پیشنهادهای امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٢,٤٢٨)
what's done is done
Those were the days
eat your word take that back
take that back!
be all wet
بسختی داشتن ؛ در مضیقه و عسرت نگه داشتن : یکی از پادشاهان پیشین در رعایت مملکت سستی کردی و لشکر بسختی داشتی. ( گلستان ) . - بسختی گذاشتن ؛ در عسرت ...
بسختی داشتن ؛ در مضیقه و عسرت نگه داشتن : یکی از پادشاهان پیشین در رعایت مملکت سستی کردی و لشکر بسختی داشتی. ( گلستان ) . - بسختی گذاشتن ؛ در عسرت ...
بسختی داشتن ؛ در مضیقه و عسرت نگه داشتن : یکی از پادشاهان پیشین در رعایت مملکت سستی کردی و لشکر بسختی داشتی. ( گلستان ) . - بسختی گذاشتن ؛ در عسرت ...
بسختی داشتن ؛ در مضیقه و عسرت نگه داشتن : یکی از پادشاهان پیشین در رعایت مملکت سستی کردی و لشکر بسختی داشتی. ( گلستان ) . - بسختی گذاشتن ؛ در عسرت ...
بسختی داشتن ؛ در مضیقه و عسرت نگه داشتن : یکی از پادشاهان پیشین در رعایت مملکت سستی کردی و لشکر بسختی داشتی. ( گلستان ) .
سخت پنجه. [س َ پ َ ج َ / ج ِ ] ( ص مرکب ) قوی پنجه. || مجازاً، کنایه از ممسک و بخیل. ( آنندراج ) : از سخت پنجه زر نستاند مگر عوان یک تن تواند آنکه جو ...
سخت پنجه. [س َ پ َ ج َ / ج ِ ] ( ص مرکب ) قوی پنجه. || مجازاً، کنایه از ممسک و بخیل. ( آنندراج ) : از سخت پنجه زر نستاند مگر عوان یک تن تواند آنکه جو ...
سخت پیمان. [ س َ پ َ / پ ِ ] ( ص مرکب ) آنکه در پیمان خود وفادار باشد. با وفا. عهد ناشکن : سخت پیمان بود در دین. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 310 ) . دوست ...
سخت پنجه. [س َ پ َ ج َ / ج ِ ] ( ص مرکب ) قوی پنجه. || مجازاً، کنایه از ممسک و بخیل. ( آنندراج ) : از سخت پنجه زر نستاند مگر عوان یک تن تواند آنکه جو ...
سخت پای. [ س َ ] ( ص مرکب ) کنایه از توانا و ثابت قدم. ( آنندراج ) . ستور که قوائم آن سخت بود : سخت پای و ضخم ران و راست دست و گردسم تیزگوش و پهن پشت ...
be all wet
no dice
no dice
dice with death
a throw of the dice
a throw of the dice
Holy moley
call house
call house
call house
call house
call house
call house
go climb a tree go fly a kite
go climb a tree go fly a kite
go climb a tree go fly a kite
go climb a tree go fly a kite
go chase yourself
go chase yourself
( just ) in case = American English if In case I’m late, start without me.
( just ) in case = American English if In case I’m late, start without me.
Get someone’s goat
Get someone’s goat
شنگ ماهی. [ ش َ ] ( اِ مرکب ) دلفین و سگ ماهی. ( ناظم الاطباء ) .
شنگرف سودن بر لاجورد، یا شنگرف بر لاجورد باریدن ؛ کنایه از نمودار شدن سرخی صبح است بر فلک. ( از آنندراج ) : چنان شد که تاریک شد چشم مرد ببارید شنگرف ...
معنی اصطلاح - > پالان / پالون کسی کج بودن 1 - پاک دامن نبودن؛ با مردان بیگانه رابطه داشتن؛ شنگیدن 2 - دین راستین نداشتن؛ کافر بودن مثال: 1 - همه می د ...
معنی اصطلاح - > پالان / پالون کسی کج بودن 1 - پاک دامن نبودن؛ با مردان بیگانه رابطه داشتن؛ شنگیدن 2 - دین راستین نداشتن؛ کافر بودن مثال: 1 - همه می د ...
پالان . ( اِ ) سُرین. نشیمن گاه. شرم ِ زن ؟ : وقتی بر سر منبر تذکیر میگفت [ صدرالدین عمربن محمد خرم آبادی ] و سخن گرم شده بود و پیوسته عادت داشتی که ...
پالان . ( اِ ) سُرین. نشیمن گاه. شرم ِ زن ؟ : وقتی بر سر منبر تذکیر میگفت [ صدرالدین عمربن محمد خرم آبادی ] و سخن گرم شده بود و پیوسته عادت داشتی که ...
راحول. ( ع اِ ) پالان شتر. ج ، راحولات. در قولی از فرزدق پالان منقش است. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) . رجوع به راحولات شود.
راحول. ( ع اِ ) پالان شتر. ج ، راحولات. در قولی از فرزدق پالان منقش است. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) . رجوع به راحولات شود.
مطلاق. [ م ِ ] ( ع ص ) مطلیق. مرد بسیار طلاق دهنده. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از مهذب الاسماء ) . || ن ...
مطلاق. [ م ِ ] ( ع ص ) مطلیق. مرد بسیار طلاق دهنده. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از مهذب الاسماء ) . || ن ...