روی، مافوق، بالای، اضافه، بیش از حد، فوق العاده، برفراز، بحد افراط، خارج از حد عادی، ماوراء
پیشنهاد کاربران
exorbitant
exceeding exceedingly
in excess
افراط
- از اندازه بیش ؛ بیش از اندازه. بحد افراط. بیشمار : پشوتن بفرمود کامد به پیش ورا پندها داد از اندازه بیش. فردوسی.
- از اندازه بیرون ؛ بسیار. بیشتر. ( مؤید الفضلاء ) . بیش از اندازه. بحد افراط. فراوان : بگشتند از اندازه بیرون بجنگ زبس کوفتن گشت پیکار تنگ. فردوسی. از حد و اندازه بیرون تکلف بر دست گرفت. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 363 ) .
ز اندازه بیش ؛ از اندازه بیش. بیش از اندازه. بحد افراط. فراوان. بیشمار : بفرمود تا مانی آمد به پیش سخن گفت با او ز اندازه بیش. فردوسی. ستایش کنانش دویدند پیش بر او آفرین بود زاندازه بیش. ... [مشاهده متن کامل]
فردوسی. بگرد اندرش خیمه زاندازه بیش پس پشت پیلان و شیران بپیش. فردوسی. نهادند پس تخت شطرنج پیش نگه کرد هریک ز اندازه بیش. فردوسی. بر راغشان نیستان وغیش یله شیر هرسو ز اندازه بیش. اسدی.
بحد افراط
از اندازه افزون ؛ بیش از اندازه. بحدافراط. بیشمار : بر اسفندیار آفرین هر کسی بخواندند از اندازه افزون بسی. فردوسی.