پیشنهادهای ژاسپ (٢,٤٩٣)
اَسپه = کره اسب که زیر 2 سال داشته باشد.
استروندن = بستن ، مسدود کردن
بیضه = آستینه
اِسکانه = ماهیچه ی پا
اُسکوخ = 1 - خریداری 2 - تفریق 3 - جدایی
اشتیم
مرکب ( به معنی ترکیبی ) = لغت نامه دهخدا اشکیود. [ اَش ْک ْ ] ( ص ) مرکب را گویند که در مقابل مفرد است. ( برهان ) ( هفت اقلیم ) ( انجمن آرای ناصری ) ...
اغره. [ اُ رَ ] ( اِ ) آماسی که در گردن آدمی به هم رسد و بفرانسه گواتر گویند. ( ناظم الاطباء ) . ریشی باشد که بر گردن و شکم پدید آید و آن را بعربی نک ...
پیان = عصب پیانی = عصبی پیانژه = نورون
اکبیا. [ اَ ] ( هزوارش ، اِ ) به لغت زند و پازند پی که عصب باشد. ( از هفت قلزم ) ( از لغت فرس اسدی ) ( ناظم الاطباء ) ( از برهان ) ( از آنندراج ) .
امعا = اکیخ
اگنان
البا. [ اَ ] ( اِ ) به لغت زند و پازند بمعنی شیر باشد که عربان لبن گویند. || خطمی صحرائی. ( برهان ) .
الفیدن
مجمع = اُلُم
آنا / آن به لغت زند و پازند به معنی "مادر" است! #مستاجران با ادعای تملک خانه!
حصار = انباخون
انبازیدن = شریک شدن ، مشارک کردن ، شرکت کردن
انبازیدن = شریک شدن ، مشارک کردن ، شرکت کردن
همان اندخسیدن
حمایت = اَندَخش / هویه / هوبه
اَندِشمال / اندشمار
اندهاش = مدهوش گشتن
عرض = اَنزَن عرض خیابان = انزن خیابان
اوچ = شرط و گِرو
شرط کردن
اُوریدن ( Ovridan ) = تمام کردن
اوژولش = اقتضا و تقاضا از کارواژه ی اوژولیدن
اَوسو= اندوه و غم ، افسوس
اوغر = [ اَ غ َ ] ( اِ ) مجمع پادشاهان و حکام و اشراف. مجمع و محفل سلاطین و اشراف و حکام و اکابر
اَونَنگ / اوشَنگ = بند رخت آویز ، طناب لباسی
عصاره = اونیا
اِیتِبا = سرور و شادمانی و کامرانی
تملک = ایتگینی مالک = ایتگین
محیط = ایرال
دیگر برابر های مردم: ایرگ / ایری
این = شک و تردید
در فارسی "اینجیدن" = زخم کردن ، مجروح نمودن
بازوشتن = 1 - احاطه کردن 2 - پیچیدن
بالُستن / بالُشتن
در زند "بانبَربیتا"
استعداد = بذره
برتهیده
برخف
موافقت کردن = برزندن / بیوازیدن
بَرزندن = موافقت کردن، قبول کردن
به بالا پریدن
برشکستن = منصرف شدن
تقطیع = برکاوش برکاویدن = قطعه قطعه کردن.
برکراییدن / برکرائیدن = با حیا و شرمگین بودن.