پیشنهادهای امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٣,٥٣٢)
- از اندازه گذشته ؛ از حد گذشته. بسیار. فراوان. بحد افراط : و امیر همگان را بنواخت از اندازه گذشته. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 50 ) . علی در این باب تکلف ...
- از اندازه گذشته ؛ از حد گذشته. بسیار. فراوان. بحد افراط : و امیر همگان را بنواخت از اندازه گذشته. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 50 ) . علی در این باب تکلف ...
- از اندازه گذشته ؛ از حد گذشته. بسیار. فراوان. بحد افراط : و امیر همگان را بنواخت از اندازه گذشته. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 50 ) . علی در این باب تکلف ...
- از اندازه گذشته ؛ از حد گذشته. بسیار. فراوان. بحد افراط : و امیر همگان را بنواخت از اندازه گذشته. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 50 ) . علی در این باب تکلف ...
- از اندازه گذشته ؛ از حد گذشته. بسیار. فراوان. بحد افراط : و امیر همگان را بنواخت از اندازه گذشته. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 50 ) . علی در این باب تکلف ...
- از اندازه گذشته ؛ از حد گذشته. بسیار. فراوان. بحد افراط : و امیر همگان را بنواخت از اندازه گذشته. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 50 ) . علی در این باب تکلف ...
- از اندازه بیش ؛ بیش از اندازه. بحد افراط. بیشمار : پشوتن بفرمود کامد به پیش ورا پندها داد از اندازه بیش. فردوسی.
- از اندازه بیش ؛ بیش از اندازه. بحد افراط. بیشمار : پشوتن بفرمود کامد به پیش ورا پندها داد از اندازه بیش. فردوسی.
- از اندازه بیش ؛ بیش از اندازه. بحد افراط. بیشمار : پشوتن بفرمود کامد به پیش ورا پندها داد از اندازه بیش. فردوسی.
- از اندازه بیش ؛ بیش از اندازه. بحد افراط. بیشمار : پشوتن بفرمود کامد به پیش ورا پندها داد از اندازه بیش. فردوسی.
- از اندازه بیش ؛ بیش از اندازه. بحد افراط. بیشمار : پشوتن بفرمود کامد به پیش ورا پندها داد از اندازه بیش. فردوسی.
- از اندازه بیش ؛ بیش از اندازه. بحد افراط. بیشمار : پشوتن بفرمود کامد به پیش ورا پندها داد از اندازه بیش. فردوسی.
- از اندازه بیش ؛ بیش از اندازه. بحد افراط. بیشمار : پشوتن بفرمود کامد به پیش ورا پندها داد از اندازه بیش. فردوسی.
- از اندازه بیرون ؛ بسیار. بیشتر. ( مؤید الفضلاء ) . بیش از اندازه. بحد افراط. فراوان : بگشتند از اندازه بیرون بجنگ زبس کوفتن گشت پیکار تنگ. فردوسی ...
- از اندازه بیش ؛ بیش از اندازه. بحد افراط. بیشمار : پشوتن بفرمود کامد به پیش ورا پندها داد از اندازه بیش. فردوسی.
- از اندازه بیرون ؛ بسیار. بیشتر. ( مؤید الفضلاء ) . بیش از اندازه. بحد افراط. فراوان : بگشتند از اندازه بیرون بجنگ زبس کوفتن گشت پیکار تنگ. فردوسی ...
- از اندازه بیرون ؛ بسیار. بیشتر. ( مؤید الفضلاء ) . بیش از اندازه. بحد افراط. فراوان : بگشتند از اندازه بیرون بجنگ زبس کوفتن گشت پیکار تنگ. فردوسی ...
- از اندازه بیرون ؛ بسیار. بیشتر. ( مؤید الفضلاء ) . بیش از اندازه. بحد افراط. فراوان : بگشتند از اندازه بیرون بجنگ زبس کوفتن گشت پیکار تنگ. فردوسی ...
- از اندازه بیرون ؛ بسیار. بیشتر. ( مؤید الفضلاء ) . بیش از اندازه. بحد افراط. فراوان : بگشتند از اندازه بیرون بجنگ زبس کوفتن گشت پیکار تنگ. فردوسی ...
- از اندازه بیرون ؛ بسیار. بیشتر. ( مؤید الفضلاء ) . بیش از اندازه. بحد افراط. فراوان : بگشتند از اندازه بیرون بجنگ زبس کوفتن گشت پیکار تنگ. فردوسی ...
- از اندازه بیرون ؛ بسیار. بیشتر. ( مؤید الفضلاء ) . بیش از اندازه. بحد افراط. فراوان : بگشتند از اندازه بیرون بجنگ زبس کوفتن گشت پیکار تنگ. فردوسی ...
- از اندازه بیرون ؛ بسیار. بیشتر. ( مؤید الفضلاء ) . بیش از اندازه. بحد افراط. فراوان : بگشتند از اندازه بیرون بجنگ زبس کوفتن گشت پیکار تنگ. فردوسی ...
- از اندازه بیرون ؛ بسیار. بیشتر. ( مؤید الفضلاء ) . بیش از اندازه. بحد افراط. فراوان : بگشتند از اندازه بیرون بجنگ زبس کوفتن گشت پیکار تنگ. فردوسی ...
