پیشنهاد‌های امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٢,٤٢٨)

بازدید
٥,٩٠٨
تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

peace out

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مؤسی. [ م ُ ءَس ْ سی ] ( ع ص ) نعت فاعلی از تأسیة. تعزیت دهنده. تسلی دهنده.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

شبان وادی اَیْمَن ؛ کنایه از حضرت موسی ( ع ) هست که ده سال شبانی حضرت شعیب کرد و شعیب دختر خود را نامزد وی کرد. ( از غیاث اللغات ) ( از برهان ) : شبا ...

پیشنهاد
٠

شبان وادی اَیْمَن ؛ کنایه از حضرت موسی ( ع ) هست که ده سال شبانی حضرت شعیب کرد و شعیب دختر خود را نامزد وی کرد. ( از غیاث اللغات ) ( از برهان ) : شبا ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

شبان وادی اَیْمَن ؛ کنایه از حضرت موسی ( ع ) هست که ده سال شبانی حضرت شعیب کرد و شعیب دختر خود را نامزد وی کرد. ( از غیاث اللغات ) ( از برهان ) : شبا ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شبان وادی اَیْمَن ؛ کنایه از حضرت موسی ( ع ) هست که ده سال شبانی حضرت شعیب کرد و شعیب دختر خود را نامزد وی کرد. ( از غیاث اللغات ) ( از برهان ) : شبا ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گالش. [ ل َ / ل ِ ] ( اِ ) در لهجه مازندرانی و گیلکی شبان گاو را گویند چنانکه کرد در همانجا شبان گوسفند است. گاودار. گله دار.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گالش. [ ل َ / ل ِ ] ( اِ ) در لهجه مازندرانی و گیلکی شبان گاو را گویند چنانکه کرد در همانجا شبان گوسفند است. گاودار. گله دار.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گالش. [ ل َ / ل ِ ] ( اِ ) در لهجه مازندرانی و گیلکی شبان گاو را گویند چنانکه کرد در همانجا شبان گوسفند است. گاودار. گله دار.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گالش. [ ل َ / ل ِ ] ( اِ ) در لهجه مازندرانی و گیلکی شبان گاو را گویند چنانکه کرد در همانجا شبان گوسفند است. گاودار. گله دار.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گالش. [ ل َ / ل ِ ] ( اِ ) در لهجه مازندرانی و گیلکی شبان گاو را گویند چنانکه کرد در همانجا شبان گوسفند است. گاودار. گله دار.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گالش. [ ل َ / ل ِ ] ( اِ ) در لهجه مازندرانی و گیلکی شبان گاو را گویند چنانکه کرد در همانجا شبان گوسفند است. گاودار. گله دار.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خاربن. [ ب ُ ] ( اِ مرکب ) بته خار. ج ، خاربنان : ور خاربنی بیند در دشت بترسد گوید مگر آن خار ز خیل تو سواریست. فرخی. کبکان بی آزار که در کوه بلندن ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نقش بی غبار ؛ کنایه از دعای مظلومان است ظالم را. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) . دعائی که مظلوم درباره ظالم کند. ( ناظم الاطباء ) .

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نقش بی غبار ؛ کنایه از دعای مظلومان است ظالم را. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) . دعائی که مظلوم درباره ظالم کند. ( ناظم الاطباء ) .

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دو صد ساله ؛ دویست ساله : باران دوصد ساله فروننشاند این گرد بلا را که برانگیخته ای. عمادی ( از سندبادنامه ) .

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دو صد. [ دُ ص َ ] ( عدد مرکب ، ص مرکب ، اِ مرکب ) دویست. دو دفعه صد. ( ناظم الاطباء ) : چرا عمر کرکس دو صد سال ویحک نماندز سالی فزونتر پرستو. رودکی. ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دو صد. [ دُ ص َ ] ( عدد مرکب ، ص مرکب ، اِ مرکب ) دویست. دو دفعه صد. ( ناظم الاطباء ) : چرا عمر کرکس دو صد سال ویحک نماندز سالی فزونتر پرستو. رودکی. ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

A nickname for the US city of Pittsburgh, Pennsylvania, literally due to the high number of bridges it contains.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بُن گَرد

