پیشنهادهای ژاسپ (٣,٧٧٢)
روستا = کُلی ، دِه
کلما. [ ک َ ] ( هزوارش ، اِ ) به لغت زند وپازند درخت انگور را گویند. ( برهان ) .
ماده هُنایه
کلیاس. [ ک ِل ْ ] ( اِ ) مستراحی که بر بالای بام سازند و کاریز آن بر زمین باشد. ( فرهنگ فارسی معین )
کلیک. [ ک ِ ] ( ص ) ( اِ ) بمعنی انگشت کوچک بود که به عربی خنصر گویند. ( برهان ) . انگشت کهین. کالوچ. انگشت خردک. انگشتک. کریشک . ( آنندراج ) . ( فره ...
اَفسِفارِش = اَپسِپارِش ، تسلیم ، سپردگی ، واگذاری
آپَسیهانِش = تخریب ، خرابی
کنار. [ ک َ ] ( اِ ) در اصطلاح صوفیه دریافتن اسرار توحید و دوام و مراقبه را گویند.
کنجک. [ ک ُ ج َ] ( ص ) هر چیز غریب و تازه و نو را گفته اند که دیدن آن مردم را خوش آید و به عربی طرفه گویند. ( برهان ) . بسیار بدیع که آدمی را از دیدن ...
کنجه. [ ک َ ج َ / ج ِ ] ( ص ) فیل بزرگ جثه. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ) . کِنْج. کَنْجَر.
آپَسَهیدن = نابود کردن
سفره = کَندوری
سلوک = کُنِشت ، کُنشتار
رعد = کِنور / تُندر
کنیا. [ ک َ ] ( اِ ) . لغت زند و پازند، میان خالی و کاواک ( برهان ) ( آنندراج ) .
کنیس. [ ] ( اِ ) جامه زربفت.
تلخابیه ، تلخاب زدگی
تیزاب زدگی ؛ تیزابیه
اجتناب = اَنایش / اَپرود
اَپاریک = باقی مانده ، بقیه ( پهلوی )
آپاکانیدن = همراه ساختن ، پیروی خود کردن
آپاکیدن = پیروی کردن
اَنوِندیت = غیر قابل حصول ، نادسترس
بالغ = اوپای ( پهلوی ) نابالغ = اَنوپای
تناقض = اَنبِسانی
ثبات = آموتَکی
طرف = آلَک ( پهلوی )
آکارایی = خنثی و بی اثر بودن
تقدس = اَهرایه ( پهلوی )
قدیس = اَهرای ( به پهلوی )
" اَفراس " = یا اپراست ، به معنی استعلام است. ( پهلوی ) نمیدانم چرا در ریشه شناسی این واژه عقب تر از 600 سال پیش و زبان لاتین نمی روند و می ترسند ری ...
جنس و قسم = اَدوِنِه ( پهلوی )
به پهلوی " اَدَر" به چم زیر است.
آبِشیدن = بی رنج بودن ، آسودن ، راحت بودن
بشیدن = رنج کشیدن
کوته. [ ت ِ ] ( اِ ) مجموع بچه های یک حیوان در یک شکم ، در یک زه .
اُفتایی =اُفتندگی ، سقوط
کوزی. ( اِ ) بمعنی آبگیر و تالاب و استخر باشد ( برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء
کوژبرتا. [ کُژْ ب َ ] ( هزوارش ، اِ ) به زبان زند و پازند رستنیی باشد که آن را گشنیز خوانند و به عربی کزبره گویند.
کوغادگی. [ دَ / دِ ] ( حامص ) بیکاری.
کوکما. ( هزوارش ، اِ ) به لغت زند و پازند یکی از نامهای آفتاب است. ( برهان ) ( آنندراج ) . به لغت زند و پازند آفتاب و خورشید. ( ناظم الاطباء )
منقل = کولَخ
کولم. [ ک َ ل َ ] ( اِ ) فلفل سیاه را می گویند و آن معروف است. ( برهان ) ( آنندراج ) . فلفل سیاه. ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ) . با طبری �گو ...
وانایی = پیروزمندی
معاند = تُوسَن
کَلکیدن = جنبیدن ، لرزیدن ، لق خوردن
کوه گرفتگی. [ گ ِ رِ ت َ / ت ِ ] ( حامص مرکب ) حالت تهوع و دوار سر که بعض مردم را در ارتفاعات دست دهد. تهوع در ارتفاعهای بسیار. سرگیجه و غثیان که بعض ...
کوهنگ. [ هََ ] ( اِ ) به معنی خیز کردن وبرجستن باشد. ( برهان ) . به معنی جستن به فتح جیم ، مرادف خیزیدن است. ( آنندراج ) . برجستن. ( فرهنگ رشیدی ) ( ...
کوهه. [ هََ / هَِ ] ( اِ ) زین باشد عموماً. ( فرهنگ جهانگیری ) . زین اسب را گویند عموماً. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ) .
کهری. [ ک َ ] ( اِ ) بدل. عوض