پیشنهادهای امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٣,٥٣٢)
Hafta=Have to
gimme=give me
نوردار. ( نف مرکب ) روشن. منور : چو کردی چراغ مرا نوردار ز من باد مشعل کشان دور دار. نظامی.
hostile towards/to
mark sb absent
mark sb absent
Give him/her a round of applause
open up to someone
open up to someone
out of sight , out of mind افسوس که دلبر پسندیده برفت دامن ز کفم چو عمر درچیده برفت از دیده برفت خون ز دل نیز بلی از دل برود هر آنچه از دیده برفت ...
Ma'am
Ma'am
Ma'am
tons of I have tons of work to do
demanding
blind faith
Have faith
Help is on the way
be in the way
be in the way
hairline
?What kind of work do you do? = What line of work are you in
Don't look the other way
Get it off your chest
After you
take order
I'm in tip top shape today
صرفنظر از
false hope
throw caution to the wind ( s )
ادرارخوار. [ اِ خوا / خا ] ( نف مرکب ) راتبه خوار : ملک احسان ترا صد چون سحاب ادرارخوار خرمن فضل ترا صد چون عطارد خوشه چین. سلمان.
ادرارخوار. [ اِ خوا / خا ] ( نف مرکب ) راتبه خوار : ملک احسان ترا صد چون سحاب ادرارخوار خرمن فضل ترا صد چون عطارد خوشه چین. سلمان.
پا سپوختن کسی ؛ حفز: حفزَته ُ برجلها؛ پا سپوخت او را، یعنی با اردنگ و تیپا و نوک پای او را براند.
پا سپوختن کسی ؛ حفز: حفزَته ُ برجلها؛ پا سپوخت او را، یعنی با اردنگ و تیپا و نوک پای او را براند.
پا سپوختن کسی ؛ حفز: حفزَته ُ برجلها؛ پا سپوخت او را، یعنی با اردنگ و تیپا و نوک پای او را براند.
آمرزش خواستن ؛ استغفار. ( زوزنی ) . بخشایش طلبیدن.
شافی ، توبه شنو ، ( کشیش ) اقرار نیوش به نقل از فرهنگ نشر نو
خرده زر ؛ براده طلا : وگر خرده زر ز دندان گاز بیفتد به شمعش بجویند باز. سعدی.
کنونین
کنونین
درخواستن گناه کسی ؛ شفاعت او کردن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) .
درخواستن گناه کسی ؛ شفاعت او کردن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) .
. . . . . . . . . mount/launch a challenge to
mount/launch a challenge
. . . . . . . . . mount/launch a challenge to
. . . . . . . . . mount/launch a challenge to
Blend of Merkel Machiavellian ( humorous ) Pertaining to the tactics of German Chancellor Angela Merkel
"pen down" generally means writing your thoughts on a piece of paper but in this case, "pen down" becomes the words used to make a conclusion. It was ...
pen down
استفاده از این اصطلاح در کتاب سیر و سلوک زائر