پیشنهادهای ژاسپ (٣,٧٧٢)
گُلانِش = پاشش
سیاه = گلاه
گلبت. [ گ َ ب َ ] ( اِ ) کشتی بزرگ باشد. کرو. [ ک ِ رَ ] ( اِ ) کشتی کوچک ، و آن را سنبک نیز گویند.
برآزمایی = تجربه
برآزمایشی = تجربی
براندودن = مسدود کردن به وسیله ی پُرکردن
گل خله
گُلدُم
گلغر. [ گ ُغ َ ] ( اِ ) پشم نرمی باشد که از بن موی بز به شانه برآرند و از آن شال بافند. آن موی را کرک و کلک و تبت و تبد، نیز گویند
گلغیچه. [ گ ُ چ َ / چ ِ ] ( اِ ) گلغچه. ( حاشیه برهان قاطع چ معین ) . بمعنی گلغچه است که جنبانیدن انگشتان باشد در زیر بغل تا بخنده آیند. ( برهان ) . ...
گلفهشنگ. [ گ ُ ف َ ش َ ] ( اِ ) آبی که در فروریختن از جای بلندی یخ بسته باشد مانند یخ زیر ناودان. ( برهان ) ( آنندراج ) . آنرا دنگداله نیز گویند.
گلگل = نوعی لیمو بسیار ترش
گلوج. [ گ َ ] ( اِ ) نانی که در آتش یا خاکستر تنور افتاده و سوخته باشد.
گُلوده = پُر شده ر. ک "گُلودن"
گلوژ. [ گ ِ ] ( اِ ) فندق و معرب آن جلوز است.
گلوشه. [ گ َ ش َ / ش ِ ] ( اِ ) زخم.
گلوند. [ گ َل ْ وَ ] ( اِ ) مرسله را گویند یعنی هر چیز که بطریق تحفه و هدیه بجایی فرستند. || چیزی باشد که آنرا مانند گلوبند از جوز و انجیر سازند و بج ...
گماشه
گمانه. [ گ ُ ن َ / ن ِ ] ( اِ ) مسبار. آلتی که با آن عمق را تعیین میکنند. ( فرهنگستان ) .
سنجینه = سنجه
گنگ. [ گ ُ ] ( اِ ) لوله ای که به جهت راه آب از سفال سازند ودر زیر زمین به هم وصل کنند. ( برهان
گنگبار. [ گ َ ] ( اِ مرکب ) مجمع الجزایر
گنگل. [ گ َ گ َ ] ( اِ ) هزل و ظرافت و مزاح و مسخرگی. ( از برهان ) . ( رشیدی )
گواب. [ گ َ ] ( اِ مرکب ) حدقه چشم. ( آنندراج ) . خانه چشم. ( ناظم الاطباء ) .
گواسه. [ گ ُ س َ / س ِ ] ( اِ ) صفت و گونه. ( انجمن آرا ) ( آنندراج )
گواشمه. [ گ َ م َ / م ِ ] ( اِ ) دامنی را گویند. و آن مقنعه و روپاکی باشد که زنان بر سر اندازند. ( برهان ) . مقنعه باشد که زنان بر سر اندازند. ( جهان ...
گوبشا. [ ب َ ] ( هزوارش ، اِ ) به زبان زند و پازند انگبین را خوانند، و به عربی عسل خوانند. ( برهان ) . هزوارش گوبشیا ، پهلوی انگمن ( انگبین ) �یونکر ...
گوبیا. ( هزوارش ، اِ ) بر وزن لوبیا، به لغت زند و پازند زبان را گویند، و به عربی لسان خوانند. ( برهان ) . گوبیا ( زبان ) �بندهشن چ یوستی ص 222�. در پ ...
گوتیز / گونیز . [ گ َ / گُو ] پیمانه .
گورابه. [ ب َ / ب ِ ] ( اِ ) گنبدی را گویندکه بر سر قبرها سازند. ( برهان )
گورش = نام ستاک از گوریدن
گورایی = گورندگی ، آشوب
گورا = گورنده
هزارپا = گوخزه ، گوشخیزک ، گوشوَرَک ، گوش سُنب ، گوش خزک ، گوش رُوَک
کورن. [ رَ ] ( اِ ) رمه. گله. ( از ناظم الاطباء ) ( از اشتینگاس ) . گوگَل / گوباره = گله ی گاو
گول. [ گ َ / گُو ] ( اِ ) پشمینه ای است با مویهای آویخته و آن را درویشان پوشند، و به عربی دلق گویند. ( برهان قاطع ) ( سروری ) ( سراج اللغات ) ( رشیدی ...
گونا. ( اِ ) به لغت زند و پازند بره و بچه گوسفند.
گونا. ( اِ ) به لغت زند و پازند بره و بچه گوسفند.
پیادانِش
پیادانشمند
پیادانش
پیادانشیک
لرگ لاک
درود ، جای دیگری نوشته بودید ، پاسخ گفتم.
گیم = چشته ای از گوشت یا کرم که بر سر قلاب کنند گرفتن ماهی را. ( یادداشت مؤلف ) . آنچه از خوردنی یا کرم و یا گوشت که برای فریفتن ماهی بر سر قلاب ماه ...
لار
لامان. ( هزوارش ، اِ ) به زبان زند و پازند نان را گویند و به عربی خبز خوانند. ( برهان ) . مصحف لحمان ؛ هزوارش نان و نیز به معنی غذا. ( دهارله )
پیچیده تن = دارای بدن ورزیده و ماهیچه های برجسته
لانیدن
لاویدن. [ دَ ] ( مص ) گرفتن. اخذ. جایزه گرفتن. ستدن