- از اندازه بیرون ؛ بسیار. بیشتر. ( مؤید الفضلاء ) . بیش از اندازه. بحد افراط. فراوان : بگشتند از اندازه بیرون بجنگ زبس کوفتن گشت پیکار تنگ. فردوسی ...
- از اندازه بیرون ؛ بسیار. بیشتر. ( مؤید الفضلاء ) . بیش از اندازه. بحد افراط. فراوان : بگشتند از اندازه بیرون بجنگ زبس کوفتن گشت پیکار تنگ. فردوسی.
- از اندازه یا ز اندازه اندر گذشتن ؛ از اعتدال خارج شدن. از حد گذشتن : که این کار از اندازه اندر گذشت ز روم و ز هند و سواران دشت. فردوسی. چو کوشش ز ...
- از اندازه یا ز اندازه اندر گذشتن ؛ از اعتدال خارج شدن. از حد گذشتن : که این کار از اندازه اندر گذشت ز روم و ز هند و سواران دشت. فردوسی. چو کوشش ز ...
- از اندازه یا ز اندازه اندر گذشتن ؛ از اعتدال خارج شدن. از حد گذشتن : که این کار از اندازه اندر گذشت ز روم و ز هند و سواران دشت. فردوسی. چو کوشش ز ...
- از اندازه یا ز اندازه اندر گذشتن ؛ از اعتدال خارج شدن. از حد گذشتن : که این کار از اندازه اندر گذشت ز روم و ز هند و سواران دشت. فردوسی. چو کوشش ز ...
- از اندازه یا ز اندازه اندر گذشتن ؛ از اعتدال خارج شدن. از حد گذشتن : که این کار از اندازه اندر گذشت ز روم و ز هند و سواران دشت. فردوسی. چو کوشش ز ...
اکثار
- از اندازه یا ز اندازه اندر گذشتن ؛ از اعتدال خارج شدن. از حد گذشتن : که این کار از اندازه اندر گذشت ز روم و ز هند و سواران دشت. فردوسی. چو کوشش ز ...
- از اندازه یا ز اندازه اندر گذشتن ؛ از اعتدال خارج شدن. از حد گذشتن : که این کار از اندازه اندر گذشت ز روم و ز هند و سواران دشت. فردوسی. چو کوشش ز ...
- از اندازه یا ز اندازه اندر گذشتن ؛ از اعتدال خارج شدن. از حد گذشتن : که این کار از اندازه اندر گذشت ز روم و ز هند و سواران دشت. فردوسی. چو کوشش ز ...
- از اندازه یا ز اندازه اندر گذشتن ؛ از اعتدال خارج شدن. از حد گذشتن : که این کار از اندازه اندر گذشت ز روم و ز هند و سواران دشت. فردوسی. چو کوشش ز ...
- از اندازه یا ز اندازه اندر گذشتن ؛ از اعتدال خارج شدن. از حد گذشتن : که این کار از اندازه اندر گذشت ز روم و ز هند و سواران دشت. فردوسی. چو کوشش ز ...
- از اندازه یا ز اندازه اندر گذشتن ؛ از اعتدال خارج شدن. از حد گذشتن : که این کار از اندازه اندر گذشت ز روم و ز هند و سواران دشت. فردوسی. چو کوشش ز ...
ز اندازه بیش ؛ از اندازه بیش. بیش از اندازه. بحد افراط. فراوان. بیشمار : بفرمود تا مانی آمد به پیش سخن گفت با او ز اندازه بیش. فردوسی. ستایش کنانش ...
ز اندازه بیش ؛ از اندازه بیش. بیش از اندازه. بحد افراط. فراوان. بیشمار : بفرمود تا مانی آمد به پیش سخن گفت با او ز اندازه بیش. فردوسی. ستایش کنانش ...
ز اندازه بیش ؛ از اندازه بیش. بیش از اندازه. بحد افراط. فراوان. بیشمار : بفرمود تا مانی آمد به پیش سخن گفت با او ز اندازه بیش. فردوسی. ستایش کنانش ...
ز اندازه بیش ؛ از اندازه بیش. بیش از اندازه. بحد افراط. فراوان. بیشمار : بفرمود تا مانی آمد به پیش سخن گفت با او ز اندازه بیش. فردوسی. ستایش کنانش ...
ز اندازه بیش ؛ از اندازه بیش. بیش از اندازه. بحد افراط. فراوان. بیشمار : بفرمود تا مانی آمد به پیش سخن گفت با او ز اندازه بیش. فردوسی. ستایش کنانش ...
بحد افراط
بحد افراط
بحد افراط
بحد افراط
از اندازه افزون ؛ بیش از اندازه. بحدافراط. بیشمار : بر اسفندیار آفرین هر کسی بخواندند از اندازه افزون بسی. فردوسی.
از اندازه افزون ؛ بیش از اندازه. بحدافراط. بیشمار : بر اسفندیار آفرین هر کسی بخواندند از اندازه افزون بسی. فردوسی.
از اندازه افزون ؛ بیش از اندازه. بحدافراط. بیشمار : بر اسفندیار آفرین هر کسی بخواندند از اندازه افزون بسی. فردوسی.
از اندازه افزون ؛ بیش از اندازه. بحدافراط. بیشمار : بر اسفندیار آفرین هر کسی بخواندند از اندازه افزون بسی. فردوسی.