پیشنهادهای امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٣,٥٣٢)
بیضه افکندن . [ ب َ / ب ِ ض َ / ض ِ اَ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) تخم نهادن . انداختن بیضه . || کنایه از ترسیدن و زهره باختن . ( از غیاث ) . زهره باختن . غ ...
ترس خوردن. [ ت َ خوَرْ / خُرْ دَ ] ( مص مرکب ) بیم داشتن. هراسان شدن. ترسان بودن : سپهدار بد آنقدر ترس خورد که پیش از عنان تافتن جان سپرد. ملاطغرا ( ...
ترس خوردن. [ ت َ خوَرْ / خُرْ دَ ] ( مص مرکب ) بیم داشتن. هراسان شدن. ترسان بودن : سپهدار بد آنقدر ترس خورد که پیش از عنان تافتن جان سپرد. ملاطغرا ( ...
ترس خوردن. [ ت َ خوَرْ / خُرْ دَ ] ( مص مرکب ) بیم داشتن. هراسان شدن. ترسان بودن : سپهدار بد آنقدر ترس خورد که پیش از عنان تافتن جان سپرد. ملاطغرا ( ...
ترس خوردن. [ ت َ خوَرْ / خُرْ دَ ] ( مص مرکب ) بیم داشتن. هراسان شدن. ترسان بودن : سپهدار بد آنقدر ترس خورد که پیش از عنان تافتن جان سپرد. ملاطغرا ( ...
ترس خوردن. [ ت َ خوَرْ / خُرْ دَ ] ( مص مرکب ) بیم داشتن. هراسان شدن. ترسان بودن : سپهدار بد آنقدر ترس خورد که پیش از عنان تافتن جان سپرد. ملاطغرا ( ...
ترس خوردن. [ ت َ خوَرْ / خُرْ دَ ] ( مص مرکب ) بیم داشتن. هراسان شدن. ترسان بودن : سپهدار بد آنقدر ترس خورد که پیش از عنان تافتن جان سپرد. ملاطغرا ( ...
بی شهامت
رسته
از قبیل . . . . . . . . . .
این دست
از این قبیل
این قبیل
از قبیل . . . . . . . . . . . .
از قبیل . . . . . . . . . . . .
از قبیل . . . . . . . . . . . .
برسبیل اضطرار
از سر ناچاری
از سر ناچاری
از سر ناچاری
شهامت به خرج دادن
سلب
آویزش. [ زِ ] ( اِمص ) جنگ : بدانست کو را ز شاه بلند ز رزم و ز آویزش آید گزند. فردوسی. سخن گفتن اکنون نیاید بکار گه جنگ و آویزش و کارزار. فردوسی. ...
آویزش علقه. علاقه. تعلق. پیوستگی. بستگی : قدم را با حدوث آویزشی نیست و گر آویزش است آمیزشی نیست. عطار.
کفات. [ ک ُ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ کافی. مردان کافی و با کفایت و درست و کامل و فاضل و کارکن و مردان قابلی که از عهده ٔ تکالیف امور محوله ٔ بخود بخوبی برم ...
کفات. [ ک ُ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ کافی. مردان کافی و با کفایت و درست و کامل و فاضل و کارکن و مردان قابلی که از عهده ٔ تکالیف امور محوله ٔ بخود بخوبی برم ...
نخستان آنانی که در طراز نخستند؛ سروران، بزرگان ( داریوش آشوری )
نخستان آنانی که در طراز نخستند؛ سروران، بزرگان ( داریوش آشوری )
نخستان آنانی که در طراز نخستند؛ سروران، بزرگان ( داریوش آشوری )
نخستان آنانی که در طراز نخستند؛ سروران، بزرگان ( داریوش آشوری )
نخستان آنانی که در طراز نخستند؛ سروران، بزرگان ( داریوش آشوری )
اول اینکه . . . . . . . . . . . . . . . . .
اول این که . . . . . . . . . . .
فسخ عزیمت= باطل کردن عزم ؛ فسخ عزیمت : عمر خطاب عزم کرد که بشام رود بیرون آمد باز باطل کرد که آنجا رود که وبا بود و طاعون. ( مجمل التواریخ ) . پس ملک ...
فسخ عزیمت= باطل کردن عزم ؛ فسخ عزیمت : عمر خطاب عزم کرد که بشام رود بیرون آمد باز باطل کرد که آنجا رود که وبا بود و طاعون. ( مجمل التواریخ ) . پس ملک ...
تخلف رخ دادن
شکافتن امری ( مسأله ای و غیره ) ؛ روشن کردن آن.
شکافتن امری ( مسأله ای و غیره ) ؛ روشن کردن آن.
شکافتن امری ( مسأله ای و غیره ) ؛ روشن کردن آن.
شکافتن امری ( مسأله ای و غیره ) ؛ روشن کردن آن.
شکافتن امری ( مسأله ای و غیره ) ؛ روشن کردن آن.
شکافتن امری ( مسأله ای و غیره ) ؛ روشن کردن آن.
اصل مطلب، علت اصلی، لب مطلب gist , heart , keynote , pith , pivot point
اصل مطلب این که . . . . . . . . . . . . .
اطاله ٔ کلام ؛ اطناب سخن. سخن بدرازا کشاندن. طول دادن کلام. رجوع به اطالة و اطالت شود. - اطاله ٔ کلام کردن ؛ اطناب کردن در کلام. رجوع به اطاله ٔ کل ...
اطاله ٔ کلام ؛ اطناب سخن. سخن بدرازا کشاندن. طول دادن کلام. رجوع به اطالة و اطالت شود. - اطاله ٔ کلام کردن ؛ اطناب کردن در کلام. رجوع به اطاله ٔ کل ...
اطاله ٔ کلام ؛ اطناب سخن. سخن بدرازا کشاندن. طول دادن کلام. رجوع به اطالة و اطالت شود. - اطاله ٔ کلام کردن ؛ اطناب کردن در کلام. رجوع به اطاله ٔ کل ...
اطاله ٔ کلام ؛ اطناب سخن. سخن بدرازا کشاندن. طول دادن کلام. رجوع به اطالة و اطالت شود. - اطاله ٔ کلام کردن ؛ اطناب کردن در کلام. رجوع به اطاله ٔ کل ...
دراز کردن سخن ؛ طولانی ساختن آن. طویل کردن آن. اًطناب. ( منتهی الارب ) : و غرض اینجا نه دراز کردن سخن است. ( نوروزنامه ) . به خنده گفت که سعدی سخن د ...
دراز کردن سخن ؛ طولانی ساختن آن. طویل کردن آن. اًطناب. ( منتهی الارب ) : و غرض اینجا نه دراز کردن سخن است. ( نوروزنامه ) . به خنده گفت که سعدی سخن د ...