چادر زدن


معنی انگلیسی:
to pitch a tent

لغت نامه دهخدا

چادر زدن. [ دَ / دُ زَ دَ ] ( مص مرکب ) خیمه زدن. چادر برپا کردن. خیمه افراشتن.

فرهنگ فارسی

خیمه زدن ٠ چادر بر پا کردن ٠ خیمه افراشتن ٠

مترادف ها

cage (فعل)
چادر زدن، در قفس نهادن، در زندان افکندن

camp (فعل)
چادر زدن، اردو زدن، منزل کردن، خیمه زدن

encamp (فعل)
چادر زدن، اردو زدن، خیمه برپا کردن

encage (فعل)
چادر زدن، اردو زدن

pitch tent (فعل)
چادر زدن

فارسی به عربی

عسکر
( چادر زدن (بیشتر با ) ) معسکر

پیشنهاد کاربران

چادر بر پا کردن
طویله بستن. [ طَ ل َ / ل ِ ب َ ت َ ] ( مص مرکب ) خیمه زدن. ( آنندراج ) .

بپرس