پیشنهادهای امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٣,٥٤٤)
به طور قطع
به طور قطع
به طور قطع
به طور قطع
به طور قطع
به طور قطع
خطاب کردن
خطاب کردن
خطاب کردن
مورد پسند واقع شدن
مورد پسند واقع شدن = دوست داشته شدن
مورد پسند واقع شدن
تغییر دادن ، عوض کردن
دگرانیدن
- بدل کردن ؛ معاوضه کردن و گهولیدن. ( ناظم الاطباء ) . ابدال. ( تاج المصادر بیهقی ) . تبدیل. ( ترجمان القرآن جرجانی ترتیب عادل بن علی ) . عوض کردن. ا ...
دگرانیدن
- بدل کردن ؛ معاوضه کردن و گهولیدن. ( ناظم الاطباء ) . ابدال. ( تاج المصادر بیهقی ) . تبدیل. ( ترجمان القرآن جرجانی ترتیب عادل بن علی ) . عوض کردن. ا ...
- بدل کردن ؛ معاوضه کردن و گهولیدن. ( ناظم الاطباء ) . ابدال. ( تاج المصادر بیهقی ) . تبدیل. ( ترجمان القرآن جرجانی ترتیب عادل بن علی ) . عوض کردن. ا ...
- بدل گشتن ؛ عوض شدن : نبینی که چون بازگشتی بساعت براحت بدل گشت رنج درازش. ناصرخسرو.
- بدل گشتن ؛ عوض شدن : نبینی که چون بازگشتی بساعت براحت بدل گشت رنج درازش. ناصرخسرو.
مبذول داشتن
مبذول داشتن
ارباب مراحم و اشفاق ؛ مردمان مهربان و مشفق. ( ناظم الاطباء ) .
ارباب مراحم و اشفاق ؛ مردمان مهربان و مشفق. ( ناظم الاطباء ) .
ارباب مراحم و اشفاق=مردمان مهربان و مشفق. ( ناظم الاطباء ) .
مراحم. [ م َ ح ِ ] ( ع اِ ) مهربانیها. ج ِ مرحمت. ( غیاث اللغات ) . رجوع به مرحمة و مرحمت شود : و مراحم حضرت صاحبقرانی شامل حال همگان گشته. ( ظفرنامه ...
مراحم. [ م َ ح ِ ] ( ع اِ ) مهربانیها. ج ِ مرحمت. ( غیاث اللغات ) . رجوع به مرحمة و مرحمت شود : و مراحم حضرت صاحبقرانی شامل حال همگان گشته. ( ظفرنامه ...
مراحم. [ م َ ح ِ ] ( ع اِ ) مهربانیها. ج ِ مرحمت. ( غیاث اللغات ) . رجوع به مرحمة و مرحمت شود : و مراحم حضرت صاحبقرانی شامل حال همگان گشته. ( ظفرنامه ...
هم خاندان ، هم دودمان
متأذی. [ م ُ ت َ ءَذْ ذی ] ( ع ص ) ایذا یابنده و آزرده شونده. ( آنندراج ) . ایذا یابنده و آزرده شونده. ( غیاث ) . رنج کشیده و آزرده کرده. اذیت کشیده ...
متأذی. [ م ُ ت َ ءَذْ ذی ] ( ع ص ) ایذا یابنده و آزرده شونده. ( آنندراج ) . ایذا یابنده و آزرده شونده. ( غیاث ) . رنج کشیده و آزرده کرده. اذیت کشیده ...
خون به جگر/دل = در عذاب
خون به جگر/دل = در عذاب
خون به جگر/دل = در عذاب
خوشرویی. [ خوَش ْ / خُش ْ ] ( حامص مرکب ) بشاشت. طلاقت وجه. خندانی. خندان روئی : و آنکه زاده بود به خوشخوئی مردنش هست هم به خوشروئی. نظامی.
خوش راه. [ خوَش ْ / خُش ْ ] ( ص مرکب ) ستور راهوار. ( ناظم الاطباء ) . اسب خوش رفتار. اسب مطیع و خوب رو. اسب غیرحرون و تندرو. || طعام لذیذ و نرم. ( ل ...
خوش راه. [ خوَش ْ / خُش ْ ] ( ص مرکب ) ستور راهوار. ( ناظم الاطباء ) . اسب خوش رفتار. اسب مطیع و خوب رو. اسب غیرحرون و تندرو. || طعام لذیذ و نرم. ( ل ...
خوشرو. [ خوَش ْ / خُش ْ رَ / رُو ] ( نف مرکب ) ستورنیک رونده. ستور نیک گام. ( ناظم الاطباء ) : مرکبان دارم خوشرو که به راهم بکشند دلبران دارم خوشرو ک ...
معتنابه ، جالب توجه
معتنابه
جالب توجه
جالب توجه
جالب توجه
جالب توجه
میل داشتن
میل داشتن
تفنن. [ ت َ ف َن ْ ن ُ ] ( ع مص ) نوع نوع شدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) . گونه گونه شدن. ( دهار ) ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ...
تفنن. [ ت َ ف َن ْ ن ُ ] ( ع مص ) نوع نوع شدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) . گونه گونه شدن. ( دهار ) ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ...
[قدیمی] کاری یا هنری را به طرزهای گوناگون انجام دادن امری را بطرق مختلف انجام دادن
تفنن. [ ت َ ف َن ْ ن ُ ] ( ع مص ) نوع نوع شدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) . گونه گونه شدن. ( دهار ) ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ...