناس. فردوسی.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

مهترزاده ؛ بزرگ زاده. آن که از نژاد بزرگان است. اصیل : بوسهل حمدوی آن مهترزاده ٔ زیبا که پدرش خدمت کرده وزراء بزرگ را و امروز عزیزاً و مکرماً برجای ا ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

مهترزاده ؛ بزرگ زاده. آن که از نژاد بزرگان است. اصیل : بوسهل حمدوی آن مهترزاده ٔ زیبا که پدرش خدمت کرده وزراء بزرگ را و امروز عزیزاً و مکرماً برجای ا ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

مهترپرست ؛ آنکه بزرگ و سرور قوم را می پرستد. فرمانبردار. مطیع : برفتند هردو به جای نشست خود و نامداران مهترپرست. فردوسی.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

مهترپرستی مهترپرست ؛ آنکه بزرگ و سرور قوم را می پرستد. فرمانبردار. مطیع : برفتند هردو به جای نشست خود و نامداران مهترپرست. فردوسی.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

مهترپرست ؛ آنکه بزرگ و سرور قوم را می پرستد. فرمانبردار. مطیع : برفتند هردو به جای نشست خود و نامداران مهترپرست. فردوسی.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

دخو

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

مهترِ دِه ؛ کدخدا. دهخدا : مرا پارسائی بیاورد خرد بدین پرهنر مهتر ده سپرد. فردوسی. نهانی به پالیزبان گفت شاه که از مهتر ده گل مهر خواه. فردوسی. ن ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

دخو

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

مهترِ دِه ؛ کدخدا. دهخدا : مرا پارسائی بیاورد خرد بدین پرهنر مهتر ده سپرد. فردوسی. نهانی به پالیزبان گفت شاه که از مهتر ده گل مهر خواه. فردوسی. ن ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

مهترِ دِه ؛ کدخدا. دهخدا : مرا پارسائی بیاورد خرد بدین پرهنر مهتر ده سپرد. فردوسی. نهانی به پالیزبان گفت شاه که از مهتر ده گل مهر خواه. فردوسی. ن ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

مهترِ دِه ؛ کدخدا. دهخدا : مرا پارسائی بیاورد خرد بدین پرهنر مهتر ده سپرد. فردوسی. نهانی به پالیزبان گفت شاه که از مهتر ده گل مهر خواه. فردوسی. ن ...

پیشنهاد

مهتر= خادم. خدمتگار مخصوص : چنین داد پاسخ که مهترپرست چو یازد به جان جهاندار دست. فردوسی. کسانی که اندر شبستان بدند هشیوار و مهترپرستان بدند. فرد ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

مهتر= خادم. خدمتگار مخصوص : چنین داد پاسخ که مهترپرست چو یازد به جان جهاندار دست. فردوسی. کسانی که اندر شبستان بدند هشیوار و مهترپرستان بدند. فرد ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

مهتر= خادم. خدمتگار مخصوص : چنین داد پاسخ که مهترپرست چو یازد به جان جهاندار دست. فردوسی. کسانی که اندر شبستان بدند هشیوار و مهترپرستان بدند. فرد ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

مهتر= خادم. خدمتگار مخصوص : چنین داد پاسخ که مهترپرست چو یازد به جان جهاندار دست. فردوسی. کسانی که اندر شبستان بدند هشیوار و مهترپرستان بدند. فرد ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

مهتر= خادم. خدمتگار مخصوص : چنین داد پاسخ که مهترپرست چو یازد به جان جهاندار دست. فردوسی. کسانی که اندر شبستان بدند هشیوار و مهترپرستان بدند. فرد ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

مهتر= خادم. خدمتگار مخصوص : چنین داد پاسخ که مهترپرست چو یازد به جان جهاندار دست. فردوسی. کسانی که اندر شبستان بدند هشیوار و مهترپرستان بدند. فرد ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

