پیشنهاد‌های امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٣,٥٣٢)

بازدید
١١,٩٥٢
تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

- از اندازه گذشته ؛ از حد گذشته. بسیار. فراوان. بحد افراط : و امیر همگان را بنواخت از اندازه گذشته. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 50 ) . علی در این باب تکلف ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

- از اندازه گذشته ؛ از حد گذشته. بسیار. فراوان. بحد افراط : و امیر همگان را بنواخت از اندازه گذشته. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 50 ) . علی در این باب تکلف ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

- از اندازه گذشته ؛ از حد گذشته. بسیار. فراوان. بحد افراط : و امیر همگان را بنواخت از اندازه گذشته. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 50 ) . علی در این باب تکلف ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

- از اندازه گذشته ؛ از حد گذشته. بسیار. فراوان. بحد افراط : و امیر همگان را بنواخت از اندازه گذشته. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 50 ) . علی در این باب تکلف ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

- از اندازه گذشته ؛ از حد گذشته. بسیار. فراوان. بحد افراط : و امیر همگان را بنواخت از اندازه گذشته. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 50 ) . علی در این باب تکلف ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

- از اندازه گذشته ؛ از حد گذشته. بسیار. فراوان. بحد افراط : و امیر همگان را بنواخت از اندازه گذشته. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 50 ) . علی در این باب تکلف ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

- از اندازه بیش ؛ بیش از اندازه. بحد افراط. بیشمار : پشوتن بفرمود کامد به پیش ورا پندها داد از اندازه بیش. فردوسی.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

- از اندازه بیش ؛ بیش از اندازه. بحد افراط. بیشمار : پشوتن بفرمود کامد به پیش ورا پندها داد از اندازه بیش. فردوسی.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

- از اندازه بیش ؛ بیش از اندازه. بحد افراط. بیشمار : پشوتن بفرمود کامد به پیش ورا پندها داد از اندازه بیش. فردوسی.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

- از اندازه بیش ؛ بیش از اندازه. بحد افراط. بیشمار : پشوتن بفرمود کامد به پیش ورا پندها داد از اندازه بیش. فردوسی.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

- از اندازه بیش ؛ بیش از اندازه. بحد افراط. بیشمار : پشوتن بفرمود کامد به پیش ورا پندها داد از اندازه بیش. فردوسی.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

- از اندازه بیش ؛ بیش از اندازه. بحد افراط. بیشمار : پشوتن بفرمود کامد به پیش ورا پندها داد از اندازه بیش. فردوسی.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

- از اندازه بیش ؛ بیش از اندازه. بحد افراط. بیشمار : پشوتن بفرمود کامد به پیش ورا پندها داد از اندازه بیش. فردوسی.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

- از اندازه بیرون ؛ بسیار. بیشتر. ( مؤید الفضلاء ) . بیش از اندازه. بحد افراط. فراوان : بگشتند از اندازه بیرون بجنگ زبس کوفتن گشت پیکار تنگ. فردوسی ...

پیشنهاد
٠

- از اندازه بیش ؛ بیش از اندازه. بحد افراط. بیشمار : پشوتن بفرمود کامد به پیش ورا پندها داد از اندازه بیش. فردوسی.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

- از اندازه بیرون ؛ بسیار. بیشتر. ( مؤید الفضلاء ) . بیش از اندازه. بحد افراط. فراوان : بگشتند از اندازه بیرون بجنگ زبس کوفتن گشت پیکار تنگ. فردوسی ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

- از اندازه بیرون ؛ بسیار. بیشتر. ( مؤید الفضلاء ) . بیش از اندازه. بحد افراط. فراوان : بگشتند از اندازه بیرون بجنگ زبس کوفتن گشت پیکار تنگ. فردوسی ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

- از اندازه بیرون ؛ بسیار. بیشتر. ( مؤید الفضلاء ) . بیش از اندازه. بحد افراط. فراوان : بگشتند از اندازه بیرون بجنگ زبس کوفتن گشت پیکار تنگ. فردوسی ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

- از اندازه بیرون ؛ بسیار. بیشتر. ( مؤید الفضلاء ) . بیش از اندازه. بحد افراط. فراوان : بگشتند از اندازه بیرون بجنگ زبس کوفتن گشت پیکار تنگ. فردوسی ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

- از اندازه بیرون ؛ بسیار. بیشتر. ( مؤید الفضلاء ) . بیش از اندازه. بحد افراط. فراوان : بگشتند از اندازه بیرون بجنگ زبس کوفتن گشت پیکار تنگ. فردوسی ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

- از اندازه بیرون ؛ بسیار. بیشتر. ( مؤید الفضلاء ) . بیش از اندازه. بحد افراط. فراوان : بگشتند از اندازه بیرون بجنگ زبس کوفتن گشت پیکار تنگ. فردوسی ...

