کدخدا

/kadxodA/

مترادف کدخدا: دهبان، دهخدا، دهدار، کدیور، پیشکار، مباشر، صاحب خانه، شوهر، مرد، همسر، ریش سفید، رئیس، متصدی

متضاد کدخدا: کدبانو

معنی انگلیسی:
headman, headman(of a village)

لغت نامه دهخدا

کدخدا. [ ک َخ ُ ] ( اِ مرکب ) کدخدای. صاحب خانه باشد چه کد بمعنی خانه و خدا بمعنی صاحب ومالک آمده است. ( برهان ) ( از جهانگیری ) :
به نزدیک مهمان شد آن پاک رای
همی برد خوان از پسش کدخدای.
فردوسی.
خانه محمود را مسعود باید کدخدای
خانه شیر عرین را کدخدا زیبد عرین.
فرخی.
این باغ و این سرای دل افروز را مباد
جز میریوسف ایچ خداوند و کدخدای.
فرخی.
نشابور همه خراب گشته و نان منی به سه درم بود و کدخدایان سقفهای خانها بشکافته بفروختند. ( تاریخ بیهقی ). || بزرگ خانه. ( آنندراج ) ( انجمن آرای ناصری ). پیر و بزرگ خانه. رئیس خانه.( یادداشت مؤلف ). مرد خانه. سرور سرای. مقابل کدبانو. ( فرهنگ فارسی معین ) :
چنان هم که در خانه ها کدخدای
چو سستی کند پست گردد سرای.
فردوسی.
ولیکن به نه شهر اگر خانه سازی
به از دل در او کدخدایی نیابی.
خاقانی.
من به صفت کدخدای حجره رازم
شکل فلک چیست حلقه در راز است.
خاقانی.
زنان داشتی رای زن در سرای
به کدبانویی فارغ از کدخدای.
نظامی.
هرچ از من و تو بجای ماند
از خانه به کدخدای ماند.
نظامی.
چون در آواز آمد آن بربطسرای
کدخدا را گفتم از بهر خدای.
سعدی.
- امثال :
در خانه به کدخدای ماند همه چیز. ( یادداشت مؤلف ).
|| مردی را نیز گویند که زن داشته باشد. ( برهان ).مردی که زن خواسته باشد. ( فرهنگ جهانگیری ). مرد زن گرفته و عروسی کرده. ( ناظم الاطباء ). داماد. شوی. شوهر.زوج. بعل. ( یادداشت مؤلف ) :
چنین گفت با شوی کای کدخدای
دل شاه گیتی اگر شد برای.
فردوسی.
چنین داد پاسخ بدو کدخدای
که ای جفت پاکیزه و رهنمای.
فردوسی.
بشد پیش خاتون دوان کدخدای
که دانا پزشکی نو آمد بجای.
فردوسی.
کدخدا رود بود و کدبانو بند. ( قابوسنامه ).
به توفیق یزدان ز سوی خدای
همی بود بر چار زن کدخدای.
شمسی ( یوسف و زلیخا ).
نشنودستی که خاک زر گردد
ازساخته کدخدا و کدبانو.
ناصرخسرو.
چنانکه بسیار دیده اند و شنیده که دو زن که در خانه یک کدخدا بوده اند قصد زیان یکدیگر داشته اند. ( ذخیره خوارزمشاهی ). در وقت منهی فرمان داد تا خانه و مسکن و آشیانه ووطن آن حور جوزامنظر حورامخبر کجاست و کدخدای او کیست. ( سندبادنامه ). کدخدای از در درآمد و بر مستوره سلام کرد. ( سندبادنامه ص 89 ).بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

