پیشنهاد‌های امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٣,٥٤٤)

بازدید
١٥,٤٣٧
تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

دیر غم ؛ کنایه از کلبه ٔ احزان ، خانه ٔ غم و اندوه : آن همه یک دو سه دیر غم دان نه سدیر است و نه غمدان چه کنم. خاقانی.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

چندگاهه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

نه دیر و دراز ؛ کوتاه. اندک مدت : مخالف تو اگر شمع گیتی افروز است چو شمع یک شبه عمرش بودنه دیر و دراز. سوزنی.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

نه دیر و دراز ؛ کوتاه. اندک مدت : مخالف تو اگر شمع گیتی افروز است چو شمع یک شبه عمرش بودنه دیر و دراز. سوزنی.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

نه دیر باشد ؛ زود باشد. قریباً. در همین نزدیکی. ( یادداشت مؤلف ) : نه دیر باشد تا نزد تو خراج آرند ز مصر و کوفه و بغداد و بصره و اهواز. سوزنی.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

نه دیر باشد ؛ زود باشد. قریباً. در همین نزدیکی. ( یادداشت مؤلف ) : نه دیر باشد تا نزد تو خراج آرند ز مصر و کوفه و بغداد و بصره و اهواز. سوزنی.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

نه دیر ؛ زود. به سرعت. نه با فاصله ٔ بسیار. نه در زمانی طولانی. بفاصله ٔ کم از زمان : هر گلی پژمرده گردد زو نه دیر مرگ بفشارد همه در زیر غن. رودکی. ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

نه دیر ؛ زود. به سرعت. نه با فاصله ٔ بسیار. نه در زمانی طولانی. بفاصله ٔ کم از زمان : هر گلی پژمرده گردد زو نه دیر مرگ بفشارد همه در زیر غن. رودکی. ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

نه دیر ؛ زود. به سرعت. نه با فاصله ٔ بسیار. نه در زمانی طولانی. بفاصله ٔ کم از زمان : هر گلی پژمرده گردد زو نه دیر مرگ بفشارد همه در زیر غن. رودکی. ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

نه دیر ؛ زود. به سرعت. نه با فاصله ٔ بسیار. نه در زمانی طولانی. بفاصله ٔ کم از زمان : هر گلی پژمرده گردد زو نه دیر مرگ بفشارد همه در زیر غن. رودکی. ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

تا دیری ؛ تا مدتی دراز. زمانی طولانی : و پشت خود را بر زمین نهاد و روی به آسمان کرد تا دیری.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

تا دیری ؛ تا مدتی دراز. زمانی طولانی : و پشت خود را بر زمین نهاد و روی به آسمان کرد تا دیری.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

از دیرسال ؛ از مدتی قبل. از سالها پیش. از سالی چند قبل : مسترشد از سرای خلافت بیرون آمد اگر چه از دیر سالها این عادت فروگذاشته بود. ( مجمل التواریخ ) ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

از دیرسال ؛ از مدتی قبل. از سالها پیش. از سالی چند قبل : مسترشد از سرای خلافت بیرون آمد اگر چه از دیر سالها این عادت فروگذاشته بود. ( مجمل التواریخ ) ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

از دیرسال ؛ از مدتی قبل. از سالها پیش. از سالی چند قبل : مسترشد از سرای خلافت بیرون آمد اگر چه از دیر سالها این عادت فروگذاشته بود. ( مجمل التواریخ ) ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

از دیری بدین سو. از مدتی طویل پیش از این. از زمانی دور. از مدتی مدید پیش از حال. از مدتی مدید سپس از دیرگاه. از قدیم.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

از دیری بدین سو. از مدتی طویل پیش از این. از زمانی دور. از مدتی مدید پیش از حال. از مدتی مدید سپس از دیرگاه. از قدیم.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

پیر خوش سیما ؛ مجازاً دنیا و روزگار : ببین باری که هر ساعت ازین پیروزه گون خیمه چه بازیها برون آرد همی این پیر خوش سیما. سنائی.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

پیر خوش سیما ؛ مجازاً دنیا و روزگار : ببین باری که هر ساعت ازین پیروزه گون خیمه چه بازیها برون آرد همی این پیر خوش سیما. سنائی.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

پیر دیر سخت آزموده در امری سخت با آگاهی در کاری : فلان پیر دیر است ؛ از رموز کارها بس آگاهست.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

تخم شراب= ( لهجه و گویش تهرانی ) بچهٔ آدم عرق خور

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

اَلَش بِدَر /alashbedar/ لهجه و گویش گنابادی در گویش گنابادی به دادن دختر یا پسر به یک خانواده به عنوان عروس یا داماد آن خانواده و گرفتن دختر یا پسر ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

پیری لهجه و گویش تهرانی پیر مرد ( به توهین )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

