پیشنهادهای ژاسپ (٢,١٧٦)
قصابی = سَتاوین
حس = سَتَرسا
تشویش = سُتُرکِش
سِتَنج ها
سِتَنج
اسم مصدر از ستوردن
محور = آسه ، سُتونه ، تَزرِه
سُتونه = محور و مدار
سَج = صورت ، رخساره
مسلح = سَجاکَند
فریز = سَجام / شَجام
سَجاهَر = قرین و نظیر و همانند
سُخ = خوب و نیک
لجاجت به فارسی = سِخال
سخت پای
ثابت = سخت ساق
سُخش = از سخنیدن ، به معنی گفتار
سَخش= برق و درخشش
سُداب = قوت و قدرت
در گذشته در فارسی نیز به جای هزار پا ، صد پا گفته میشده
بعضی ها با اعتماد به نفس کامل جوری نظر مینویسند که انگار. . . . روی سخن با شماست آقای رضایی! در چندین جا این را نوشته ای! اینقدر درک ا ین که زبان های ...
از "سِنود" در فارسی به معنی ابر آمده
" آوه " واژه ای کهن در فارسی به معنی تنور است.
در پهلوی "اوی بَغ" می گفتند.
رقیب ، حریف
آوَهَن = قلعه ، خانه ، دژ
دوار = سَرال
سربستی = آزادی ، معافی و نجات
سرپر
سرجا : صندلی مخصوص صاحب ضیافت در کنار میز ، مهم ترین جای میز
سرچکادی
سرچکادی
سردور
سرگذر
سَرَندیدن = 1 - نشتن در حالیکه یک پا روی پای دیگر قرار گیرد. 2 - آبیاری کردن
سرنوبه
سرنگیدن
سَرواده
سَروب
عصر ( دوران ) = سروبند
برابر فارسی عهد ( به معنی دوران ) = سَروبند عهد ( پیمان ) = پیغون
سَروَرسیدن
سَروَرَسیدن= به کار برده شدن ، استعمال شدن
سفرنگ
سُکَر = بشقاب ، دوری
جماع = آمیغ ، سِکَند ، تن آمیزی ، سِپوزش
سِکزیدن = 1 - تاختن و دویدن و دواندن 2 - پریدن و جستن 3 - لگد زدن ، جفتک زدن 4 - سرکش شدن ، نافرمانی کردن 5 - بد و شرور شدن ، پلید شدن
سِگار
به فارسی "سَگایی" ، با نام علمی "Coitus More Ferarum" ، روش آمیغ سگان