پیشنهادهای صمد توحیدی(شهرام) (٢,٨٤٥)
آهنجمان. آهنگمان:انجمن.
انجمن:" آنجاماند. آنجاماندن. آنجا مان. آنجامانها ".
ریزِ جستارها. ریزِگفتارها. ریزِ سخنرانی ها. ریزِ پژوهش ها. ریزِ نوشته ها. ریزِ نوشتها. ریزِسرودها. ریزِ چامه ها. ریزِ چامکها. ریزِ شعرها. ر ...
پدیدارهای دگرا؛ ۱_دیر دگرا. ۲_زوددگرا. زمانی رسانه های دیداری و شنیداری و گفتاری امروزه وار نبودند زبانکه گُفتِی و شَنَوی بود در روند زوددگرا بود و ...
۱_اندیشه شناسی=اندیشه پردازی. ۲_سرودشناسی=سرود پردازی. ۳_واژه شناسی=واژه پردازی.
" دوستان خدا ":اولیاء خدا. " دوست خدا ":ولی خدا. مردم هم میگویند؛ دوستان خدا ، دوست خدا ، اولیاء خدا، ولی خدا.
" چشم امید ": چشم عنایت. چشم امید. " چشمداشت ":چشم امید و چشم عنایت.
" چشم تنها ( تنها با چشم ) ":چشم غیر مسلح. " چشم با ابزار ":چشم مسلح. " چشم ناابزار . بی ابزار. ":چشم غیرمسلح. " ابزار چشم ":چشم مسلح. " چشم ابزا ...
" سَرِه های رازوری ": فصوص الحکم. پورتازی. " سَرِه های فرزانش ":فصوص الحکم:بابا یار فارابی.
" پااخگر ِاندیش ":اساس الاقتباس.
" پایهء رسایی ":اساس البلاغه. . . . . . . . . . . . . . پایهء شیوایی:اساس الفصاحه.
کشاف:"یافتگر. یابنده. یابشگر. یابگر. یابنده گر ". کشف کشاف:" یافت یافتگر . یابندهء یابنده گر. یابش یابشگر. دریافت دریافتگر ".
" مال روای قاتی با ناروا ":مال حلال قاتی با حرام. مال واداشتهء قاتی با بازداشته.
" بازداشته ":حرام. " واداشته ":حلال. " انگاشته ":مباح. " خواهشه ":مستحب. " ناخواهشه ":مکروه.
" ناگزیر و گزیر و گریز":واجب و مستحب. مکره. ناگزیر:واجب. گزیر:مستحب. گریز:مکروه.
" خواهش ناب ": مستحب مطلق.
" پرستشهای ناخواهش و یا زشت ":عبادات مکروه. " پرستشهای خواهش و یا زیبا ":عبادات مستحب.
" ناخواهش خودی. خواهش خویشی. ":مکروه نفسی. " خواهش خود . خواهش خویشی: ":مستحب نفسی.
"ناخواهشها":مکروهات. زشتها#" خواهشها: " مستحبات.
" ناخواهش پایه ای و اصلی:"مکروه اصلی. " ناخواهش ناپایه ای و نا اصلی ": مکروه غیر اصلی.
" ناخواهش ": مکروه. " خواهش ":مستحب.
" خواهش ":مستحب. " ناخواهش ":مکروه.
شاپا ( شاید جای بپا است ) . پاشا ( شاید جای بپا باشد ) . شایمان:شایدمان. پایمان:پاییدمان. شایمان:امکان احتیاط. پایمان:امکان احتیاط. شایدها:شایم ...
" جای بپا. جای هشدار. این هشیار. آنک هشدار. هشدارگاه. هوشیار گاه. جایگاه پاییدن. جایگاه هشدار. : منطقهء احتیاط.
" نابِ بپا . برای هوشیاری. ناب هوشیاری. پاس هشدار":محض احتیاط.
