پیشنهاد‌های امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٣,٥٤٤)

بازدید
١٥,٥١٢
تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

خود را به کوچه ٔ علی چپ زدن ؛ در تداول عامه برای جلب نفعی یا احتراز از زیانی تجاهل کردن. نمودن که از موضوع بکلی بی خبر است.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

خود را به کوچه ٔ علی چپ زدن ؛ در تداول عامه برای جلب نفعی یا احتراز از زیانی تجاهل کردن. نمودن که از موضوع بکلی بی خبر است.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

خود را به کوچه ٔ علی چپ زدن ؛ در تداول عامه برای جلب نفعی یا احتراز از زیانی تجاهل کردن. نمودن که از موضوع بکلی بی خبر است. زیردرروی ، حاشا کردن ، ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

خود را به کوچه ٔ علی چپ زدن ؛ در تداول عامه برای جلب نفعی یا احتراز از زیانی تجاهل کردن. نمودن که از موضوع بکلی بی خبر است. زیردرروی ، حاشا کردن ، ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

خود را به کوچه ٔ علی چپ زدن ؛ در تداول عامه برای جلب نفعی یا احتراز از زیانی تجاهل کردن. نمودن که از موضوع بکلی بی خبر است. زیردرروی ، حاشا کردن ، ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

یکایک همه. همگی. کلیه ٔ افراد. ( یادداشت مؤلف ) : یکایک به نزد فریدون شویم بدان سایه ٔ مهر او بغنویم. فردوسی. یکایک همی خواندند آفرین ابر شاه ایر ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

یکایک همه. همگی. کلیه ٔ افراد. ( یادداشت مؤلف ) : یکایک به نزد فریدون شویم بدان سایه ٔ مهر او بغنویم. فردوسی. یکایک همی خواندند آفرین ابر شاه ایر ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

یکایک همه. همگی. کلیه ٔ افراد. ( یادداشت مؤلف ) : یکایک به نزد فریدون شویم بدان سایه ٔ مهر او بغنویم. فردوسی. یکایک همی خواندند آفرین ابر شاه ایر ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

یکایک همه. همگی. کلیه ٔ افراد. ( یادداشت مؤلف ) : یکایک به نزد فریدون شویم بدان سایه ٔ مهر او بغنویم. فردوسی. یکایک همی خواندند آفرین ابر شاه ایر ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

بی از آن. [ اَ ] ( حرف اضافه ٔ مرکب ) بدون. بی آنکه : بی از آن کاید ازو هیچ خطا از کم و بیش سیزده سال کشید او ستم دهر ذمیم. ابوحنیفه ٔ اسکافی ( سبک ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

بی از آن. [ اَ ] ( حرف اضافه ٔ مرکب ) بدون. بی آنکه : بی از آن کاید ازو هیچ خطا از کم و بیش سیزده سال کشید او ستم دهر ذمیم. ابوحنیفه ٔ اسکافی ( سبک ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

بی ز. [ زِ ] ( حرف اضافه ٔ مرکب ) مخفف بی از. بدون ِ. خالی از : بی ز تقلیدی نظر را پیشه کن هم برأی و عقل خود اندیشه کن. مولوی. بی ز ابراهیم نمرود ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

بی ز. [ زِ ] ( حرف اضافه ٔ مرکب ) مخفف بی از. بدون ِ. خالی از : بی ز تقلیدی نظر را پیشه کن هم برأی و عقل خود اندیشه کن. مولوی. بی ز ابراهیم نمرود ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

از آنکه. [ اَ ک ِ ] ( حرف ربط مرکب ) زیرا که. بجهت آنکه. بعلت آنکه : و این بیابان را بیابان کرکسکوه خوانند از آنکه یکی کوهی است خرد اندر مغرب این بیا ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

از آنکه. [ اَ ک ِ ] ( حرف ربط مرکب ) زیرا که. بجهت آنکه. بعلت آنکه : و این بیابان را بیابان کرکسکوه خوانند از آنکه یکی کوهی است خرد اندر مغرب این بیا ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

از آنکه. [ اَ ک ِ ] ( حرف ربط مرکب ) زیرا که. بجهت آنکه. بعلت آنکه : و این بیابان را بیابان کرکسکوه خوانند از آنکه یکی کوهی است خرد اندر مغرب این بیا ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

از آنکه. [ اَ ک ِ ] ( حرف ربط مرکب ) زیرا که. بجهت آنکه. بعلت آنکه : و این بیابان را بیابان کرکسکوه خوانند از آنکه یکی کوهی است خرد اندر مغرب این بیا ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

از آنکه. [ اَ ک ِ ] ( حرف ربط مرکب ) زیرا که. بجهت آنکه. بعلت آنکه : و این بیابان را بیابان کرکسکوه خوانند از آنکه یکی کوهی است خرد اندر مغرب این بیا ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

از آنکه. [ اَ ک ِ ] ( حرف ربط مرکب ) زیرا که. بجهت آنکه. بعلت آنکه : و این بیابان را بیابان کرکسکوه خوانند از آنکه یکی کوهی است خرد اندر مغرب این بیا ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

