مغرور شدن


مترادف مغرور شدن: متکبرشدن، متفرعن گشتن، خودستا شدن، خودبین شدن، پرمدعا شدن، گران سر شدن

برابر پارسی: خودخواه، خود پسند شدن

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - گول خوردن فریفته شدن : [ اگر صاحب طرفی از همسایگان مملکت بکمال حلم و وفور کم آزاری این خسرو نوشیروان معدلت مغرور شود ... ] ( المجم . چا . دانشگاه . ۲ ) ۱۴ - متکبر شدن :{[W]مغرور کردن[/W][M]( مصدر ) ۱ - گول زدن فریفتن . ۲ - متکبر کردن : [ الا ای یوسف مصری . که کردت سلطنت - پدر را باز پرس آخر کجا شد مهر فرزندی ? ] ( حافظ . ۳٠۷ )

واژه نامه بختیاریکا

ز جا جِستِن

پیشنهاد کاربران

باد در کله داشتن ، بی ادب بودن، گستاخی کردن ،
تمکین نبودن
خواجگی از سر گذاشتن ؛ کنایه از غرور و نخوت گذاشتن :
یوسف مصر وجودیم از عزیزیها ولیک
هر که با ما خواجگی از سر گذارد بنده ایم.
صائب ( از آنندراج ) .
- خواجگی تنخواه کردن ؛ کنایه از عرض غرور و نخوت کردن. ( از آنندراج ) :
...
[مشاهده متن کامل]

چو زر بقرض دهی خواجگی مکن تنخواه
بقرض دار میاموز بدادائی را.
اثر ( از آنندراج ) .

باد در سر کردن
( بیهقی )
یابو برداشتن کسی را؛ خود را قوی تر از آنچه هست پنداشتن. ( امثال و حکم ج 4 ص 2023 ) .
کنایه از مغرور شدن

بپرس