پیشنهاد‌های امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٣,٥٤٤)

بازدید
١٥,٤٥٢
تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

تابستان تن سوز

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

داغ تن سوز ، گرمای تن سوز

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

گرمای شدید = داغ تن سوز ، گرمای تن سوز

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

آب نشاط

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

آب گرم ؛ اشک : عنان تکاور همی داشت نرم همی ریخت از دیدگان آب گرم. فردوسی. به آب گرم درمانده ست پایم چو در زلفین در انگشت ازهر.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

آب گرم ؛ اشک : عنان تکاور همی داشت نرم همی ریخت از دیدگان آب گرم. فردوسی. به آب گرم درمانده ست پایم چو در زلفین در انگشت ازهر.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

آب گرم ؛ اشک : عنان تکاور همی داشت نرم همی ریخت از دیدگان آب گرم. فردوسی. به آب گرم درمانده ست پایم چو در زلفین در انگشت ازهر.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

8 مرحله مستی 1ـ گرم 2ـ داغ 3ـ لول 4ـ شنگول 5ـ پیان 6ـ پاتیل 7ـ زوار، 8 - زوال

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

تن سوز

پیشنهاد
١

پیمانه پر کردن. [ پ َ / پ ِ ن َ / ن ِ پ ُ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) پر کردن جام شراب یا مکیله. || به سر آوردن هر چیز چون عمر و غیره : بدوزخ برد مدبری را گ ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

تیغه دیواری که از خشت خام یا آجر سازند و آنها را از پهنا پهلوی هم قرار داده محکم کنند. ( ناظم الاطباء ) . دیواری که ستبری آن ستبری یک خشت است. دیوا ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

تیغه دیواری که از خشت خام یا آجر سازند و آنها را از پهنا پهلوی هم قرار داده محکم کنند. ( ناظم الاطباء ) . دیواری که ستبری آن ستبری یک خشت است. دیوا ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

تیغه دیواری که از خشت خام یا آجر سازند و آنها را از پهنا پهلوی هم قرار داده محکم کنند. ( ناظم الاطباء ) . دیواری که ستبری آن ستبری یک خشت است. دیوا ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

تیغه دیواری که از خشت خام یا آجر سازند و آنها را از پهنا پهلوی هم قرار داده محکم کنند. ( ناظم الاطباء ) . دیواری که ستبری آن ستبری یک خشت است. دیوا ...

پیشنهاد
٠

تیغه دیواری که از خشت خام یا آجر سازند و آنها را از پهنا پهلوی هم قرار داده محکم کنند. ( ناظم الاطباء ) . دیواری که ستبری آن ستبری یک خشت است. دیوا ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

زِل آفتاب = تیغ آفتاب ( گویش تهرانی )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

تیغ صبح ؛ روشنی اول صبح. نخستین تابش صبح. سپیدی صبح : تیغ صبح از سنان گذاری او سپر افکند با سواری او. نظامی.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

تیغ صبح ؛ روشنی اول صبح. نخستین تابش صبح. سپیدی صبح : تیغ صبح از سنان گذاری او سپر افکند با سواری او. نظامی.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

تیغ صبح ؛ روشنی اول صبح. نخستین تابش صبح. سپیدی صبح : تیغ صبح از سنان گذاری او سپر افکند با سواری او. نظامی.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

تیغ خورشید/آفتاب ؛ فروغ آفتاب و خطوط شعاعی. ( فرهنگ رشیدی ) . کنایه از طلوع آفتاب و خطوط شعاعی اوست. ( برهان ) . کنایه از شعاع خورشید. ( فرهنگ فارسی ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

تیغ خورشید ؛ فروغ آفتاب و خطوط شعاعی. ( فرهنگ رشیدی ) . کنایه از طلوع آفتاب و خطوط شعاعی اوست. ( برهان ) . کنایه از شعاع خورشید. ( فرهنگ فارسی معین ) ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

تیغ آفتاب

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

یه تیغ پیوسته ( گویش تهرانی )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

یه تیغ پیوسته ( گویش تهرانی )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

یه تیغ پیوسته ( گویش تهرانی )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

تیغ آفتاب/خورشید

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

تیغ خورشید

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

تیغ آفتاب/خورشید

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

تیغ فروغ و روشنی آفتاب و ماه و آتش و امثال آن باشد. ( برهان ) ( از فرهنگ جهانگیری ) . شعاع خورشید و پرتو ماه. ( ناظم الاطباء ) . فروغ. روشنی. روشنائ ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

تیغ فروغ و روشنی آفتاب و ماه و آتش و امثال آن باشد. ( برهان ) ( از فرهنگ جهانگیری ) . شعاع خورشید و پرتو ماه. ( ناظم الاطباء ) . فروغ. روشنی. روشنائ ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

تیغ فروغ و روشنی آفتاب و ماه و آتش و امثال آن باشد. ( برهان ) ( از فرهنگ جهانگیری ) . شعاع خورشید و پرتو ماه. ( ناظم الاطباء ) . فروغ. روشنی. روشنائ ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

تیغ فروغ و روشنی آفتاب و ماه و آتش و امثال آن باشد. ( برهان ) ( از فرهنگ جهانگیری ) . شعاع خورشید و پرتو ماه. ( ناظم الاطباء ) . فروغ. روشنی. روشنائ ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

یک تیغ شدن ؛ متحد شدن. متفق شدن : با یکدیگر بیعت کرده بودندو به دفع او یک تیغ شده. ( جهانگشای جوینی ) .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

یک تیغ شدن ؛ متحد شدن. متفق شدن : با یکدیگر بیعت کرده بودندو به دفع او یک تیغ شده. ( جهانگشای جوینی ) .