مهتر= خادم. خدمتگار مخصوص : چنین داد پاسخ که مهترپرست چو یازد به جان جهاندار دست. فردوسی. کسانی که اندر شبستان بدند هشیوار و مهترپرستان بدند. فرد ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

مهتر= خادم. خدمتگار مخصوص : چنین داد پاسخ که مهترپرست چو یازد به جان جهاندار دست. فردوسی. کسانی که اندر شبستان بدند هشیوار و مهترپرستان بدند. فرد ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

فرصت یافتن ، درنگ یافتن ، مجال یافتن ، قابو یافتن ، افراص ، فراغت یافتن ، دست دادن فرصت ، وقت کردن ، فرصت کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

فرصت یافتن ، درنگ یافتن ، مجال یافتن ، قابو یافتن ، افراص ، فراغت یافتن ، دست دادن فرصت ، وقت کردن ، فرصت کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

فرصت یافتن ، درنگ یافتن ، مجال یافتن ، قابو یافتن ، افراص ، فراغت یافتن ، دست دادن فرصت ، وقت کردن ، فرصت کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

فرصت یافتن ، درنگ یافتن ، مجال یافتن ، قابو یافتن ، افراص ، فراغت یافتن ، دست دادن فرصت ، وقت کردن ، فرصت کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

فرصت یافتن ، درنگ یافتن ، مجال یافتن ، قابو یافتن ، افراص ، فراغت یافتن ، دست دادن فرصت ، وقت کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

فرصت یافتن ، درنگ یافتن ، مجال یافتن ، قابو یافتن ، افراص ، فراغت یافتن ، دست دادن فرصت ، وقت کردن ، فرصت کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

فرصت یافتن ، درنگ یافتن ، مجال یافتن ، قابو یافتن ، افراص ، فراغت یافتن ، دست دادن فرصت ، وقت کردن ، فرصت کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

کهربا رنگ آنچه برنگ کهربا باشد زرد رنگ کهربا گون کهربا رنگ ، هر چیز زرد رنگ .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

لعل کهربا. [ ل َ ل ِ ک َ رُ ] ( ترکیب اضافی، اِمرکب ) کنایه از لب معشوق است. ( برهان ) ( آنندراج ) .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
-٣٨

ارزیدن. [ اَ دَ ] ( مص ) قیمت داشتن. بها داشتن. ارزش داشتن. معادل قیمتی بودن. ( شعوری ) . ارزش : از ایران چو او کم شد اکنون چه باک نیرزند آنان به یک ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

ارزیدن. [ اَ دَ ] ( مص ) قیمت داشتن. بها داشتن. ارزش داشتن. معادل قیمتی بودن. ( شعوری ) . ارزش : از ایران چو او کم شد اکنون چه باک نیرزند آنان به یک ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

ارزیدن. [ اَ دَ ] ( مص ) قیمت داشتن. بها داشتن. ارزش داشتن. معادل قیمتی بودن. ( شعوری ) . ارزش : از ایران چو او کم شد اکنون چه باک نیرزند آنان به یک ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

ارزیدن. [ اَ دَ ] ( مص ) قیمت داشتن. بها داشتن. ارزش داشتن. معادل قیمتی بودن. ( شعوری ) . ارزش : از ایران چو او کم شد اکنون چه باک نیرزند آنان به یک ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

ارزیدن. [ اَ دَ ] ( مص ) قیمت داشتن. بها داشتن. ارزش داشتن. معادل قیمتی بودن. ( شعوری ) . ارزش : از ایران چو او کم شد اکنون چه باک نیرزند آنان به یک ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

به طور قطع

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

به طور قطع

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

به طور قطع

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

به طور قطع

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

به طور قطع

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

به طور قطع

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

به طور قطع

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

به طور قطع

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

خطاب کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

خطاب کردن

پیشنهاد
٠

خطاب کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

مورد پسند واقع شدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

مورد پسند واقع شدن = دوست داشته شدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

مورد پسند واقع شدن