پیشنهادهای امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٣,٥٣٢)
نازنازی
نازنازی
نازنازان
نازنازان
نازنازان
نازنازان
ملوس
خوش ادا
ملوسک. [ م َ س َ ] ( ص مصغر ) زیباخردک. جمیل و ظریف و زیبا. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) . زیبای کوچک. و رجوع به ملوس شود.
ملوس
playful
ملوس
نازدار بلا = زن عشوه ای ( گویش تهرانی )
نازدار بلا = زن عشوه ای ( گویش تهرانی )
ننه پیروک / پیره زن = پیرزن ( گویش تهرانی )
ننه پیروک / پیره زن = پیرزن ( گویش تهرانی )
ننه پیروک / پیره زن = پیرزن ( گویش تهرانی )
دلالی محبت
دلالی محبت پاکشی
دلالی محبت
دلالی محبت
معنی اصطلاح - > پااندازی دلالی محبت؛ جاکشی مثال: اسمش را عوض کرده اند و یک کلاه شرعی هم سرش گذاشته اند، اما درواقع همان پااندازی است. پاکشی
پاکش ( لهجه و گویش تهرانی ) نوعی شلوار زنانه /پاانداز، قواد، دلال محبت
پاکش ( لهجه و گویش تهرانی ) نوعی شلوار زنانه /پاانداز، قواد، دلال محبت
پاکش ( لهجه و گویش تهرانی ) نوعی شلوار زنانه /پاانداز، قواد، دلال محبت
پاکش ( لهجه و گویش تهرانی ) نوعی شلوار زنانه /پاانداز، قواد، دلال محبت
پاکش ( لهجه و گویش تهرانی ) نوعی شلوار زنانه /پاانداز، قواد، دلال محبت
گیس گرو گذاشتن وساطت زنانه ( گویش تهرانی )
گیس گرو گذاشتن وساطت زنانه ( گویش تهرانی )
وساطت زنانه ( گویش تهرانی )
یه ساعت طلبت از من از اون زنونه هاش که دلتُ آب می کنه. ( از نمایش نامه سوگنامه برای تو . جنتی عطائی )
ژغاو. [ ژَ ] ( اِ ) زن فاحشه و قحبه. || قحبه خانه. ( برهان ) .
ژغاو. [ ژَ ] ( اِ ) زن فاحشه و قحبه. || قحبه خانه. ( برهان ) .
ژغاو. [ ژَ ] ( اِ ) زن فاحشه و قحبه. || قحبه خانه. ( برهان ) .
ژغاو. [ ژَ ] ( اِ ) زن فاحشه و قحبه. || قحبه خانه. ( برهان ) .
جاف جاف. ( ص مرکب ) جاف. زن بدکاره. ( شرفنامه ٔ منیری ) . زن فاحشه و قحبه را گویند. ( برهان ) . زنی را گویند که بیک شوی آرام نگیرد و هر روز شوی نو کن ...
جاف جاف. ( ص مرکب ) جاف. زن بدکاره. ( شرفنامه ٔ منیری ) . زن فاحشه و قحبه را گویند. ( برهان ) . زنی را گویند که بیک شوی آرام نگیرد و هر روز شوی نو کن ...
جاف جاف. ( ص مرکب ) جاف. زن بدکاره. ( شرفنامه ٔ منیری ) . زن فاحشه و قحبه را گویند. ( برهان ) . زنی را گویند که بیک شوی آرام نگیرد و هر روز شوی نو کن ...
جاف جاف. ( ص مرکب ) جاف. زن بدکاره. ( شرفنامه ٔ منیری ) . زن فاحشه و قحبه را گویند. ( برهان ) . زنی را گویند که بیک شوی آرام نگیرد و هر روز شوی نو کن ...
بیت اللطف . [ ب َ تُل ْ ل ُ ] ( ع اِ مرکب ) کنایه از لولی خانه . ( غیاث ) ( آنندراج ) . فاحشه خانه . ( یادداشتهای قزوینی ج 4 ص 72 ) . خرابات . خرابات ...
بیت اللطف . [ ب َ تُل ْ ل ُ ] ( ع اِ مرکب ) کنایه از لولی خانه . ( غیاث ) ( آنندراج ) . فاحشه خانه . ( یادداشتهای قزوینی ج 4 ص 72 ) . خرابات . خرابات ...
لولی خانه. [ ن َ / ن ِ ] ( اِ مرکب ) قحبه خانه. ( آنندراج ) . بیت اللطف. بیت النطف. بیت النطاف. رجوع به مجموعه ٔ مترادفات ص 311 شود.
بیت اللطف . [ ب َ تُل ْ ل ُ ] ( ع اِ مرکب ) کنایه از لولی خانه . ( غیاث ) ( آنندراج ) . فاحشه خانه . ( یادداشتهای قزوینی ج 4 ص 72 ) . خرابات . خرابات ...
لولی خانه. [ ن َ / ن ِ ] ( اِ مرکب ) قحبه خانه. ( آنندراج ) . بیت اللطف. بیت النطف. بیت النطاف. رجوع به مجموعه ٔ مترادفات ص 311 شود.
بیت اللطف . [ ب َ تُل ْ ل ُ ] ( ع اِ مرکب ) کنایه از لولی خانه . ( غیاث ) ( آنندراج ) . فاحشه خانه . ( یادداشتهای قزوینی ج 4 ص 72 ) . خرابات . خرابات ...
لولی خانه. [ ن َ / ن ِ ] ( اِ مرکب ) قحبه خانه. ( آنندراج ) . بیت اللطف. بیت النطف. بیت النطاف. رجوع به مجموعه ٔ مترادفات ص 311 شود.
لولی خانه. [ ن َ / ن ِ ] ( اِ مرکب ) قحبه خانه. ( آنندراج ) . بیت اللطف. بیت النطف. بیت النطاف. رجوع به مجموعه ٔ مترادفات ص 311 شود.
زغارو. [ زَ رَ / رو ] ( اِ ) خانه ٔ فواحش و قحبه خانه را گویند. ( برهان ) . جنده خانه. قحبه خانه. خانه ٔ فواحش. ( ناظم الاطباء ) . ژَغارو خانه ای که ...
زغارو. [ زَ رَ / رو ] ( اِ ) خانه ٔ فواحش و قحبه خانه را گویند. ( برهان ) . جنده خانه. قحبه خانه. خانه ٔ فواحش. ( ناظم الاطباء ) . ژَغارو خانه ای که ...
زغارو. [ زَ رَ / رو ] ( اِ ) خانه ٔ فواحش و قحبه خانه را گویند. ( برهان ) . جنده خانه. قحبه خانه. خانه ٔ فواحش. ( ناظم الاطباء ) . ژَغارو خانه ای که ...