از آنکه. [ اَ ک ِ ] ( حرف ربط مرکب ) زیرا که. بجهت آنکه. بعلت آنکه : و این بیابان را بیابان کرکسکوه خوانند از آنکه یکی کوهی است خرد اندر مغرب این بیا ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

از آنکه. [ اَ ک ِ ] ( حرف ربط مرکب ) زیرا که. بجهت آنکه. بعلت آنکه : و این بیابان را بیابان کرکسکوه خوانند از آنکه یکی کوهی است خرد اندر مغرب این بیا ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

از آنکه. [ اَ ک ِ ] ( حرف ربط مرکب ) زیرا که. بجهت آنکه. بعلت آنکه : و این بیابان را بیابان کرکسکوه خوانند از آنکه یکی کوهی است خرد اندر مغرب این بیا ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

از آنکه. [ اَ ک ِ ] ( حرف ربط مرکب ) زیرا که. بجهت آنکه. بعلت آنکه : و این بیابان را بیابان کرکسکوه خوانند از آنکه یکی کوهی است خرد اندر مغرب این بیا ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

از آنکه. [ اَ ک ِ ] ( حرف ربط مرکب ) زیرا که. بجهت آنکه. بعلت آنکه : و این بیابان را بیابان کرکسکوه خوانند از آنکه یکی کوهی است خرد اندر مغرب این بیا ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

از آنکه. [ اَ ک ِ ] ( حرف ربط مرکب ) زیرا که. بجهت آنکه. بعلت آنکه : و این بیابان را بیابان کرکسکوه خوانند از آنکه یکی کوهی است خرد اندر مغرب این بیا ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

از آنکه. [ اَ ک ِ ] ( حرف ربط مرکب ) زیرا که. بجهت آنکه. بعلت آنکه : و این بیابان را بیابان کرکسکوه خوانند از آنکه یکی کوهی است خرد اندر مغرب این بیا ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

از آنکه. [ اَ ک ِ ] ( حرف ربط مرکب ) زیرا که. بجهت آنکه. بعلت آنکه : و این بیابان را بیابان کرکسکوه خوانند از آنکه یکی کوهی است خرد اندر مغرب این بیا ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

از آنکه. [ اَ ک ِ ] ( حرف ربط مرکب ) زیرا که. بجهت آنکه. بعلت آنکه : و این بیابان را بیابان کرکسکوه خوانند از آنکه یکی کوهی است خرد اندر مغرب این بیا ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

از آنکه. [ اَ ک ِ ] ( حرف ربط مرکب ) زیرا که. بجهت آنکه. بعلت آنکه : و این بیابان را بیابان کرکسکوه خوانند از آنکه یکی کوهی است خرد اندر مغرب این بیا ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

از آنکه. [ اَ ک ِ ] ( حرف ربط مرکب ) زیرا که. بجهت آنکه. بعلت آنکه : و این بیابان را بیابان کرکسکوه خوانند از آنکه یکی کوهی است خرد اندر مغرب این بیا ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

از آن باز. [ اَ ] ( ق مرکب ) از آن وقت. از آن زمان. من ذلک الزمان.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

از آن باز. [ اَ ] ( ق مرکب ) از آن وقت. از آن زمان. من ذلک الزمان.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

از آن باز. [ اَ ] ( ق مرکب ) از آن وقت. از آن زمان. من ذلک الزمان.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

از آن باز. [ اَ ] ( ق مرکب ) از آن وقت. از آن زمان. من ذلک الزمان.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

از آن باز. [ اَ ] ( ق مرکب ) از آن وقت. از آن زمان. من ذلک الزمان.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

از آن باز. [ اَ ] ( ق مرکب ) از آن وقت. از آن زمان. من ذلک الزمان.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

از آن باز. [ اَ ] ( ق مرکب ) از آن وقت. از آن زمان. من ذلک الزمان.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

از آن باز. [ اَ ] ( ق مرکب ) از آن وقت. از آن زمان. من ذلک الزمان.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

از آن باز. [ اَ ] ( ق مرکب ) از آن وقت. از آن زمان. من ذلک الزمان.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

از آن باز. [ اَ ] ( ق مرکب ) از آن وقت. از آن زمان. من ذلک الزمان.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

از آن باز. [ اَ ] ( ق مرکب ) از آن وقت. از آن زمان. من ذلک الزمان.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

از آن باز. [ اَ ] ( ق مرکب ) از آن وقت. از آن زمان. من ذلک الزمان.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

سلاخی کردن ، کشتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

مرد مرادی، نه همانا که مرد مرگ چنان خواجه نه کاری ست خرد جان گرامی به پدر باز داد کالبد تیره به مادر سپرد آن ملک با ملکی رفت باز زنده کنون شد که ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

گفت کسی خواجه سنایی بمرد مرگ چنین خواجه نه کاریست خرد کاه نبود او که به بادی پرید آب نبود او که به سرما فسرد شانه نبود او که به مویی شکست دانه ن ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

گفت کسی خواجه سنایی بمرد مرگ چنین خواجه نه کاریست خرد کاه نبود او که به بادی پرید آب نبود او که به سرما فسرد شانه نبود او که به مویی شکست دانه ن ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

( چیزی را ) بیش از آنچه که هست جلوه دادن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

بزرگ کردن مسئله ای و واقعه ای

پیشنهاد

بزرگ کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

بزرگ کردن