پیشنهادهای امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٣,٥٤٤)
کنونین
کنونین
درخواستن گناه کسی ؛ شفاعت او کردن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) .
درخواستن گناه کسی ؛ شفاعت او کردن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) .
. . . . . . . . . mount/launch a challenge to
. . . . . . . . . mount/launch a challenge to
mount/launch a challenge
. . . . . . . . . mount/launch a challenge to
Blend of Merkel Machiavellian ( humorous ) Pertaining to the tactics of German Chancellor Angela Merkel
"pen down" generally means writing your thoughts on a piece of paper but in this case, "pen down" becomes the words used to make a conclusion. It was ...
pen down
استفاده از این اصطلاح در کتاب سیر و سلوک زائر
in black and white
in black and white
in black and white
do amiss
do amiss
do amiss
take sth in ( one's ) hand
take sth in ( one's ) hand
in this day and age
in this day and age
cash - flow
all hands on deck
on course
ropes knowledge of how to do something; how to work something
ropes knowledge of how to do something; how to work something
ropes knowledge of how to do something; how to work something
recommended acts
obligatory acts
let ( someone or something ) slip by
let ( someone or something ) slip by
May Godbless him and his household and give the peace
( May Godbless him and his household and give the peace
دانشی مرد. [ ن ِ م َ ] ( اِ مرکب ) دانا مرد. مرد عالم. مردی از اهل علم. مردی دانشور : دگر آنکه دارد بیزدان سپاس بود دانشی مرد نیکی شناس. فردوسی. ای ...
دانشی مرد. [ ن ِ م َ ] ( اِ مرکب ) دانا مرد. مرد عالم. مردی از اهل علم. مردی دانشور : دگر آنکه دارد بیزدان سپاس بود دانشی مرد نیکی شناس. فردوسی. ای ...
دانشی مرد. [ ن ِ م َ ] ( اِ مرکب ) دانا مرد. مرد عالم. مردی از اهل علم. مردی دانشور : دگر آنکه دارد بیزدان سپاس بود دانشی مرد نیکی شناس. فردوسی. ای ...
دانشی مرد. [ ن ِ م َ ] ( اِ مرکب ) دانا مرد. مرد عالم. مردی از اهل علم. مردی دانشور : دگر آنکه دارد بیزدان سپاس بود دانشی مرد نیکی شناس. فردوسی. ای ...
دختندر. [ دُ ت َ دَ ] ( اِ مرکب ) دختر شوی از زن دیگر باشد. ( جهانگیری ) ( برهان ) ( آنندراج ) . نادختری. دختر شوی از زنی دیگر. ( یادداشت مؤلف ) . | ...
دختندر. [ دُ ت َ دَ ] ( اِ مرکب ) دختر شوی از زن دیگر باشد. ( جهانگیری ) ( برهان ) ( آنندراج ) . نادختری. دختر شوی از زنی دیگر. ( یادداشت مؤلف ) . | ...
مردم زاد. [ م َ دُ ] ( ن مف مرکب ) آدمیزاد. ( برهان قاطع ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) ( رشیدی ) ( جهانگیری ) . زاده ٔ آدمی . انسان . ( ناظم الاطباء ) ...
مردم زاد. [ م َ دُ ] ( ن مف مرکب ) آدمیزاد. ( برهان قاطع ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) ( رشیدی ) ( جهانگیری ) . زاده ٔ آدمی . انسان . ( ناظم الاطباء ) ...
مردم زاد. [ م َ دُ ] ( ن مف مرکب ) آدمیزاد. ( برهان قاطع ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) ( رشیدی ) ( جهانگیری ) . زاده ٔ آدمی . انسان . ( ناظم الاطباء ) ...
به معرض نمایش گذاشتن
جمع قریه = قراء
جمع قریه = قراء
جمع قریه = قراء
جمع قریه = قراء
جمع قریه = قراء
غیاباً ؛ در غیاب. در قفا. در نهانی. در عدم حضور. در غیبت.