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کشتیار. [ ک ُت ْ ] ( ص مرکب ) ملتمس. خواهشگر. - کشتیار کسی شدن ؛ سخت بدو التماس کردن. سخت اصرار و الحاح کردن. نهایت درجه ابرام و اصرار با مهربانی ک ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کشتیار. [ ک ُت ْ ] ( ص مرکب ) ملتمس. خواهشگر. - کشتیار کسی شدن ؛ سخت بدو التماس کردن. سخت اصرار و الحاح کردن. نهایت درجه ابرام و اصرار با مهربانی ک ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کشتیار. [ ک ُت ْ ] ( ص مرکب ) ملتمس. خواهشگر. - کشتیار کسی شدن ؛ سخت بدو التماس کردن. سخت اصرار و الحاح کردن. نهایت درجه ابرام و اصرار با مهربانی ک ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کشتیار. [ ک ُت ْ ] ( ص مرکب ) ملتمس. خواهشگر. - کشتیار کسی شدن ؛ سخت بدو التماس کردن. سخت اصرار و الحاح کردن. نهایت درجه ابرام و اصرار با مهربانی ک ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شغال مردگی

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زله شدن : به ستوه آمدن، خسته و عاجز شدن. به جان آمدن . به تنگ آمدن

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ذله شدن : به ستوه آمدن، خسته و عاجز شدن. به جان آمدن . به تنگ آمدن

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ذله شدن : به ستوه آمدن، خسته و عاجز شدن. به جان آمدن . به تنگ آمدن

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ذله شدن : به ستوه آمدن، خسته و عاجز شدن. به جان آمدن . به تنگ آمدن

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ذله شدن : به ستوه آمدن، خسته و عاجز شدن. به جان آمدن . به تنگ آمدن

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ذله شدن : به ستوه آمدن، خسته و عاجز شدن. به جان آمدن . به تنگ آمدن

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ذله شدن : به ستوه آمدن، خسته و عاجز شدن. به جان آمدن . به تنگ آمدن

پیشنهاد
٠

معنی اصطلاح - > دل کسی برای کسی / چیزی غنج زدن بسیار آرزومند / مشتاق رسیدن به کسی یا چیزی بودن مثال: وقتی از جلوی چلوکبابی رد می شدیم، از نگاهش فهمید ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

حال ندار

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حال ندار

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حال ندار

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حال ندار

پیشنهاد
٠

معنی اصطلاح - > تومنی هفت صنار فرق / تفاوت داشتن تفاوت بسیار داشتن؛ برتر / بهتر بودن مثال: ما جنس بنجل نمی فروشیم، جنس های ما تومنی هفت صنار با این آ ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پک و پوز. [ پ َ ک ُ ] ( اِ مرکب ، از اتباع ) پک و پوزه ، از اتباع. بصورت تحقیر، در تداول عوام ، شکل. ریخت. هیأت ظاهری. صورت ظاهر کسی اعم از بدن و لب ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پک و پوز. [ پ َ ک ُ ] ( اِ مرکب ، از اتباع ) پک و پوزه ، از اتباع. بصورت تحقیر، در تداول عوام ، شکل. ریخت. هیأت ظاهری. صورت ظاهر کسی اعم از بدن و لب ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پک و پوز. [ پ َ ک ُ ] ( اِ مرکب ، از اتباع ) پک و پوزه ، از اتباع. بصورت تحقیر، در تداول عوام ، شکل. ریخت. هیأت ظاهری. صورت ظاهر کسی اعم از بدن و لب ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

پک و پوز. [ پ َ ک ُ ] ( اِ مرکب ، از اتباع ) پک و پوزه ، از اتباع. بصورت تحقیر، در تداول عوام ، شکل. ریخت. هیأت ظاهری. صورت ظاهر کسی اعم از بدن و لب ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پرستاران خیال ؛ کنایه از شعرا و صاحبان نظم و نثر باشد. ( برهان ) .

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ماهی خانه

پیشنهاد
٠

کارخانهٔ آهن آبکنی ( ناصرالدین شاه )

پیشنهاد
٠

کارخانهٔ آهن آبکنی ( ناصرالدین شاه )

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کارخانه چین. [ ن َ / ن ِ ی ِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نگارستان چین : آن پری پیکر حصارنشین بود نقاش کارخانه چین. نظامی ( هفت پیکر ص 219 ) .

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

صراف سخن: سخن شناس کان سخن ما و زر خویش داشت هر دو به صراف سخن پیش داشت کز سخن تازه و زرّّ کهن گفت چه به؟ گفت سخن به، سخن معدن سخن ما و طلای خویش را ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

صراف سخن: سخن شناس کان سخن ما و زر خویش داشت هر دو به صراف سخن پیش داشت کز سخن تازه و زرّّ کهن گفت چه به؟ گفت سخن به، سخن معدن سخن ما و طلای خویش را ...