پیشنهاد
٠

یک تیغ شدن ؛ متحد شدن. متفق شدن : با یکدیگر بیعت کرده بودندو به دفع او یک تیغ شده. ( جهانگشای جوینی ) .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

یک تیغ. [ ی َ / ی ِ ] ( ص مرکب، ق مرکب ) سراپا. سراسر. گویند: یک تیغ سیاه است ؛ یعنی هیچ خال و خجک از رنگ دیگر ندارد. ( از یادداشت مؤلف ) . یکدست. ی ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

یک تیغ. [ ی َ / ی ِ ] ( ص مرکب، ق مرکب ) سراپا. سراسر. گویند: یک تیغ سیاه است ؛ یعنی هیچ خال و خجک از رنگ دیگر ندارد. ( از یادداشت مؤلف ) . یکدست. ی ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

یک تیغ. [ ی َ / ی ِ ] ( ص مرکب، ق مرکب ) سراپا. سراسر. گویند: یک تیغ سیاه است ؛ یعنی هیچ خال و خجک از رنگ دیگر ندارد. ( از یادداشت مؤلف ) . یکدست. ی ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

یک تیغ. [ ی َ / ی ِ ] ( ص مرکب، ق مرکب ) سراپا. سراسر. گویند: یک تیغ سیاه است ؛ یعنی هیچ خال و خجک از رنگ دیگر ندارد. ( از یادداشت مؤلف ) . یکدست. ی ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

یک تیغ. [ ی َ / ی ِ ] ( ص مرکب، ق مرکب ) سراپا. سراسر. گویند: یک تیغ سیاه است ؛ یعنی هیچ خال و خجک از رنگ دیگر ندارد. ( از یادداشت مؤلف ) . یکدست. ی ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

یک تیغ. [ ی َ / ی ِ ] ( ص مرکب، ق مرکب ) سراپا. سراسر. گویند: یک تیغ سیاه است ؛ یعنی هیچ خال و خجک از رنگ دیگر ندارد. ( از یادداشت مؤلف ) . یکدست. ی ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

یک تیغ. [ ی َ / ی ِ ] ( ص مرکب، ق مرکب ) سراپا. سراسر. گویند: یک تیغ سیاه است ؛ یعنی هیچ خال و خجک از رنگ دیگر ندارد. ( از یادداشت مؤلف ) . یکدست. ی ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

یک تیغ. [ ی َ / ی ِ ] ( ص مرکب، ق مرکب ) سراپا. سراسر. گویند: یک تیغ سیاه است ؛ یعنی هیچ خال و خجک از رنگ دیگر ندارد. ( از یادداشت مؤلف ) . یکدست. ی ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

یک تیغ. [ ی َ / ی ِ ] ( ص مرکب، ق مرکب ) سراپا. سراسر. گویند: یک تیغ سیاه است ؛ یعنی هیچ خال و خجک از رنگ دیگر ندارد. ( از یادداشت مؤلف ) . یکدست. ی ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

یک تیغ. [ ی َ / ی ِ ] ( ص مرکب، ق مرکب ) سراپا. سراسر. گویند: یک تیغ سیاه است ؛ یعنی هیچ خال و خجک از رنگ دیگر ندارد. ( از یادداشت مؤلف ) . یکدست. ی ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

صدق و صفا. [ ص ِ ق ُ ص َ ] ( ترکیب عطفی، اِ مرکب ) خلوص. راستی. حقیقت : هزار شکر که دیدم بکام خویشت باز ز روی صدق و صفا گشته با دلم همساز. حافظ.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

صدق و صفا. [ ص ِ ق ُ ص َ ] ( ترکیب عطفی، اِ مرکب ) خلوص. راستی. حقیقت : هزار شکر که دیدم بکام خویشت باز ز روی صدق و صفا گشته با دلم همساز. حافظ.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

صدق و صفا. [ ص ِ ق ُ ص َ ] ( ترکیب عطفی، اِ مرکب ) خلوص. راستی. حقیقت : هزار شکر که دیدم بکام خویشت باز ز روی صدق و صفا گشته با دلم همساز. حافظ.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

صدق و صفا. [ ص ِ ق ُ ص َ ] ( ترکیب عطفی، اِ مرکب ) خلوص. راستی. حقیقت : هزار شکر که دیدم بکام خویشت باز ز روی صدق و صفا گشته با دلم همساز. حافظ.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

صدق و صفا. [ ص ِ ق ُ ص َ ] ( ترکیب عطفی، اِ مرکب ) خلوص. راستی. حقیقت : هزار شکر که دیدم بکام خویشت باز ز روی صدق و صفا گشته با دلم همساز. حافظ.