پیری لهجه و گویش تهرانی پیر مرد ( به توهین )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

نُس پیشونی مرد ی که بین زنها طرفدار دارد ( گویش تهرانی )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

پیری لهجه و گویش تهرانی پیر مرد ( به توهین )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

مرد ی که بین زنها طرفدار دارد ( گویش تهرانی )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

لَلَه آقا لهجه و گویش تهرانی مستخدم مرد، غلام

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

لَلَه آقا لهجه و گویش تهرانی مستخدم مرد، غلام

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

قصه اش کوتاه شد ( گویش تهرانی ) مردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

ذلاقت قلم ( چیره دستی در نوشتن )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

ذلاقت قلم ( چیره دستی در نوشتن )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

ذلاقت قلم

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

یک قلم. [ ی َ / ی ِ ق َ ل َ ] ( ص مرکب، ق مرکب ) نوشته هایی که به یک قلم و به یک شیوه نوشته شده باشد. ( ناظم الاطباء ) . || کنایه از تمام و مجموع. ( ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

یک قلم. [ ی َ / ی ِ ق َ ل َ ] ( ص مرکب، ق مرکب ) نوشته هایی که به یک قلم و به یک شیوه نوشته شده باشد. ( ناظم الاطباء ) . || کنایه از تمام و مجموع. ( ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

یک قلم. [ ی َ / ی ِ ق َ ل َ ] ( ص مرکب، ق مرکب ) نوشته هایی که به یک قلم و به یک شیوه نوشته شده باشد. ( ناظم الاطباء ) . || کنایه از تمام و مجموع. ( ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

یک قلم. [ ی َ / ی ِ ق َ ل َ ] ( ص مرکب، ق مرکب ) نوشته هایی که به یک قلم و به یک شیوه نوشته شده باشد. ( ناظم الاطباء ) . || کنایه از تمام و مجموع. ( ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

یک قلم. [ ی َ / ی ِ ق َ ل َ ] ( ص مرکب، ق مرکب ) نوشته هایی که به یک قلم و به یک شیوه نوشته شده باشد. ( ناظم الاطباء ) . || کنایه از تمام و مجموع. ( ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

یک قلم. [ ی َ / ی ِ ق َ ل َ ] ( ص مرکب، ق مرکب ) نوشته هایی که به یک قلم و به یک شیوه نوشته شده باشد. ( ناظم الاطباء ) . || کنایه از تمام و مجموع. ( ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

یک قلم. [ ی َ / ی ِ ق َ ل َ ] ( ص مرکب، ق مرکب ) نوشته هایی که به یک قلم و به یک شیوه نوشته شده باشد. ( ناظم الاطباء ) . || کنایه از تمام و مجموع. ( ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

یک قلم. [ ی َ / ی ِ ق َ ل َ ] ( ص مرکب، ق مرکب ) نوشته هایی که به یک قلم و به یک شیوه نوشته شده باشد. ( ناظم الاطباء ) . || کنایه از تمام و مجموع. ( ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

یک قلم. [ ی َ / ی ِ ق َ ل َ ] ( ص مرکب، ق مرکب ) نوشته هایی که به یک قلم و به یک شیوه نوشته شده باشد. ( ناظم الاطباء ) . || کنایه از تمام و مجموع. ( ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

یک قلم. [ ی َ / ی ِ ق َ ل َ ] ( ص مرکب، ق مرکب ) نوشته هایی که به یک قلم و به یک شیوه نوشته شده باشد. ( ناظم الاطباء ) . || کنایه از تمام و مجموع. ( ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

یک قلم ؛ کلاً. بدون استثناء: یک قلم من آنجا نرفته ام ، بکلی.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

یک قلم. [ ی َ / ی ِ ق َ ل َ ] ( ص مرکب، ق مرکب ) نوشته هایی که به یک قلم و به یک شیوه نوشته شده باشد. ( ناظم الاطباء ) . || کنایه از تمام و مجموع. ( ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

قلم رفتن ؛ مقدر شدن. ( ارمغان آصفی ) : به بدبختی و نیکبختی قلم برفته ست وما بیخبر در شکم. سعدی. پیدا بود که بنده به کوشش کجا رسد بالای هر سری قلمی ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

قلم رفتن ؛ مقدر شدن. ( ارمغان آصفی ) : به بدبختی و نیکبختی قلم برفته ست وما بیخبر در شکم. سعدی. پیدا بود که بنده به کوشش کجا رسد بالای هر سری قلمی ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

قلم رفتن ؛ مقدر شدن. ( ارمغان آصفی ) : به بدبختی و نیکبختی قلم برفته ست وما بیخبر در شکم. سعدی. پیدا بود که بنده به کوشش کجا رسد بالای هر سری قلمی ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

ذلاقت قلم

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

ذلاقت قلم = فصاحت متن