پیشنهاد
٠

- از اندازه بیرون ؛ بسیار. بیشتر. ( مؤید الفضلاء ) . بیش از اندازه. بحد افراط. فراوان : بگشتند از اندازه بیرون بجنگ زبس کوفتن گشت پیکار تنگ. فردوسی ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

- از اندازه بیرون ؛ بسیار. بیشتر. ( مؤید الفضلاء ) . بیش از اندازه. بحد افراط. فراوان : بگشتند از اندازه بیرون بجنگ زبس کوفتن گشت پیکار تنگ. فردوسی ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

- از اندازه بیرون ؛ بسیار. بیشتر. ( مؤید الفضلاء ) . بیش از اندازه. بحد افراط. فراوان : بگشتند از اندازه بیرون بجنگ زبس کوفتن گشت پیکار تنگ. فردوسی ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

- از اندازه بیرون ؛ بسیار. بیشتر. ( مؤید الفضلاء ) . بیش از اندازه. بحد افراط. فراوان : بگشتند از اندازه بیرون بجنگ زبس کوفتن گشت پیکار تنگ. فردوسی.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

- از اندازه یا ز اندازه اندر گذشتن ؛ از اعتدال خارج شدن. از حد گذشتن : که این کار از اندازه اندر گذشت ز روم و ز هند و سواران دشت. فردوسی. چو کوشش ز ...

پیشنهاد
١

- از اندازه یا ز اندازه اندر گذشتن ؛ از اعتدال خارج شدن. از حد گذشتن : که این کار از اندازه اندر گذشت ز روم و ز هند و سواران دشت. فردوسی. چو کوشش ز ...

پیشنهاد
٠

- از اندازه یا ز اندازه اندر گذشتن ؛ از اعتدال خارج شدن. از حد گذشتن : که این کار از اندازه اندر گذشت ز روم و ز هند و سواران دشت. فردوسی. چو کوشش ز ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

- از اندازه یا ز اندازه اندر گذشتن ؛ از اعتدال خارج شدن. از حد گذشتن : که این کار از اندازه اندر گذشت ز روم و ز هند و سواران دشت. فردوسی. چو کوشش ز ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

- از اندازه یا ز اندازه اندر گذشتن ؛ از اعتدال خارج شدن. از حد گذشتن : که این کار از اندازه اندر گذشت ز روم و ز هند و سواران دشت. فردوسی. چو کوشش ز ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

اکثار

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

- از اندازه یا ز اندازه اندر گذشتن ؛ از اعتدال خارج شدن. از حد گذشتن : که این کار از اندازه اندر گذشت ز روم و ز هند و سواران دشت. فردوسی. چو کوشش ز ...

پیشنهاد
١

- از اندازه یا ز اندازه اندر گذشتن ؛ از اعتدال خارج شدن. از حد گذشتن : که این کار از اندازه اندر گذشت ز روم و ز هند و سواران دشت. فردوسی. چو کوشش ز ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

- از اندازه یا ز اندازه اندر گذشتن ؛ از اعتدال خارج شدن. از حد گذشتن : که این کار از اندازه اندر گذشت ز روم و ز هند و سواران دشت. فردوسی. چو کوشش ز ...

پیشنهاد
١

- از اندازه یا ز اندازه اندر گذشتن ؛ از اعتدال خارج شدن. از حد گذشتن : که این کار از اندازه اندر گذشت ز روم و ز هند و سواران دشت. فردوسی. چو کوشش ز ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

- از اندازه یا ز اندازه اندر گذشتن ؛ از اعتدال خارج شدن. از حد گذشتن : که این کار از اندازه اندر گذشت ز روم و ز هند و سواران دشت. فردوسی. چو کوشش ز ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

- از اندازه یا ز اندازه اندر گذشتن ؛ از اعتدال خارج شدن. از حد گذشتن : که این کار از اندازه اندر گذشت ز روم و ز هند و سواران دشت. فردوسی. چو کوشش ز ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

ز اندازه بیش ؛ از اندازه بیش. بیش از اندازه. بحد افراط. فراوان. بیشمار : بفرمود تا مانی آمد به پیش سخن گفت با او ز اندازه بیش. فردوسی. ستایش کنانش ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

ز اندازه بیش ؛ از اندازه بیش. بیش از اندازه. بحد افراط. فراوان. بیشمار : بفرمود تا مانی آمد به پیش سخن گفت با او ز اندازه بیش. فردوسی. ستایش کنانش ...

پیشنهاد
١

ز اندازه بیش ؛ از اندازه بیش. بیش از اندازه. بحد افراط. فراوان. بیشمار : بفرمود تا مانی آمد به پیش سخن گفت با او ز اندازه بیش. فردوسی. ستایش کنانش ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

ز اندازه بیش ؛ از اندازه بیش. بیش از اندازه. بحد افراط. فراوان. بیشمار : بفرمود تا مانی آمد به پیش سخن گفت با او ز اندازه بیش. فردوسی. ستایش کنانش ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

ز اندازه بیش ؛ از اندازه بیش. بیش از اندازه. بحد افراط. فراوان. بیشمار : بفرمود تا مانی آمد به پیش سخن گفت با او ز اندازه بیش. فردوسی. ستایش کنانش ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

بحد افراط

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

بحد افراط

پیشنهاد
٠

بحد افراط

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

بحد افراط

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

از اندازه افزون ؛ بیش از اندازه. بحدافراط. بیشمار : بر اسفندیار آفرین هر کسی بخواندند از اندازه افزون بسی. فردوسی.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

از اندازه افزون ؛ بیش از اندازه. بحدافراط. بیشمار : بر اسفندیار آفرین هر کسی بخواندند از اندازه افزون بسی. فردوسی.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

از اندازه افزون ؛ بیش از اندازه. بحدافراط. بیشمار : بر اسفندیار آفرین هر کسی بخواندند از اندازه افزون بسی. فردوسی.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

از اندازه افزون ؛ بیش از اندازه. بحدافراط. بیشمار : بر اسفندیار آفرین هر کسی بخواندند از اندازه افزون بسی. فردوسی.