" برنامهء هوشیارانه ":تدابیر احتیاط آمیز.
هشیار گر. هشیار کار. کارهوشیارانه. بپا کاررا، کارت را. و . . . .
ایستاهای هشیار: به دست باش. ایستاهای بپا:قواعد احتیاط. " ایستا ": قاعده. " ایستاها " :قواعد.
فرمان هشدار. فرمان هوشیارباش. دستورِ بجا آر. دستور کجایی. و . . . .
احتیاط:" چشم نداری . به دست باش. بپا. هشیار باش. هوشیار باش. یابشت کجاست ( حواست کجاست ) . کجایی!. کوری. کری. لالی. خوابی. نمیدانی. نمیفهمی. بجابیار ...
همبستری. گایمان. گایش. آمیزش:آمیزش جنسی.
همسروندی. همسرش . زناشویی:ازدواج.
" بسیار . فراوان. پرپشت ":ازدحام.
نسخهء مهر. نسخهء عشق. نوشت عشق. نوشتهء عشق. نویس مهر. نویس عشق. نویس مهرورزی. نوشت مهروری:کتاب عشق. می دانیم که کتاب و عشق هر دو فارسی میباشند. کت ...
پخش.
باززی. بازآمد. باززنده. بازباد. بازباش. باززپا. بازپایش. بازبود. بازگرد. بانگشتان. بارزیابی. باز تاب. بیداری. بیدارش. بیدارشی. بیدارگری. بیدارمندی. ب ...
صوردَمَند. صوردِمش. صور :resurrection. رستاخیز. آغاز و انجام. واپسین روز. قیامت.
شفق مُلایی. شفقِ باز ملایی. روزپاک ملایی . سپیدای دانستوری. شفقدم مُلایی:اَوَلِشِ باسوادی: رنسانس.
"سودایی. سودزایی. سَودایی. سودبری. سودوری. سودورزی. سودگری. سودیابی. سود خواهی. سودکایی. سود رایی. سود بایی. سودنایی. سود زایی. سود پایی. سود سایی. س ...
دیباچه پرند. دیباچه نژند. دیباچه مند. دیباچه وند. دیباچه وندی. دیباچه رند. دیباچه چند: مقدمه سازی.
دیباچه پیمان. دیباچهآران. دیباچه آرا. دیباچه ور . دیباچه بر. دیباچه سر. دیباچه گر. دیباچه مند. دیباچه خند. دیباچه پند. دیباچه قند. دیباچه گند. دیباچه ...
دیباچه انگار ( :مقدمه. . . . ) . دیباچه پیکار. دیباچه انگار. دیباچه پادار. ( پادآر ) . دیباچه گفتار. دیباچه کردار. دیباچه پندار. دیباچه آزار. دیباچه ...
بی دیباچه. بادیباچه. نادیباچه. وادیباچه. تادیباچه. یادیباچه. دیباچه نادیباچه. خادیباچه. وادیباچه. پادیباچه. جادیباچه. مادیباچه ( دیباچهء ما ) . راه ...
دیباچه کاری. آماده گری. آماده کاری. آماده وری. آماده ورزی. آماده ورزیگری. آماده وریگری. دیباچه گری. دیباچه وری. دیباچه ورزی. دیباچه کاری. دیباچک. آما ...
دیباچه چینی. دیباچه سازی. دیباچه کاری. کاردرستی:مقدمه سازی.
" بَدَک ":جَدع در دانست سرودشناسی و سازشناسی.
گلوگاه:نحر. در سرود شناسی و یا سازشناسی.
نورد. ایست. یافت:. طی. وقف. کشف. نورد:طی. ایست:وقف. یافت: کشف. در سرودشناسی ( علم شعر ) .
" بهر آسان رو ":بحر منسرح. در دانست سرودشناسی ( علم شعر ) . و یا در دانست ساز شناسی که علم موسیقی است.
" آسان روی ":منسرح. در سرودشناسی.