پیشنهادهای صمد توحیدی(شهرام) (١,٥٩٠)
هرگز تو نگو چامه فراوان گفتم. در کار شکار نکته ها جان سفتم. فرمان زمانه گر به کف می دارم. از راه و روند نتوان گفت افتم. شهرام ص
ارجمند. گرامی. ارزشمند. باارزش. با ارج ومرج. جادار. بجا و . . . . . واژگان فارسی ارزشمندند و درست نیست واژگان بیگانه به جای آنها به کار برده شوند. چ ...
" داشتن ":contorol
آنانکه به اهرمن تباهی دانند. وز اهرمن تبه جدایی خوانند. با مسخرهء باندی و تازی بندار. بنگر به قلم خود را فدایی رانند. شهرام ص واژگان فرهنگستان ن ...
زندگی برپایهء؛ ۱_یا نصیب و یا قسمت. ۲_به امید خدا ( . الله و توکل ) . ۳_ول انگاری. ۴_شرانگاری. ۵_باداباد ( . ریسک ) ۶_همینجوری. ۷_دیگر. ( دیگه ...
کناره گیری. چشم پوشی. نادیده انگاری. نادیده گیری . ول کرد. کنارش. ولش.
" بزرگوار " :معظم له. لهم. . .
*" پیشا سخنرانی، سخنرانی، پسا سخنرانی. " " پیشاگفتار، گفتار، پساگفتار. " پساسخنوری، سخنوری، پیشاسخنوری. پیشاسخگویی، سخگویی، پساسخگویی. پیشاگفته، گف ...
سود و زیان باید ۱_ فردی۲_ خانوادگی۳_خودی ۴_اجتماعی۵_ تاریخی۶_ انسانی۷_ و ۸_خدایی نگرسیته شود. باید به زیان و سود خود روی کنی. هرجا که بود سود رو به ...
دین را از روی خرد می شناسند و دستورات آن را می فهمند. با خردِ بی دین هست. با آنکه با دین بی خرد نیست. یکی از دانستنی های مردم دین است که مانند دیگ ...
همه چیز دان:ذوفنون. پُر. یک چیز دان :متخصص. یکه شناس. نیم چیز دان:نیمه متخصص. نیمه دان
زُغال ازگِل. از گونهء فعلاً فعلا.
روا کردم:تصورکردم . رویه کردم:تصدیق کردم. روا کنید:تصور کنید. رویه کنید:تصدیق کنید. روا می شود:تصور می شود. رویه می شود:تصدیق می شود. روا و رویه ...
*" بست کردند. بست نشستند. بست نمودند. بست فرمودند. بستی و یا بستی ها. بست نشینان. بست کنندگان:اعتصاب "*
چرخهای خود رو جوری باید ساخته شوند که در راههای خاکی هم گرد وخاک نکنند.
" همراه صداگرِ "من . تو. او. ما. شما. ایشان. گِرِ ( به نیکی بمانید ) نیکی بزنید تا من" همراه صداگر" خودم را بیاورم. ( همراه صداگر"صداگر همراه ) :ت ...
" سازا ":استعمار. پساسازاگرایی. پیشاسازاگرایی. سازاگرایی. سازگر. سازاگرا. سازاگرایی. سازا:مستعمره. سازاها:مستعمرات. مستعمره ها. سازاگرهای جه ...
نه تنبل خانهء شاه عباسی. و؛ نه زرنگ خانهء جمهوری اسلامی. بلکه؛ " روندِ روا " ( سنت ماسوره ) .
همانا پیمان پرسشی است. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . همانا پیمان به هنگام است. به درستی که پیمان ایستاری است. ...
" فرورتیش ":پرورد.
" دیا اکودیکو ":حسن.
" ایختو ویکو ":وکیل.
با نام ونشان به دست خود باید بود. یعنی که به دسترس خود باید بود. گر غیر همین است نمی دارد سود. مردم که همین است، خود باید بود. ص شهرام.
سال شناسی. روزشناسی. ماه شناسی. فصل شناسی. تا گاه شناسی را به دست دهد.
" هوشیار ":هوخشتره.
" نوشتخانه شناسی " راه اندازی گردد تا نوشتخانه و یا کتابخانه های جهان شناسه گردند.
موزه شناسی ؛یک رشته نو راه اندازی شود و همهء موزه های کشور ها را در جهان شناسه کنند.
" کُشتِی ":به زمین زدن. پشت خاکی کردن. کی کُشت کی را:کی کی را زمین زد. ( در گذشته ) .
تا بیکار نباشی دست به کاری نمی زنی و تا کاری پیش نیاید دست از کار نمیکشی.
خود باری. خودکاری خود یاری. خود ناری. خود خواری. خود واری. خود تاری. خودجاری. خود انگاری. خود تیماوری. خود ساری . خود زاری. خود غاری. خود بیاری. خود ...
خواسته آن است که ساختاری را به نماده های آبادیس دهند که به هنگام نوشتن واژگان به نوشتن واژگانی که نوشته شده اند دوباره نویسی نگردند.
" حَکّاحَک است ":نسخه است.
دلسوزی هرگز #برنامه ریزی آری. برای حیاة وحش.
گیاه کُوب: کُرِغ به لری.
قرق :کِرَک. دور . خط. مرز. گنده. هور. دور.
" اِیلمانِی ":استقلال. " اِیلِمان " :استقلال.
ول انگاری . زرانگاری. سَرانگاری. بهرانگاری. سِّرانگاری. هَرانگاری. بَرانگاری. کَرانگاری. دَرانگاری. نَرانگاری. گرانگاری. انگ انگاری. رنگ انگاری. چنگ ...
خیام اگر یکصد وچند سال بزیست. "یک ساعت تلف نموده باشد" از کیست. در دانش و فرزانش و آیین وز راز. یا در سدد است یا که بنمود که چیست. شهرام. صمد
سَدَدِیات. در سددیات. سَدَدِیاتی در زبان. سددیاتی پیرامون زبان. سَدَدِیاتِی در بارهء زبان. سددیاتی بازبان. وهر رشتهء دانستنیهای چهار گانهء دانشها، ف ...
" درسَدَدِ فرزانشِ بَرِین ": تاملات در فلسفهء اولی.
هرکس چو پیامبر خدا می باشد. بنگر به سیاست رهنما می باشد. سرمایه شناسی رفاه و آسایش. فرهنگ به جاودان روا می باشد. شهرام ص
گمانه شناسی. گمانه ورزی. گمانه داری. گمانه آوری. گمانه پردازی. گمانه آمیزی. گمانه پرهیزی. گمانه مندی. گمانه چندی. گمانه اندی. گمانه وند. گمانه وندی. ...
انگارشناسی. انگار برای پنداشتهایی چند پیرامون گمانه ها.
" گُشِه ":اُپن.
لَسم:فلج. برخی لسم را لمس می گویند.
چامه؛چامه گزاری. گزارهء چامه:شعر ؛شرح شعر
" یافتش وگواهش ":کشف و شهود.
آیین شناورِ روند:suiming ) afloat in trend ) آیین را من خودم برای کسانی که در روند سیر می کنند به دست میدهم. بی آنکه به آیینی گرایش و بستگی داشته با ...
" زمانمند. زمانمندی ":ضرب الاجل
" زودباش ":ضرب الاجل.