کتخدا:بزرگ ده ومحله، دهدار، صاحب وبزرگ خانهبه معنی شوهرومردزندارنیزگفته شده
( صفت اسم ) ۱ - مرد خانه آقای خانه سرور سرای مقابل کد بانو ۲ - متصدی امور ده دهبان دهدار . ۳ - رئیس قبیله یا عشیره . ۴ - رئیس صنف ( صفویه ) . ۵ - رئیس محله : ۶ - حافظ شهر نگهبان شهر . ۷ - متصدی اداره یا سازمانی دولتی : [ تاج الملک ... کدخدا ی جامه خان. سلطان بود ترکان میخواست که او را بر روی نظام الملک برکشد ... ] ( سلجوقنام. ظهیری ) ۸ - پیشکار بزرگان : [ و این دو سپاهسار را دو کدخدا ی شایسته دبیر پیشه گرم و سرد چشیده ... ] ( بیهقی ) ۹ - وزیر : [ بفرمود ( اسکندر ) تا پیش او شد وزیر بدو داد فرمان تاج و سریر ] . [ خردمند را بیطقون بود نام یکی را زن مرد گسترده کام ... ] [ منم بیطقون کدخدا ی جهان چنین بچ. فیلسقم مخوان ] . ۱٠ - پادشاه . ۱۱ - شوهر زوج : [ نفس است کد بانوی من من کدخدا وشوی او کد بانویم گر بد کند بر روی کد بانو زنم ] . ( مولوی ) ۱۲ - داماد . ۱۳ - مقتصد صرفه جو . ۱۴ - یکی از دیل نجومی برای کمیت عمر مولود است رابی کوکبی است که مستولی بر موضع هیج باشد باین معنی که صاحب خانه ای بود که هیج در آنست یا صاحب شرف یا صاحب حظ دیگر : [ اما بقائ ذاتی هر شخصی را باشد که او را تاثیر جزوی خوانند و دانستن آن از طالع موالیدان اشخاص باشد و آن بر چهار گونه بود : یا سال تربیت بود یا عطیت کدخدا یان بود ... ] .

فرهنگ معین

(کَ خُ ) (ص مر. ) ۱ - بزرگ ده ، رییس . ۲ - مرد زن گرفته و عروسی کرده .

فرهنگ عمید

۱. بزرگ ده و محله، دهدار.
۲. [قدیمی] صاحب و بزرگ خانه.
۳. [قدیمی] شوهر.
۴. [قدیمی] مرد زن دار.
۵. [قدیمی] رئیس قبیله.
۶. [قدیمی] پادشاه: که خود چون شد او بر جهان کدخدای / نخستین به کوه اندرون ساخت جای (فردوسی: ۱/۲۱ ).

گویش مازنی

/kad Khedaa/ کدخدا

واژه نامه بختیاریکا

کیا پیا؛ کیخا؛ دهدار

دانشنامه آزاد فارسی

متصدی امور دِه و روستا و نیز عنوانی برای رؤسای اصناف . در دورۀ صفویه کدخدایان روستاها از طرف اهالی انتخاب و سپس به تأیید کلانتران می رسیدند. اقتدار کدخدا از کلانتر کمتر، ولی وظایفش مانند کلانتر در شهر بود. او کارها و زحمات را بین افراد تقسیم و مالیات و عوارض را جمع آوری می کرد و به امور و مشکلات ده رسیدگی می کرد. در ریاست اصناف ، کدخدایان غالباً از بین افراد صنف به شیوۀ انتخاب یا توارث تعیین می شدند. آن ها در سه ماهۀ اول سال به دستور نقیب (نایب کلانتر) حاضر شده و طبق قانون ، حساب و بنیچۀ هر یک را نوشته و مهر می کردند و کدخدا بر انجام و جمع آوری دقیق آن نظارت داشت . او در واقع واسطۀ دولت و صنف بود. در دوره های زندیه و قاجاریه نیز همچنان کدخدا رئیس ده و روستا و رئیس هر محله بود و تحت نظر حاکم قرار داشت و حتّی به امور قضایی روستا نیز رسیدگی می کرد. در دورۀ پهلوی، کدخدا مأمور مالک ده یا بخشدار بود و افزون بر این، وظایف دیگری چون آگاه کردن ادارات مخصوص دولتی از زاد و ولد و درگذشت افراد روستا را نیز برعهده داشت .

جدول کلمات

خدیش

مترادف ها

alderman (اسم)
کدیور، نام مستخدمین شهرداری، عضو انجمن شهر، نام قضات، کدخدا، هیئت عضو قانونگذاری یک شر

