پیشنهادهای صمد توحیدی(شهرام) (٢,٨٤٥)
" رِینا ":به این چم است که رین به زبان لکی روغن را گوییم و الف برای نام و نمونا شدن میباشد تا به دریافت و پنداشت واکس باشد.
" کراورکار. کراورگر، گرا ، گرایی. کراورباش. کراورباشی ": گراوری. گراورگر، کار، باش. باشی. ( کِر:خط. کِر آور=کِراور ) :گراور.
" کر آور . کِر اور، کِر چَمش خط است. که اینک کر =خط آور که می شود کراور که به معنی ":گراور است.
" گمراهی گروه ":جهل جماعت.
۱_شنا۲_مَلیان۳_دستاب ( دست آب ) . که سه گونه است؛ ۱_ساف مله. ۲_باز مله. ۳_زیر آب مله. زیر آبی. زیرآبکی. آیا به آب زدی؟ آری دست آبی دارم گذاشتم به آ ...
درس:آدرس . و آدرس یافتن. فرهیخته شدن. فرهیختگی. درست آمدن. درست شدن. راستین شدن. به راستی ودرستی گراییدن. آدُرِس = درس آ. درست آمدن. راه یابی. راه یا ...
مردمان زندگی را بر جانوران " دشخوار " نموده اند. =" برخی واژگان کهن بیشتر بار وبرد معنی را می رسانند. مانند دشخوار. "
نسبیت:درخور. درخوره. لازم. لازمه. فیزیک نسبیت عام و خاص:فیزیک در خوره همه و ویژه. فیزیک لازمه ( لازم ) همه و ویژه. فیزیک لازم ویا در خور همه ای و ...
مناسبت: درخور . لازمه. برای=برای چه این کار میشود؟برای اینکه. . . . . . . برای عید تعطیل است=به مناسبت عید تعطیل است. به مناسبت=چونکه. چون. زیرا. ب ...
تِرفند=تِر فند ( فن ) . فنی تِر. فنی دیگر پس فارسی است. تِر:دیگر.
" شِگِرد . نازک اندیشی. نیرنگبازی. افسونگری ":لطایف الحیل.
" ۱_نوشیدن. ۲_خوردن. ۳_درکار کردن: مصرف. "
سخت سوتی. سخت صدایی. سخت صوتی. سخت دنگ. سخت قارّه. سخت هلات. هلاتش آمد: صدایش آمد. سخت سخن. سخت گو. سخت چانه. سخت گو.
دوباره نما. دوباره گر. دوباره ور. دوباره ورز. دوباره چند. دوباره چون. دوباره مند. دوباره افزا. دوباره جا. دوباره خواه. دوباره فرما. دوباره ...
" دوباره ":برای تجدید زیرا به کاری که به دوباره کاری نیاز دارد و" بازکار" روی آن انجام میگیرد" دوباره" میگوییم. دوباره:تجدید. دوباره رفتند. دوباره ...
" تُخم آب ":مَنی.
" تیزهوش. آماده هوش. هوشمند. مغز . اندشمند. اندیشور. اندیشورز. خردمند. خردور. خردورز. ":نبوغ.
بعد مکان نیست که فاصلهء زمان است:" دوری نیست که دیری است ". . . . . . . . . . . . . . . . . بعد مکان است و نه فاصله زمان: " دوری است و نه دیری. "
" چیز در خود ( چیزی در خود ) ( چیزی در خودش ) . ":شیء فی نفسه.
" شده و بوده ":حادث و قدیم. " شده" :حادث. " بوده ":قدیم. شَوَنده و بُوَنده ( بودنده )
" پیشواز رسانه ها از نوشته ها ویا . . . . ":استقبال مطبوعات از کتاب ویا . . . .
شمار :معدود. " از شمار چهره هایی که ":از معدود چهره هایی که. از اندک چهره هایی که. . . .
آزِما. آزِمون. آزمایش. تجربه:تست
" وزیر بزرگ ": صدر اعظم.
" بزرگ وزیر " :صدر اعظم.
" جای آسیبش . جای آسیب. جایگاه آسیب. جایگاه آسیبش":آثار استضعاف.
" رهایی از آسیب ":نجات از استضعاف.
" آسیب " :استضعاف.
" سازا ":استعمار ( سازاگرا ) =سازاگراشناسی. " گولا ":استحمار ( گولاگرا ) =گولاشناسی. " سَرِه ":استثمار ( سَرِه گرا ) =سَرِه گرا شناسی. " زور":استب ...
" وقتهای خوب وقتهای بد ":اوقات خوب و اوقات بد.
گند و خوب ؛ در زبان لری در گزینش گفته میشود گند و خوب کن. ویا میگویند؛ گند و خوب نکن.
" خوب و بد ":حسن و قبح. " خوب ":حسن. " بد " : قبح. بیشتر خوب و بد را به کار می بریم. نیک و بد هم درست است.
بهداشت زندگی؛ ۱_تکایه. ۲_همایه. ۳_دیواره. الف: در فرهنگ. ب: در سیاست. ج: در سرمایه ( سرمایه شناسی ) . یک:در زندگی. دو:در تاریخ. سه:در جاودانگ ...
پُشتا :قافیه.
داناهستی که نام او انسان است. زیبا استی که بود جاویدان است. وز مهر نمادی و نمودی دارد. در راه و روند باورش یزدان است. شهرام. ص
دستک. با دستَکش با واسطه اش:واسطه.
" اِنگاره . پنداره. رخنه. وَرزِه. در خوره. گمانه. انگاشته. برداشته. راهشه. یافته. دریافته. رسیده. کاویده. گرفته. مانده ":فرض.
سِفت. اُستوار . بُرجا:قائم. تو پنداری . . . . . . . پیوسته قائم. شبستری. در زبان لری قائم را به جایی که باید استوار . سخت و برجا باشد می گویند. در ...
"در مرز سرود و پژوهش آن":در حد شعر وتحقیق آن. [معیارالاشعار]. سرود نزد اندیشیان[منطقیان] اما کلام گمانه ووزندار[باوزن] بود. اما کلام لزمهایی باشد. ...
چیستی چام: ماهیت شعر.
" همگان. همه ای. همهء مردم. پیش مردم. همه ای. همگان. نزد همگان. همه ای. همهء مردم. نگاه همه ای . همگان. نزد همگان. پیش همگان. همه ای " :ملاء عام.
[ریخت و پاش#گناس. ] ( [وِلخرج# ناخرج]=کسی که خرج نکند. ) نه ریخت و پاش و نه گناس بلکه به اندازه. نه ولخرج و نه بی خرج بلکه به اندازه. اندازه#ولخر ...
" تورمند. تورمانند. تورماند. تورِش. تور . تورگون. تورگونه. تورگن ":تورنومنت.
" پخشگران و پخش ":انتشارات و نشر.
" پخشگران ":ناشران.
" پخشگر " :ناشر.
آرمان انجمن. آماج انجمن. برنامهء انجمن. نیت انجمن. نیت نوبت است که فارسی است.
" انجمن دانستِهای سیاسی ایران ":انجمن علوم سیاسی ایران.
انجمن آشنایی همگانی ایران:انجمن روابط عمومی ایران.
" انجمن رایانه ای " :انجمن اینترنتی.