پیشنهادهای امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٢,٤٢٨)
رنگش مثل اطلس شدن ؛ سخت سرخ شدن از شرم.
رنگش مثل اطلس شدن ؛ سخت سرخ شدن از شرم.
اطلس فلک ؛ کنایه از آسمان. فلک اطلس : ز اطلس فلکم پرده در طنبی است بطاقچه مه و خور جام و کاسه حلبی است. نظام قاری ( دیوان البسه ص 49 ) . ز اطلس فلک ...
اطلس سیاه ؛ شب تاریک. ( آنندراج ) . و رجوع به مجموعه مترادفات ص 222 شود.
just my luck
just my luck
You asked for it!
Press one's luck
Loaded* = DRUNK [not before noun] American English informal very drunk
Loaded* = DRUNK [not before noun] American English informal very drunk
reek of
cut out for ( someone or something )
cut out for ( someone or something )
wiped out
wiped out
wiped out
wiped out
hell no
when hell freezes over and the devil learns to ( ice ) skate
be no match for somebody/something
get ( one's ) hopes up
get ( one's ) hopes up
between you and me = ( also between ourselves ) Between you and me, I think Schmidt’s about to resign.
مثل آستین رنگرز ؛ به الوان. رنگارنگ.
بالا زدن قیمت ؛ ترقی کردن بها. افزایش یافتن بها.
بالا زدن قیمت ؛ ترقی کردن بها. افزایش یافتن بها.
بالا زدن آب ؛ ارتفاع گرفتن آب. برآمدن آب چنانکه در رودخانه و چاه و غیر آن. مَدّ آب. بالا آمدن آب. || فوران کردن و جستن آب و امثال آن : فواره بالا زد ...
بالا زدن پرده ؛ پرده را بکنار زدن. برچیدن پرده. برداشتن دامن پرده.
بالا زدن آب ؛ ارتفاع گرفتن آب. برآمدن آب چنانکه در رودخانه و چاه و غیر آن. مَدّ آب. بالا آمدن آب. || فوران کردن و جستن آب و امثال آن : فواره بالا زد ...
بالا زدن آب ؛ ارتفاع گرفتن آب. برآمدن آب چنانکه در رودخانه و چاه و غیر آن. مَدّ آب. بالا آمدن آب. || فوران کردن و جستن آب و امثال آن : فواره بالا زد ...
آفتاب برزدن ؛ طلوع کردن. طالع شدن. دمیدن : گاه سحر بود کنون سخت زود برزند از مغرب تیغ آفتاب. ناصرخسرو.
آفتاب برزدن ؛ طلوع کردن. طالع شدن. دمیدن : گاه سحر بود کنون سخت زود برزند از مغرب تیغ آفتاب. ناصرخسرو.
آفتاب برزدن ؛ طلوع کردن. طالع شدن. دمیدن : گاه سحر بود کنون سخت زود برزند از مغرب تیغ آفتاب. ناصرخسرو.
این برآن آن براین برزدن ؛ بجان هم انداختن. به روی هم داشتن دو تن را : زهر کس همی خواسته بستدی همی این بر آن آن بر این برزدی. فردوسی. همی این بر آن ...
چنگ برزدن ؛ دست بردن : بقندیل قدیمان درزدن سنگ بکالای یتیمان برزدن چنگ. نظامی.
بالا زدن. [ زَ دَ ] ( مص مرکب ) برداشتن. برگرفتن. بالا گرفتن. || ورمالیدن ، چنانکه آستین یا دامن و غیره را. برزدن.
ورمالیده. [ وَ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) دامن و یا پاچه و آستین بالاکرده شده. || رسواشده و گریخته از شرم. ( آنندراج از مجمع التماثیل ) .
one's toast
toasted
toasted = drunk
خیط ابیض. [ خ َ طِ اَب ْ ی َ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از صبح صادق. ( منتهی الارب ) . || کنایه از سفیدی روز. ( یادداشت مؤلف ) .
ختان النساء. [ خ ِ نُن ْ ن ِ ] ( ع اِ مرکب ) بریدن شفتین صغرای شرم زن. بریدن دو لبه پایین شرم زن .
ختان النساء. [ خ ِ نُن ْ ن ِ ] ( ع اِ مرکب ) بریدن شفتین صغرای شرم زن. بریدن دو لبه پایین شرم زن .
ختان. [ خ َ ت ْ تا ] ( ع ص ) ختنه کننده. ( از ناظم الاطباء ) .
ختانی. [ خ َت ْ تا ] ( حامص ) شغل ختنه کردن. ( از ناظم الاطباء ) . عمل ختنه کردن.
in a heartbeat
in a heartbeat
hold your tongue
Recall
what's done is done