reeve (اسم)
کدخدا، کلانتر، یلوه ماده

sheriff (اسم)
کدخدا، کلانتر، داروغه، ضابط شهربانی

فارسی به عربی

نائب

پیشنهاد کاربران

خُدیش یا خَدیش
خدیش
کد یه همون کند فارسیه و به معنی خانه مانند دانشکده و. . .
خدا هم فارسی هست و به معنی صاحب و مالک
پس واژه کدخدا کاملا فارسیه و هیچ ربطی به ترکی نداره
کدخدا کلمه ای تورکی فارسی است که از کند تورکی به معنی ده و خدای فارسی به معنای صاحب گرفته شده و به معنی صاحب ده است
درحقیقت کدخدا به معنی رییس یاسروریامهتراومده حالامیتوان بعنوان رییس ده یارییس خانه یارییس زن وهمان معنی شوهر ویارییس اداره وو. . . . ودرکل هرجایی که ریاست اون محل وصنف وده وخانه روریش سفیدیاهمان مهتروبزرگ
...
[مشاهده متن کامل]
اون قبیله یاروستااداره میکردمیگفتن کدخدا واینکه دوستان ازواژگان کت یاکندیاهرواژه دیگراستفاده کننددرحقیقت همان بزرگ ومهترورییس معنامیدهدولی باهرزبان وگویشی ولی کدخدای زمان قاجاریه وصفویه اختیاراتی چون قاضی وحتی رییس دادگستری فعلی شهری یارییس کلانتری یافرماندهی انتظامی شهری یااداره مالیه یاباج وخراج قبلی واداره مالیات امروزی یاحتی دربرخی مواردبیشترازاینهاراعهده داربودورای ودستورکدخدابعنوان نماینده شاه یاوزیردردربارشاهان صفویه وقاجاریه وحتی محمدرضاشاه وبعدازآن لازم الاجرابود

کزبود
درود ُ سپاس
تکواژ و پسوند "بان" در پارسی به چم نگه دارنده و حفظ کننده است که در واژگان مهربان، نگهبان، باغبان، دشتبان، ساربان، پاسبان، پشتیبان و . . . فراوان دیده می شود.
این واژه در دیگر زبانهای ایرانی مانند کردی معنای بالا هم دارد همتراز با واژه بام به چم فر و فروغ و روشنایی.
...
[مشاهده متن کامل]

بالا بودن، چیره بودن را به همراه دارد که درونمایه یا مفهوم نگه دارندگی و حفظ کنندگی را هم به دنبال خواهد آورد.
پسوند "و" نیز یکی از کاربردهایش، پسوند کُناکی ( فاعلی ) ست پس بانو به معنای نگهبان و نگهدار؛
کدبانو=نگهبان و بانوی خانه
کدخدا=صاحب و بزرگ خانه

کد به معنای خانه است و خدا یعنی رئیس و صاحب خانه و به افرادی که برای مدیریت و اداره یکپارچه روستا توسط خان منصوب می شدند کدخدا می گفتند معادل دهیار امروزی است که توسط شورای روستا انتخاب می شوند
کد در پارسی پیشوند یا پسوند به معنای خانه میباشد و از واژه پارسی باستان � کند� گرفته شده مانند
دانشکده
بتکده
آموزشکده
و خدا نیز در پارسی به معنای سرور می باشد
که در مجموع به معنای سرور خانه یا صاحب خانه می باشد
دخو
مهترِ دِه ؛ کدخدا. دهخدا :
مرا پارسائی بیاورد خرد
بدین پرهنر مهتر ده سپرد.
فردوسی.
نهانی به پالیزبان گفت شاه
که از مهتر ده گل مهر خواه.
فردوسی.
نگویم که جز مهتر ده بدم.
فردوسی.
ره به تو یابند و تو ره ده نه ای
مهتر ده خود تو و در ده نه ای.
نظامی.
در زبان لری که با زبان فارسی نز دیکی بسیار دارد کت به معنای انبار گندم و جو و امثال آن بکار می رود �انبار گندم را کت گندمی می گفتند�.
شاید کد نیز از این واژه گرفته شده باشد. یعنی ممکن است کت خدا به معنی رییس و مسئول انبار باشد و مسئول انبار آذوقه به معنی رئیس خانه باشد.
کد خدا یعنی:رئیس محله : - $
در گذشته �کدخدا� به کسی گفته می شد که به عنوان ریش سفید اختلافات بین مردم را همانند یک قاضی حل می کرد و یا در حفظ نظم و امنیت همانند یک پلیس نقش ایفا می کرد و در مجموع کدخدا فردی بود که با کمترین وابستگی
...
[مشاهده متن کامل]
به حکومت مرکزی و با همان امکانات و منابع موجود می توانست میدان عمل تحت مدیریت خود، یعنی ده یا روستا را اداره کند.

کدخدا در ترکی کند خدا است. کدمخف کند ( با فتح ک ) به معنی روستا و خدا به معنی صاحب . و مالک که با هم صاحب و مالک ده و روستا معنی می دهد .
کدخدا سر:/صرفه جو، مقتصد.
کدخدا سری:/اقتصاد، صرفه جویی
دهخدا: دهبان ، بزرگ ده
صاحب خانه ( مرد )
کد:خانه
خدا: صاحب
کد به مرور زمان از کند کرفته شده که به معنی روستا میباشد . به این ترتیب کد خدا که در روستا ها ودهات کاربرد زیادی داشت به معنای صاحب روستا بود
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)

بپرس