زیرا که


معنی انگلیسی:
for

لغت نامه دهخدا

زیراکه. [ ک ِ ] ( حرف ربط مرکب ) از برای آنکه. ( ناظم الاطباء ). زیراک. زیرا. ( فرهنگ فارسی معین ). چونکه. بدین جهت که. بعلت اینکه. مخفف از این راه که. به این دلیل که. از آن رو که.برای آنکه. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) :
نتوانم این دلیری من کردن
زیراکه خم بگیرد بالارم.
ابوالعباس ( یادداشت ایضاً ).
من شاعری سلیمم با کودکان رحیمم
زیراکه جعل ایشان دوغی است با لکانه.
طیان ( یادداشت ایضاً ).
با مردم لک تا بتوانی بمیامیز
زیراکه جز از عار نیاید ز لک و لاک.
عیوقی ( یادداشت ایضاً ).
زین اشتر بی باک و مهارش بحذر باش
زیراکه شتر مست و بر او مار مهار است.
ناصرخسرو.
زیراکه تا به صبح شب دوشین
بیدار داشت باده نوشینم.
ناصرخسرو.
زیراکه خط، کالبد معنی است. ( کلیله و دمنه ).
این قامت است نی بحقیقت قیامت است
زیراکه رستخیز من اندر قیام اوست.
سعدی.
کس با تو عدو محاربت نتواند
زیراکه گرفتارکمندت ماند.
سعدی.
انصاف نبود آن رخ دلبند نهان کرد
زیراکه نه روییست کز او صبر توان کرد.
سعدی.
رجوع به زیرا و زیراک و ازیرا شود.

فرهنگ فارسی

زیراک زیرا

مترادف ها

for (حرف ربط)
زیرا که، چون که

because (حرف ربط)
چه، زیرا، علت، زیرا که، برای اینکه، چون که

فارسی به عربی

ل , لان

پیشنهاد کاربران

what with
Due to; because of; taking ( something ) into consideration ( used typically to introduce several causes of something )
What with the children being at home and my parents coming to stay, I have too much to do
...
[مشاهده متن کامل]

The Smiths find it difficult to manage financially, what with Mr. Smith losing his job and Mrs. Smith being too ill to work

زیراکه. [ اَ ک ِ ] ( حرف ربط مرکب ) ازیراک. زیرا که. از این رو که. چونکه :
ازیرا که بی فرّ و برز است شاه
ندارد همی راه شاهان نگاه.
فردوسی.
( از آنکه ) از آنکه. [ اَ ک ِ ] ( حرف ربط مرکب ) زیرا که. بجهت آنکه. بعلت آنکه : و این بیابان را بیابان کرکسکوه خوانند از آنکه یکی کوهی است خرد اندر مغرب این بیابان که آنرا کرکسکوه خوانند. و این بیابان را بدان کوه بازخوانند. ( حدود العالم ) .
...
[مشاهده متن کامل]

بروز کرد نیارم بخانه هیچ مقام
ار آنکه خانه پر از اسپغول جانور است.
بهرامی.
|| ( حرف اضافه مرکب ) تا : پس بندوی خبر مخالفان بهرام [ چوبینه ] بگفت ، که اینک آمده اند بیست هزار مرد، بهواداری تو. پرویز گفت بتو شادترم از آنکه بدین سپاه. ( ترجمه طبری بلعمی ) .

از آنکه. [ اَ ک ِ ] ( حرف ربط مرکب ) زیرا که. بجهت آنکه. بعلت آنکه : و این بیابان را بیابان کرکسکوه خوانند از آنکه یکی کوهی است خرد اندر مغرب این بیابان که آنرا کرکسکوه خوانند. و این بیابان را بدان کوه بازخوانند. ( حدود العالم ) .
...
[مشاهده متن کامل]

بروز کرد نیارم بخانه هیچ مقام
ار آنکه خانه پر از اسپغول جانور است.
بهرامی.
از آن جهت که به علت آن که : ( ایشان ندانند از آن که اندیشه نکنند. ) ( تفسیر ابوالفتوح )
|| ( حرف اضافه ٔ مرکب ) تا : پس بندوی خبر مخالفان بهرام [ چوبینه ] بگفت، که اینک آمده اند بیست هزار مرد، بهواداری تو. پرویز گفت بتو شادترم از آنکه بدین سپاه. ( ترجمه ٔ طبری بلعمی ) .

بپرس