پیشنهادهای امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٣,٥٣٢)
بر موجب ؛ به موجب. طبق. برابر. ( یادداشت مؤلف ) : بر موجب آنچه می خواند کار می کرد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 664 ) . بر موجب التماس او آن ملطفات را به ...
بر چه موجب ؛ به چه صورت. به چه طریق. چگونه. بر چه وجه. بر چه اصل و طریقه : منتظر آن که از حضرت به چه موجب مثال دهند. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 59 ) .
بر چه موجب ؛ به چه صورت. به چه طریق. چگونه. بر چه وجه. بر چه اصل و طریقه : منتظر آن که از حضرت به چه موجب مثال دهند. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 59 ) .
بر چه موجب ؛ به چه صورت. به چه طریق. چگونه. بر چه وجه. بر چه اصل و طریقه : منتظر آن که از حضرت به چه موجب مثال دهند. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 59 ) .
بر چه موجب ؛ به چه صورت. به چه طریق. چگونه. بر چه وجه. بر چه اصل و طریقه : منتظر آن که از حضرت به چه موجب مثال دهند. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 59 ) .
بر چه موجب ؛ به چه صورت. به چه طریق. چگونه. بر چه وجه. بر چه اصل و طریقه : منتظر آن که از حضرت به چه موجب مثال دهند. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 59 ) .
بر چه موجب ؛ به چه صورت. به چه طریق. چگونه. بر چه وجه. بر چه اصل و طریقه : منتظر آن که از حضرت به چه موجب مثال دهند. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 59 ) .
بر آن موجب ؛ بدان سبب. بدان جهت. به طریقی که. بدان صورت.
بر آن موجب ؛ بدان سبب. بدان جهت. به طریقی که. بدان صورت.
بر آن موجب ؛ بدان سبب. بدان جهت. به طریقی که. بدان صورت.
بر آن موجب ؛ بدان سبب. بدان جهت. به طریقی که. بدان صورت.
بر آن موجب ؛ بدان سبب. بدان جهت. به طریقی که. بدان صورت.
به موجب . . . . . . . . . . . .
به موجب . . . . . . . . . . . . .
برموجب عادت ؛ برحسب عادت. ( ناظم الاطباء ) .
اعلان
نو یافته وحدت
پریدوش ؛ دو شب پیش از امشب.
پریدوش. [ پ َ ] ( ق مرکب ) شب پیش از دوش. پریشب. این لفظ قیاساً باید چنین باشد. مرکب از دو جزء پری و دوش اما در فرهنگها پرندوش است و پریدوش دیده نشده ...
نقابدار. [ ن ِ ] ( نف مرکب ) مستور. پرده پوش. ( آنندراج ) . که نقاب بر رخ افکنده است تا شناخته نشود. نقاب پوش. که رخ در نقاب نهفته است. ماسک دار : خو ...
نقابدار. [ ن ِ ] ( نف مرکب ) مستور. پرده پوش. ( آنندراج ) . که نقاب بر رخ افکنده است تا شناخته نشود. نقاب پوش. که رخ در نقاب نهفته است. ماسک دار : خو ...
حکایت کردن. [ ح ِ ی َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) نقل کردن. حدیث کردن. قصه کردن. یاد کردن : آنچه در غیبتت ای دوست بمن میگذرد نتوانم که حکایت کنم الا بحضور. ...
حکایت کردن. [ ح ِ ی َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) نقل کردن. حدیث کردن. قصه کردن. یاد کردن : آنچه در غیبتت ای دوست بمن میگذرد نتوانم که حکایت کنم الا بحضور. ...
حکایت کردن. [ ح ِ ی َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) نقل کردن. حدیث کردن. قصه کردن. یاد کردن : آنچه در غیبتت ای دوست بمن میگذرد نتوانم که حکایت کنم الا بحضور. ...
حکایت کردن. [ ح ِ ی َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) نقل کردن. حدیث کردن. قصه کردن. یاد کردن : آنچه در غیبتت ای دوست بمن میگذرد نتوانم که حکایت کنم الا بحضور. ...
دوبهم اندازی . [ دُ ب ِ هََ اَ ] ( حامص مرکب ) عمل و حالت دوبهم انداز. دوبهم زنی . دوبرهم زنی . تفتین . ذات البین . ( یادداشت مؤلف ) .
دولو. [ دُ ] ( ص مرکب ) مضاعف. || تاشده و دولا شده و آستر شده. ( ناظم الاطباء ) . هر چیز دولا. ( لغت محلی شوشتر ) .
سکنا داشتن
سکنا داشتن
سکنا داشتن
مشروب شدن=آبیاری شدن
در احوالِ . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
در احوالِ . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
در احوالِ . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
در احوال . . . . . . . . . . . . . .
در احوالِ . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
در احوالِ . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
در احوالِ . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
به طبع رسیدن
به طبع رسیدن
نرم رفتن. [ ن َ رَ ت َ ] ( مص مرکب ) ملایم رفتن. آهسته رفتن. ( ناظم الاطباء ) . به آهستگی رفتن. بی شتاب رفتن. به تأنی رفتن. به آرامی رفتن. آرام رفتن ...
داستان شدن. [ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) مشهور شدن. شهره گشتن. بلندآوازه گشتن : به ایران و توران بر راستان شد آن شهر خرم یکی داستان. فردوسی. از مردمی میا ...
نرم رفتن. [ ن َ رَ ت َ ] ( مص مرکب ) ملایم رفتن. آهسته رفتن. ( ناظم الاطباء ) . به آهستگی رفتن. بی شتاب رفتن. به تأنی رفتن. به آرامی رفتن. آرام رفتن ...
نرم رفتن. [ ن َ رَ ت َ ] ( مص مرکب ) ملایم رفتن. آهسته رفتن. ( ناظم الاطباء ) . به آهستگی رفتن. بی شتاب رفتن. به تأنی رفتن. به آرامی رفتن. آرام رفتن ...
ذیل کوه=دامنهٔ کوه و آن بیابان سر بسر در ذیل کوه بر خلایق گشته موسی با شکوه.
ذیل کوه=دامنهٔ کوه و آن بیابان سر بسر در ذیل کوه بر خلایق گشته موسی با شکوه. مولوی.
از سر گرفتن
بدون أخذ نتیجه
مختارکار ؛ اختیاردارنده در کارها. پیشکار و کارگزار و عامل و امین و وکیل. ( ناظم الاطباء ) .
مختارکاری ؛ مباشرت و وکالت و نیابت. ( ناظم الاطباء ) .